.

.

لقمان حکیم + حکمت های عبرت و پند آمیز وی

لقمان حکیم و حکمت های حکیمانه و پندآمیز وی

حضرت لقمان علیه‏السلام‏

یکى از حکماى صالح و وارسته بزرگ تاریخ، که نام مبارکش در قرآن، دو بارآمده، و یک سوره قرآن (سوره سى و یکم) به نام او است.
محدث و مورخ معروف، مسعودى می‏ نویسد: لقمان از اهالى نَوبه (واقع در آفریقا سودان امروزی) بود ارباب او قین بن حسر نام داشت، لقمان در دهمین سال حکومت حضرت داوود علیه‏السلام به دنیا آمد، عبد صالح بود، خداوند نعمت حکمت را به او عطا کرد، او در نقاط مختلف زمین، عمر طولانى کرد، همواره حکمت و وارستگى از او آشکار میشد و تا عصر حضرت یونس علیه‏السلام زندگى کرد.

زندگینامه لقمان حکیم

 

چنانکه گفته شد ، او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. اوقات فراغت خود را به سکوت و تفکر در امور جهان و معرفت حق تعالی می گذراند.


حدیثى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده فرمود:

حقَّاً اَقُولُ لَم یَکُن لُقمانُ نَبیّاً وَ لکِن کانَ عبداً کَثِیرَ التَّفکُّرِ، حُسنَ الیَقینِ، اَحبُّ اللهَ فَاحَبَّهُ، وَ منَّ عَلَیهِ بالحِکمَةِ؛

به حق مى‏گویم که لقمان علیه‏السلام پیامبر نبود، ولى بنده‏اى بود که بسیار فکر مى‏کرد، و یقینش عالى بود، خدا را دوست داشت، و خدا نیز او را دوست داشت و نعمت حکمت را به او عنایت فرمود.


لقمان از دیگاه مفسرین


دسته ای از مفسرین معتقدند او پیامبر بوده ولی اغلب او را حکیمی فرزانه دانسته اند. در سیاهی چهره او تردیدی نیست ولی حکمت بی نظیرش، سیرت او را بسیار منور کرده بود. کسی از او پرسید مگر تو همدوش ما گوسفند چرانی نمی کردی چه شد که به این مقام و منزلت رسیدی؟ لقمان پاسخ داد: خدا را شناختم، امانت را حفظ کردم، راست گفتم و از حرف بی فایده و بی مورد پرهیز کردم. بعضی گفته اند او پسر خواهر ایوب بوده و بعضی دیگر او را پسر خاله ایوب معرفی کرده اند و عده ای دیگر او را از عمو زادگان ابراهیم علیه السلام دانسته اند.


در حدیثى آمده لقمان به پسرش گفت:

یا بُنَىّ خدَّمتُ اَربَعَمَأَةِ نَبىّ، و اَخَذتُ مِن کلامِهِم اَربعَ کَلِمات، و هى: اذا کَنتَ فِى الصَّلواةِ فاحفَظ قَلبَکَ، و اِذا کُنتَ عَلَى المائدَةِ فَاحفَظ حَلقَکَ، وَ اذا کُنتَ فِى بَیتِ الغَیرِ فَاحفَظ عَینَک، وَ اِذا کُنتَ بَینَ الخَلقِ فَاحفَظ لِسانَک؛

اى پسر جان! من چهارصد پیامبر را خدمت کردم، و از گفتار آن‏ها چهار سخن برگزیدم:

1 - هنگامى که در نماز هستى حضور قلبت را حفظ کن. 2 - هنگامى که بر کنار سفره نشستى، گلویت را (از مال حرام) حفظ کن. 3 - هنگامى که به خانه دیگرى رفتى، چشم خود را (از نگاه حرام) حفظ کن. 4 - و هنگامى که بین انسان‏ها رفتى، زبانت را حفظ کن.

بر اساس این حدیث، لقمان علیه‏السلام علاوه بر این که عمر طولانى کرده، همواره با پیامبران محشور بوده، به طورى که با چهارصد پیامبر ملاقات نموده و از گفتار معنوى آن‏ها بهره جسته است.

به نظر می‏رسد که لقمان علیه‏السلام بیشتر عمرش را در خاورمیانه، به خصوص در فلسطین و بیت المقدس گذرانده است. و نقل شده که قبرش در ایله یکى از بندرهاى فلسطین است. او عمرى را با حکمت نظرى و عملى و معرفت در سطح بالا گذراند، و همواره نام نورانیش در پیشانى تاریخ حکماى وارسته جهان می‏درخشد.


 نمونه هایی از حکمت لقمان علیه السلام

لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان را می آزرد اما راه چاره ای به نظر او نمی رسید، زیرا بیم آن داشت که با اظهار این معنی، غرور خواجه جریحه دار شود و با او راه عناد پیش گیرد. روزگاری دراز وضع بدین منوال گذشت تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه و نوبر برای او فرستاد. خواجه تحت تأثیر خصائل ویژه لقمان، خربزه را قطعه قطعه نمود به لقمان تعارف کرد و لقمان با روی گشاده و اظهار تشکر آنها را تناول کرد تا به قطعه آخر رسید، در این هنگام خواجه قطعه آخر را خود به دهان برد و متوجه شد که خربزه به شدت تلخ است. سپس با تعجب زیاد رو به لقمان کرد و گفت: چگونه چنین خربزه تلخی را خوردی و لب به اعتراض نگشودی؟ لقمان که دریافت زمان تهذیب و تأدیب خواجه فرا رسیده است، به آرامی و با احتیاط گفت: واضح است که من تلخی و ناگواری این میوه را به خوبی احساس کردم اما سالهای متمادی من از دست پر برکت شما، لقمه های شیرین و گوارا را گرفته ام، سزاوار نبود که با دریافت اولین لقمه ناگوار، شکوه و شکایت آغاز کنم. خواجه از این برخورد، درس عبرت گرفت و به ضعف و زبونی خود در برابر ناملایمات پی برد و در اصلاح

نفس و تهذیب و تقویت روح خود همت گماشت و خود را به صبر و شکیبایی بیاراست.


