مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد
بانگ تکبیر نِگر در همه عالم بر پاست
همه گویند مگر جلوه یزدان آمد
از زمین نور به بالا رود امشب زیرا
نور خورشید امامت همه تابان آمد
قائم آل محمد (عج)گل گلزار رسول
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم
چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ دوست ندارم چه کنم
نیمه شعبان مبارک
سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه برمی گردد
یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
نیمه شعبان مبارک
هنوزم انتظارو انتظار است هنوزم دل به سینه بی قرار است
هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که جمعه آید روزی
و این پایان خوب انتظار است
نیمه شعبان مبارک
امشب رسد از سامره بوی گل نرگس / گلها همه چشماند به سوی گل نرگس
یعقوب شنیده است بـوی پیرهن امشب / مهدی زده لبخند به روی حسن امشب
این عشق آتشین زدلم پاک نمی شود / مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند / هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
نیمه شعبان مبارک
بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم
دل امام خویش را ز خود رضا کنیم
عزیز فاطمه، مهدی(ع) دلش پر ز خون است
بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم
نیمه شعبان مبارک
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید
نیمه شعبان مبارک
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفکّرم کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را
نیمه شعبان مبارک
ای وارث تاج و تخت محمود بیا / مرآت صفات پاک معبود بیا
خلق آرزوی بهشت موعود کنند / والله تویی بهشت موعود بیا
عید شما مبارک
به امید روزی که همه پیامهای کوتاه این باشد: "جاء المهدی ..."
بشکفت به شوق و شعف و زمزمه امشب گل از گل لبخـند بنی فاطمه امشب
مرغان بهشتـی شده آواره مهدی گـردند به دور و بــرِِ گهـواره مهدی
***
بر پرچمش این نقش عیان با خط نور است ای منتظران مژده که هنگام ظهـور است
***
این یوسف زهراست که سوی وطــن آید این ماه دل آراست که در انجمن آید
***
خیزید حضور پسر فاطمه امشب لبیک بگویید به مهدی همه امشب
***
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
***
بـوی نفس حجت ثانی عشر آید ای شب حرکت کن که به زودی سحر آید
***
ای صبح بیا تا شب هجران به سر آید خـورشید بنی فاطمه از کعبه بر آید
***
تنها پسر زهرا ما را پـدری کن این قافله گمشده را راهبری کن
***
در هجر شبان اشک فشان این رمه تا کی؟ دوران فـراق پسر فاطمه تا کی؟
درد فراق یوسف زهرا شدید شد یعقوب روزگار دو چشمش سپید شد
***
از عشق ناله خیزد و از هجر درد و غم غم ناله میکند که فراقت مدید شد
***
در پیشگاه یوسف زیبای فاطمه صدها هزار یوسف مصری عبید شد
***
سحر از دامن نرجس، برآمد نوگلى زیبا گلى کز بوى دلجویش، جهان پیر شد برنا
***
به صبح نیمه شعبان تجلّى کرد خورشیدى که از نور جبینش شد، منوّر دیده زهرا
***
شها چشم انتظاران را، ز هجران جان به لب آمد بتاب اى کوکب رحمت، برافکن پرده از سیما
***
منم سرگشته حیرانت ای دوست کنم یکباره جان قربانت ای دوست
***
ز هجرت روز و شب فریاد دارم ز بیدات دلی ناشاد دارم
***
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
***
یا صاحب الزمان، همه در انتظار و زار عالم کویر و تشنه باران بیا ببار
***
اى شه منتظر از منتظران چهره مپوش که دگر جان به لب از محنت هجران آمد
همه گویند که مفتاح فرج صبر بود صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد
***
روز ظهور تو چه سرافکنده میشوند آنها که از دعای فرج کم گذاشتند
***
بخوان دعای فرج را دعـا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را که یـوسف زهـرا ز پشت پردهی غیبت به ما نظـر دارد
***
کی میشود، که تو میهمان خانههایمان باشی؟
و بر لبانمان مژده وعده ظهور تو جاری؟
ای آخرین موعود!
***
برای آمدنت انتظار کافی نیست دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی دعای این همه شبزندهدار کافی نیست
***
روز ظهور تو چه سر افکنده میشوند، آنان که در دعای فرج کم گذاشتند
اللهم عجل لولیک الفرج
***
چه خوش است اگر بمیرم به ره ولای مهدی سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
***
ظهور مهدی زیباست، چون ظهور زیبایىهاست
المهدی طاووس اهل الجنة
***
از عشق تو گفتیم و نمکگیر شدیم تا ساحل چشمان تو تکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهی آمد آنقدر نیامدی که ما پیر شدیم
***
سؤالی ساده دارم از حضورت من آیا زندهام وقت ظهورت؟
***
تمام مشکل بشر این است که خیال میکند:
ظهور یکی از راههای نجاتش است!
و حال آن که
ظهور "تنها راه نجات" است.
***
قطعه گمشدهای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است
***
ما همه خوابیم و حقیقت به جز این نیست که ما غایبیم و او منتظر آمدن ماست
***
روزی ز سفر، ستاره برمیگردد عشق من و تو دوباره برمیگردد
تردید مکن، بدون شک همین امشب بابای سفر کرده به خانه برمیگردد
***
بابا جان به خانه برگرد!
یا ابانا استغر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین
***
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات بر جان و دل صبور مهدی صلوات
تا امر فرج شود مهیا بفرست بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
***
مهدی جان!
