سرشناسه : سعادتپرور، علی - ۱۳۰۵
عنوان و نام پدیدآور : جلوه نور: پرتوی از فضائل معنوی فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)/ علی سعادتپرور
مشخصات نشر : قم معارف اسلامی ۱۳۷۱.
مشخصات ظاهری : ص ۳۲۷
شابک
: بها:۱۶۰۰ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی یادداشت : کتابنامه ص
[۳۲۵] - ۳۲۷؛ همچنین بهصورت زیرنویس عنوان دیگر : پرتوی از فضائل معنوی
فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها)
موضوع : فاطمه زهرا(س ، ۱۳؟ قبل از هجرت - ق۱۱
رده بندی کنگره : BP۲۷/۲/س۶۵ج۸
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۹۷۳
شماره کتابشناسی ملی : م۷۱-۶۹۸
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
درباره
شخصیت والای بانوی دو عالم، حضرت صدّیقه کبری، فاطمه زهرا علیهاالسلام
کتابها و رسالههای فراوان نگارش یافته که کثرت آنها نشانگر عشق بیحدّ و
حساسیّت دوستداران اهلبیت علیهمالسلام به یگانه دخت گرامی رسول اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم است. شایان توجّه آنکه محور عمدهی آنها خصوصیّات
تاریخی و اخلاقی آن بزرگوار و ظلمهایی است که منابع فراوانی در جوامع روایی
شیعه درباره مقامات و منازل معنوی آن بانو وارد شده و کمتر مورد توجه
محقّقان قرار گرفته است، و گویا این کم توجّهی به دلیل صعوبت فهم بعضی از
روایات و یا احتمال غلوّ در برخی دیگر بوده است.
محور اساسی بحثهای این
رساله، منازل و مقامات معنوی آن حضرت است، و اگر در فصلی بحث تاریخی عنوان
شده به منظور بهره گیری از آن در بیان فضائل معنوی آن حضرت بوده است.
نکتهی
دیگر آنکه: در تنظیم مطالب، حتی الامکان سعی بر آن شده که بر طبق سنت
حسنهی قدما، متن روایات عینا ذکر گردد، و تنها در مواردی که نکات حساس و
یا مشکل در ارتباط با موضوع کتاب وجود داشته، «بیان» مخترص در آخر روایت و
یا پایان فصل ذکر گردیده است.
[ صفحه 6]
به این ترتیب، اولا
از تطویل بیدلیل مباحث جلوگیری شده، و ثانیا از توجیهات بیمبنایی که گاه
در تاریخ زندگی اولیای دین دیده می شود جلوگیری گردیده است.
امید آنکه
این سنت حسنه و بهره گیری از متن آیات قرآن شریف و روایات اهل بیت عصمت و
طهارت علیهمالسلام در میان محققان و پژوهشگران، خصوصا سخنرانان مذهبی
حفظهم الله تعالی رایج گردد. و به حول و قوه الهی، این نحو نگرش و تحقیق در
مقامات و منازل معنوی اولیای دین، در کنار تحقیقات ارزشمند تاریخی
پژوهشگران، مورد توجه بیشتری واقع شود، و غواصان پر تلاش دریای ژرف و
بیکران ولایت و امامت، هر روز گوهری نابتر و پر فروغتر از دل آن برآرند
که در این راه بیپایان هر بابی که به لطف حق گشوده گردد، هزاران باب به
دنبال آن مفتوح خواهد شد.
در پایان لازم است از کلیه برادرانی که در
تدوین و چاپ این کتاب زحماتی را متحمل شدند، و نیز ترجمه روایات را به عهده
گرفتند، و نیز در چاپ اخیر بخش ضمائم را با ترجمه زیر نویس به کتاب الحاق
نمودند، تشکر کرده، و توفیق روز افزون ایشان را از خداوند متعال مسئلت
نمایم.
قم- علی سعادت پرور
[ صفحه 7]
بسم الله الرحمن الرحیم
انا اعطیناک الکوثر، فصل لربک و انحر، ان شانئک هو الابتر [1] .
چگونه
می توان در رسای «جلوهی نور» جز با توسل از منبع نور سخن گفت؟ و چگونه
بشر خاکی و آلوده به گناه و مخلوق از «صلصال من حما مسنون» جز به یاری
معصوم و اقتباس از انوار کلمات مقام ولایت می تواند روزنهای به سوی شناخت
صدیقهی کبری علیهاالسلام باز کند؟
[ صفحه 8]
الا ان ثوبا خیط من نسج تسعة
و عشرین حرفا، عن معالیه قاصر [2] .