نصیحت های دهگانه لقمانحکیم به پسرش

بخشى از نصایح لقمان به پسرش که به صورت نصیحت دهگانه در ضمن پنج آیه آمده مجموعه‏اى از عقاید، اخلاق و آداب معاشرت به این ترتیب است:

1 - یا بُنَىّ لا تُشرِک بِاللهِ اءنّ الشِّرکَ لَظُلم عَظِیم؛

پسر جان! چیزى را شریک خدا قرار نده که شرک ظلم بزرگى است. [اشاره به توحید]

2 - یا بُنَىّ اءنْ یَکُ مِثقالَ حَبَّة مِن خَردَلٍ فَتَکُن فِى صَخرة اَو فِى السمواتِ اَو فِى الاَرضِ یَأتِ بِها اءنّ اللهَ لطِیف خَبِیر؛

پسر جان! اگر به اندازه سنگینى خردلى (یعنى به اندازه تخم سیاه بسیار ریز گیاهى) عمل نیک یا بد باشد در دل سنگى یا در گوشه‏اى از آسمان‏ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت براى حساب) مى‏آورد، خداوند دقیق و آگاه است. [اشاره به معاد]

3 و 4 و 5 و 6 - یا بُنَىّ اَقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُر بِالمَعرُوفِ وَانهَ عَنِ المُنکَرِ وَ اصبِر عَلى ما اَصابَکَ اءنّ ذلکَ مِن عزمِ الاُمورِ؛

اى پسر جان! 1 - نماز را بر پا دار. 2 - و امر به معروف و نهى از منکر کن. 4 - و در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش که از کارهاى مهم و اساسى است.

7 - وَ لا تُصَعِّر خَدَّکَ لِلنَّاسِ؛ با بى اعتنایى از مردم روى مگردان.

8 - وَ لا تَمشِ فِى الاَرضِ مَرَحاً اءنّ اللهَ لا یُحبُّ کلَّ مُختالٍ فَخُورٍ؛

مغرورانه بر زمین راه نرو، که خداوند هیچ متکبر مغرور را دوست ندارد.

9و 10 - وَ اَقصِد فِى مَشیِکَ وَ اَغضُض مِن صَوتِکَ اءنّ اَنکَرَ الاَصواتِ لَصَوتُ الحَمِیر؛

اى پسر جان! 1 - در راه رفتن اعتدال را رعایت کن. 2 - از صداى خود بکاه (و هرگز فریاد نزن) که زشت‏ترین صداها صداى خران است.

در این اندرزهاى دهگانه، لقمان به توحید و معاد و نماز اشاره کرده، سپس به دو دستور اجتماعى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، آن گاه در مورد صبر و مقاومت در برابر حوادث سخت، سخن به میان آورده، سرانجام سه نکته مهم از آداب معاشرت را یادآورى نموده است که به راستى اگر این ده دستور به طور صحیح رعایت گردد، مدینه فاضله اخلاقى و انسانى به وجود خواهد آمد.


از اندرزهاى تکان دهنده لقمان به پسرش این بود:

یا بُنَى تَعَلَّمتَ سَبعَةَ آلافٍ مِنَ الحِکمَةِ، فَاحفَظ مِنها اَربعَاً وَ مُرمَعِى الى الجَنَّةِ: اَحکِم سفینتک، فانَّ بَحرَکَ عَمِیق، و خَفِّف حَملَکَ فانَّ کَؤُودٌ، و اَکثِرِ الزَّادَ، فانَّ السَّفَر بَعِیدٌ، وَ اخلِصِ العَمَلَ فانَّ النَّاقِدَ بَصِیر؛

اى پسرجان! هفت هزار حکمت آموختم، از میان این حکمت‏ها چهار حکمت را فرا گیر و به آن عمل کن، آن‏گاه همراه من به بهشت حرکت کن:

1 - کشتى خود را محکم و استوار کن، چرا که دریاى (زندگى) ژرف و عمیق است.

2 - بار گناه خود را سبک کن چرا که گردنه عبور، بسیار سخت است.

3 - زاد و توشه فراوان براى راه سفر آخرت فراهم کن، زیرا این سفر طول و دراز است.

4 - عمل خود را خالص کن، چرا که بررسى کننده اعمال، تیزبین و دقت نگر است.


و بدان که فرداى قیامت وقتى در پیشگاه عدل خدا قرار گرفتى، از چهار چیز از تو بازخواست می‏کنند:

1 - از جوانیت که در چه راه به پایان رساندى.

2 - عمرت را در چه راه تمام کردى.

3 - مالت را از چه راه به دست آوردى.

4 - آن را در چه راه مصرف کردى؟!

بنابراین آماده پاسخ به این پرسش‏ها باش، و از آن چه در دنیا از دستت رفته افسوس مخور، زیرا اندکِ دنیا دوام ندارد، و بسیارش از بلا ایمن نیست، پس آماده و هوشیار باش و در کارت جدى بوده و پرده غفلت را از چهره دلت بردار، و متوجه احسان خدا و شکر در برابر آن باش، و همواره توبه را در دلت تجدید نما، و قبل از فرا رسیدن مرگ، از فرصت‏ها استفاده کن.

نظرات 1 + ارسال نظر
علی احمدی دوشنبه 28 مرداد 1392 ساعت 11:14

اطلاعات خوبی در باره لقمان حکیم است.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.