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز با ظهور تو مداوا نشود
***
غم دنیا همه کس را بفریبد ای وای هیچ کسی!!
هیچ کس در پی فهمیدن غمهای تو نیست یا مهدی
***
افسوس که عمرى پى اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
***
پس سعى نمودیم که ببینیم رخ دوست جان¬ها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم
***
اى حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
***
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
***
امشب رسد از سامره بوی گل نرگس گلها همه چشماند به سوی گل نرگس
***
یعقوب شنیده است بـوی پیرهن امشب مهدی زده لبخند به روی حسن امشب
***
بر منتظران این خبر خوش برسانید کامشب شب قدر است همه قدر بدانید
***
با نور نوشتند به پیشانی خورشید ماهی که جهان منتظـرش بود درخشید
***
گـوش همه بر زمـزم? یارب مهدی است ای منتظران مژده که امشب شب مهدی است
***
ای دل شیدای ما گرم تمنای تو کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو
***
نیمه شعبان بود روز امید بشر شادی امروز ماست نهضت فردای تو
***
هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعهی دگر میآیی این رفتن جمعه جمعهها پیرم کرد
***
هر کجا سلطان بود دورش سپاه و لشگر است پس چرا سلطان عالم بی سپاه و لشگر است
با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
***
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست توفان زدهام مرا نجاتی بفرست
فرمود که با زمزمه یا مهدی نذر گل نرگس صلواتی بفرست
***
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده، زمین شوق شکفتن دارد
***
ای مدنیبرقع و مکی نقاب سایهنشین، چند بود آفتاب
منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد به فریاد رس
***
از ناکجای وجود بی مقدارم، تا آستان بی کران کوی تو، در میان سیلاب اشک،
پلی از نیاز میزدم. پلی از انتظار،
از غیبت تا ظهور
***
چه انتظار عجیبی
تو بین منتظران هم
عزیز من چه غریبی!
عجیبتر آن که چه آسان
نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم
نه کوششی، نه توجهی
فقط نشسته و گفتیم:
خدا کند که بیایی
***
اگرچه...
او یوسف دلربای زهراست با هیچ گهر خریدنی نیست
با دیدهی از گناه لبریز آن روی چو ماه دیدنی نیست
ولی...
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
***
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
***
این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفکّرم کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را
اللهم العجل لولیک الفرج
صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد
گفت برخیز که آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشینان حریم خلوت
نغمه برخاست که شاهنشه خوبان آمد
عاشقان را رسد این طرفه بشارت زسروش
که سحرگاه شب نیمه شعبان آمد
مى کند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل
که ز نرگس ثمرى پاک بدوران آمد
وارث تاج نبى اوست که با دعوت حق
بهر افراشتن پرچم قرآن آمد
شهسواریست که با صولت و بازوى على
از پى کشتن کفار به میدان آمد
مظهر صلح حسن اوست که با حلم حسن
پى آرامش دلهاى پریشان آمد
آنکه اندر رگ او خون حسین بن علیست
پى خونخواهى سالار شهیدان آمد
در ره زهد و عبادت چو على بن حسین
سوى حق قافله راسلسله جنبان آمد
علم باقر همه در اوست که با مشعل علم
رهبر جامعه بى سر و سامان آمد
تا ز ناپاک کند مذهب صادق را پاک
مظهر راستى و پاکى و ایمان آمد
هم چو کاظم که بود قبله حاجات و مراد
دردمندان جهان را پى درمان آمد
چون رضا تا که کند از رنگ علوم
وارث افسر سلطان خراسان آمد
اوست سرچشمه تقوا و فضیلت چو جواد
منبع فیض و جوانمردى و احسان آمد
هادى وادى حق کز پى ارشاد بشر
با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد
یادگار حسن عسگرى پاک سرشت
که جهان را کند از عدل گلستان آمد
قائم آل محمد شه اقلیم وجود
که بفرمانده ى عالم امکان آمد
طبع خاموش رسا باز چو مرغان چمن
پى تبریک چنین شاد و غزلخوان آمد
آه! بیتاب شدن عادت کم حوصلههاست
مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
بیتو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گُسل زلزلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
دیدنت آرزوی روز و شب چلچلههاست
باز میپرسم از آن مسئلة دوری و عشق
و ظهور تو جواب همه ی مسألههاستاللهم عجل الولیک الفرج
ما نمیدانیم و نمیتوانیم شکر این نعمت را چگونه بجای بیاوریم که گِل ما را از باقی ماندة گلِ حضرت مهدی «روحی و ارواح العالمین له الفدا» سرشتهاند.
ما خودمان خوب میدانیم که این عشق را به ما دادهاند و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما را از میان همة بندگان خدای سبحان را صلا زده است و سر سفرة کریمانة خویش نشانده است.
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم؟
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایة لطفی به سروقتِ من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گُل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وَقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گُذر از دست رقیبان نتوان کرد به کُویت
مگر آن وقت که در سایة زنهار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبلة خوبان!
چون نباشند؟ که من، عاشق دیدار تو باشم
من چه شایستة آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
اللهم عجل الولیک الفرج
دیدی ای دل که غمِ عشق دگر باره چه کرد؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد؟
برقی از منزل لیلی بدرخشید «سحر»
وه که با خرمن مجنونِ دل افگار چه کرد؟
برقِ عشق، آتش غم در دلِ حافظ زد و سخوت