بناچار
و با قلمی بیتاب ولی لرزان، دست تمنا به سوی بهترین و مطمئنترین را در
ارائه مقامات معنوی آن خورشید فروزان دراز میکنم و با استعانت از
پروردگار، مقدمه کتاب را- که گزیدهی بیانات فصلهای کتاب است و همگی از متن
روایات اخذ شده- در معرفی آن حضرت آغاز مینمایم.
فاطمه علیهاالسلام،
زهرهی زهرائی است که از نور عظمت الهی خلق شده، و آنچنان آسمان و زمین به
نور وجودش روشنایی یافته که ملائکه به سجده افتادند،و درباره عظمت آن نور،
از حضرت حق پرسیدند.
فاطمه علیهاالسلام، حوراء إنسیهای است که خداوند
پیش از خلقت آدم ابوالبشر علیهالسلام وی را از نور خویش آفرید، و در زیر
ساق عرش خود جای داد، و پیوسته به تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید حضرت حق
اشتغال داشت.
فاطمه علیهاالسلام، بزرگ بانویی است که چون خداوند، نور او
و پدر و شوهرش و دو فرزندش حسن و حسین علیهمالسلام را آفرید، ولایتشان را
بر ملائکه و سایر مخلوقات عرضه داشت، قبول کنندگانش از مقربین، و منکرینش
از کافرین به حساب آمدند.
فاطمه علیهاالسلام، یگانه بانویی است که خود و
پدر و شوهرش و حسن و حسین و دیگر فرزندان معصومش علیهمالسلام، در خلقت
نوری، اقدم و اشرف و اعلای بر خلقت نوری دیگران- حتی انبیاء و اوصیای سلف
علیهمالسلام- بودهاند، و نور ایشان بر آسمانها و زمین و کوهها و... عرضه
شد و همه را فرا گرفت.
فاطمه علیهاالسلام، بانوی برجستهای است که خود
پدر و شوهر و حسن و حسینش علیهمالسلام در پرده سرای عرش الهی، پیش از خلقت
آدم علیهالسلام در مقام «عالین» تسبیحگوی بودند، و ملائکه به تسبیح
ایشان تسبیح می گفتند.
[ صفحه 9]
فاطمه علیهاالسلام، تنها
دختری است که پدری چون رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم داشت که اولین
ایمان آورنده به پروردگار، و نخستین پیامبری بود که پس از اخذ میثاق نبیین
«بلی» گفت: او «اول ما خلق، و سید من خلق» بود و خداوند بهتر از او را خلق
ننمود و در شان او فرمود: «لولاک، لما خلقت الافلاک».
فاطمه
علیهاالسلام، یگانه دختری است که مادری چون خدیجه کبری علیهاالسلام داشت،
که حضرت حق هر روز مکرر به وجودش بر ملائکه مباهات می کرد، و جبرئیل پس از
بازگشت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از معراج، سلام خدا و خود را
به وی رساند، و خداوند از میان زنان عالم چهار تن را اختیار فرمود که بهشت
مشتاق آنان است و خدیجه علیهاالسلام یکی از آنها می باشد.
فاطمه
علیهاالسلام سیدهای است که انعقاد نطفه او از میوه بهشتی است که جبرئیل از
جانب پروردگار به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هدیه نمود.
فاطمه
علیهاالسلام محدثهای است که در رحم مادر، با خدیجه سخن میگفت، و او را
به صبر و شکیبایی در مقابل گفتار ناشایست بدگویان دعوت مینمود، و موجبات
آرامش خاطر او را فراهم مینمود.
فاطمه علیهاالسلام، طاهره و مطهرهای
است که پاک و پاکیزه (در حالی که زنان بهشتی و حورالعین عهدهدار وضع حمل
مادرش بودند) قدم به عالم هستی نهاد، و زبان به شهادتین گشود، و شوهر و
اولاد خود را به وصایت و سیادت خواند، و نور جمالش نه تنها تمام خانههای
مکه، بلکه شرق و غرب عالم را فرا گرفت، به گونهای که در آسمان نور
درخشندهای ظاهر شد که ملائکه مثل آن را ندیده بودند،و بهشتیان و ملکوتیان
تولد مبارکش را به یکدیگر بشارت دادند، و بالاخره زنان بهشتی، وی را در
حالی که طاهره و مطهره و زکیه و مبارکه بود، با تبریک به قدوم وی و مبارکی
نسلش، به دست خدیجه علیهاالسلام دادند، و هر روز و هر ماه رشد و نموش بیش
از حد عادی بود.
فاطمه علیهاالسلام، یگانه خانمی است که خداوند اسمی از اسماء خویش را به وی
[ صفحه 10]
عنایت
کرد، و «فاطمه»اش نامید، و از آنجا که دوستانش را یاری خواهد کرد در آسمان
«منصوره» نام گرفت، و نیز از آنجا که شیعیان خود را از آتش نجات خواهد داد
در زمین «فاطمه» نام گرفت. و بالاخره وی را اسماء و کنیهها و القاب دیگری
است که هر کدام به منزلت و کمال ظاهری و باطنی آن بزرگوار اشاره دارد.
فاطمه
علیهاالسلام، حوریهای است به صورت انسانی که از عادات و ابتلائات زنانگی
پاکیزه بود، و بدین جهت «بتول»، و «طاهره» و «فاطمه» نام گرفت.
فاطمه
علیهاالسلام، آنچنان مورد عنایت خاص رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
بود که همواره هنگام سفر، آخرین کسی بود که پدر با او وداع مینمود، و در
بازگشت از سفر نیز، اولین شخصی بود که با او ملاقات میکرد، و همواره
غمخوار و نگران او بود.
فاطمه علیهاالسلام، در عظمت معنوی به گونهای
بود که خداوند او را بر تمامی زنان عالم برگزید، و آنچنان محبوب او واقع شد
که گروهی از ملائکه را بر وی گماشت که در حیات و پس از مرگ با او بوده و
بر او و پدر و شوهر و پسرانش صلوات و رحمت بفرستند.
فاطمه علیهاالسلام، دارای آن شخصیت والایی بود که جبرئیل علیهالسلام ولادتش را به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بشارت داد.
فاطمه
علیهاالسلام، حوراء انسیهای است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
هر زمان مشتاق بوی بهشت می شد، او را میبویید و میفرمود: «هرگاه فاطمه را
میبوسم، بوی درخت طوبی را از وی استشمام میکنم.»
فاطمه علیهاالسلام
مظهر جلال و جمال و «جلوه نور» الهی است که غضب او، غضب پروردگار، و
خوشنودی او، رضایت حق میباشد، که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
میفرمود: «نور او از نور ماست»، و نیز میفرمود: «فاطمه از من است و من از
اویم، هر که بر وی صلوات و رحمت فرستد، خداوند او را آمرزیده و در بهشت به
من ملحق خواهد کرد.»
[ صفحه 11]
فاطمه علیهاالسلام، نور
چشم و میوهی دل و پارهی تن رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، که سرور
و شادمانی او، موجب خوشحالی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و
ناراحتی و آزار او، آزار و اذیت آن حضرت است که میفرمود: «هر کس فاطمه
علیهاالسلام را دوست داشته باشد، من او را دوست دارم و هر کس بغض و کینه
فاطمه علیهاالسلام را داشته باشد مبغوض من است، و هر که او را در حال حیات
من بیازارد، مرا آزرده، و هر کس پس از مرگم او را بیازارد، مثل این است که
در حال حیاتم مرا آزرده است.»
فاطمه علیهاالسلام، مادر سبطین- حسن و
حسین علیهماالسلام- فاضلترین زنان روی زمین، سیده و سرور زنان بهشت از
اولین و آخرین، و عزیزترین شخصیت نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
است که میفرمود: «فاطمه: روح و قلب من است.»
فاطمه علیهاالسلام، عبد
مطیع و بنده صالح پروردگار است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
دربارهی وی فرمود: «خداوند، قلب و جوارح دخترم را از ایمان و یقین پر کرده
است.»
فاطمه علیهاالسلام، عالمهای است که خداوند علم به «ما کان و ما
هو کائن و ما لم یکن» را تا قیام قیامت به او عطا فرمود، و عارفهای است که
به هر چیز آگاه بود، و فاطمهای که به علم از جهل و نادانی جدایش کردند.
فاطمه علیهاالسلام، مودبهای است که در ادب همتا نداشت.
فاطمه
علیهاالسلام، عابدهای است که ون در محراب عبادت میایستاد، آنچنان نور
وجودش برای اهل آسمان جلوه میکرد که خداوند به ملائکهاش میفرمود:
«بندهام فاطمه را ببینید که چگونه در پیشگاهم ایستاده و از شدت خوف من،
بدنش میلرزد و با قلبش به بندگی من روی آورده است.»
فاطمه علیهاالسلام،
تاویل «لیلة القدر» در آیهی شریفه (انا انزلناه فی لیله القدر) [3] است
که پسرش امام صادق علیهالسلام او را به آن تفسیر فرمود، و (لیله مبارکه)
در آیهی
[ صفحه 12]
شریفه (انا انزلناه فی لیله مبارکة) [4] میباشد که فرزندش موسی بن جعفر علیهاالسلام بدان تفسیر نمود.
فاطمه
علیهاالسلام، یگانه همسری است که شوهرش چون علی علیهالسلام داشت، و اگر
او نبود، برای فاطمه در روی زمین همسری وجود نداشت، همان شخصیتی است که در
اسلام، اقدم و در حلم، اعظم و در علم، اعلم بود، و خداوند در شب معراج نزد
«سدره المنتهی»، پیش از خلقت مادیاش میان او و رسولش عقد اخوت بست، و با
شهادت و گواهی ملائکه، فاطمه را به عقد وی در آورد، و درخت «طوبی» را مهریه
او، و در منزل علی علیهالسلام قرار داد.
فاطمه علیهاالسلام، بانوی
گرانقدری است که نه تنها درخت «طوبی»، بلکه بهشت و جهنم مهریه اوست، که
دوستانش را به بهشت، و دشمنانش را به آتش میفرستد، و در این عالم نیز چهار
نهر «فرات» و «نیل» و «نهروان» و «نهر بلخ» و بلکه زمین، صداق و مهریه
اوست، زیرا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیهالسلام فرمود:
«خداوند، فاطمه را به ازدواج تو درآورد، و زمین را مهریه وی قرار داد، هر
کس با بغض و کینه تو روی آن راه رود، به حرام بر آن قدم نهاده است.»
فاطمه علیهاالسلام، صدیقه کبرایی است که امتهای گذشته به معرفت و شناسایی او باقی بودهاند.
فاطمه علیهاالسلام، در زهد و ایثار و استجابت دعا و کرامت یگانه بود.
فاطمه
علیهاالسلام، معصومهای که اگر منصب نبوت و وصایت را نداشت، ولی در مقام
عصمت، نه تنها در ردیف انبیای گذشته و بلکه بالاتر، با پدر و شوهر و
اولادش، از نظر عصمت یکتا و بیهمتا بود.
فاطمه علیهاالسلام زکیهای است که خداوند اولاد بلاواسطه او- حتی غیر از حسنین علیهماالسلام را بر آتش جهنم حرام فرمود. [5] .
[ صفحه 13]
فاطمه
علیهاالسلام، معلمه و مودبهای است که تربیت یافتگانی چون فضه خادمه داشت
که گفتارش جز با قرآن نبود، (و کارهای خانه را یک روز خود و روز دیگر
خادمهاش انجام می داد)، و نیز خادمهای مانند «ام ایمن» داشت که نتوانست
بعد از وفات فاطمه علیهاالسلام مدینه را ببیند، لذا به مکه رفت و به برکت
دعایش خداوند او را با آب بهشت از تشنگی نجات داد و هفت سال نه تشنه شد و
نه گرسنه.
فاطمه علیهاالسلام، عارفهای است که کلمات و گفتار توحیدیاش
نشان میدهد که او در مقام شهود تام جای دارد، و حق را عن عیان می ستاید، و
کلمات گهربارش نیز تالی تلو کلمات پدر بزرگوار و شوهرش میباشد.
فاطمه
علیهاالسلام، بانوی برگزیده و عفیفهای است که خود میفرمود: «بهترین چیز
برای زن این است که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را». و نیز میفرمود:
«هنگامی زن قرب به پروردگار پیدا خواهد کرد که در خانهاش پنهان شود.» و
حتی وقتی شخص نابینایی وارد خانه او میشد خود را پنهان کرده و یا
میپوشاند و میفرمود: «اگر او مرا نمی بیند من او را می بینم، و بویم را
استشمام میکند.»
فاطمه علیهاالسلام، خطیبهای است که با خطبه غراء و
گفتار آتشینش که فهم آن عقلای عالم را در حیرت فرو برده، حق سبحانه را با
شهود تام ستوده، و دوست و دشمن را متوجه حقیقت رسالت، و مقام و منزلت و
زحمات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نموده، و توجه میدهد که مبادا
با رفتن ایشان، احکام الهی نادیده گرفته شود و وصایت «انی تارک فیکم
الثقلین» فراموش گردد. سپس با پرده برداری از مشکلاتی که عدهای پیش آورده و
دین و کتاب و عترت را پایمال هواهای خود کردند، تا قیامت به عالم هشدار می
دهد.
فاطمه علیهاالسلام، مظلومهای است که بعد از وفات پدر بزرگوارش،
آنچنان به او ظلم شد که دمی از گریه نیاسود تا از دنیا رحلت نمود، و حاضر
نشد کسی از مرگش با خبر شود، و کفن و دفن خود را به شوهرش علی علیهالسلام
سپرد، و بالاخره شبانه
[ صفحه 14]
تجهیز و در تاریکی شب به
خاک سپرده شد و مزارش تا قیام فرزندش قائم آل محمد - عجل الله تعالی فرجه
الشریف- مخفی خواهد ماند، و غم زیارتش بر قلوب عاشقان و مشتاقانش سنگینی
میکند، و لکه ننگ و روسیاهی و اعتراضی است به پهنای تاریخ بر آزار
کنندگانش.
فاطمه علیهاالسلام، محبوبهی با کمال علی علیهالسلام بود که در فراقش میگریست و دنیا بعد از او، در دیدگانش ظلمت سرا شد.
فاطمه
علیهاالسلام، خفیه المزاری است که زیارتش زیات رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم، و زیارت علی علیهالسلام زیارت وی به حساب آمده است.
فاطمه
علیهاالسلام، منتقمهای است که در قیامت، حق خود را از ظلم کنندگانش ستانده
و از قاتلین پسرش، حسین علیهالسلام دادخواهی خواهد کرد.
فاطمه علیهاالسلام، شفیعهای است که از ذریه و شیعیان و محبین خود، شفاعت خواهد کرد.
و بالاخره مقام و منزلت فاطمه علیهاالسلام در بهشت آنچنان است که به وصف در نمیآید.
در
پایان مقدمه مناسب است خوابی که هنگام تالیف فصل هفدهم این رساله (صبح روز
بیست و ششم ماه ذی الحجه هزار و چهار صد و هفت قمری) دیده شده آورده، و
این مقدمه را به پایان برسانم.
پس از ادای نماز صبح و بعد از انجام بعضی
از اوراد، قدری استراحت کردم، به خواب رفتم و مرحوم استاد بزرگوار علامه
طباطبائی- رضوان الله علیه- را دیدم که فرمود: «آن کتاب را بیاور.» (یعنی
کتاب حاضر را که هنوز تمام نشده بود و گویا در عالم خواب پایان یافته بود)
کتاب را خدمتش بردم، فرمود: این را به رفقا بده تا در مجالسشان بخوانند
(قریب به این بیان). با خود گفتم: «اینکه یک نسخه بیش ندارد، چگونه بدهم؟»
امید است نوشتهی حاضر مورد نظر اولیای خدا واقع شده و ذخیرهای برای بعد از این عالم گردد. ان شاء الله تعالی.
[ صفحه 15]
سدیر صیرفی از امام صادق از پدران بزرگوارش علیهمالسلام نقل میکند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«خلق نور فاطمه علیهاالسلام قبل ان یخلق الارض والسماء.»
- نور فاطمه علیهاالسلام پیش از خلقت زمین و آسمان آفریده شد.
بعضی از حاضرین عرض کردند: ای پیامبر خدا، پس او از بشر نیست؟ حضرت فرمود:
«فاطمه حوراء انسیه»
- فاطمه، حوریهی بشری است.
عرض کردند: ای پیامبر خدا، چگونه وی حوریهی بشر گونه است؟ حضرت فرمود:
«خلقها الله- عز و جل- من نور قبل ان یخلق آدم، اذ کانت الارواح...»
- خداوند- عزوجل- پیش از آنکه آدم را بیافریند، او را از نور خود آفرید، آن هنگام که ارواح بودند...
عرض شد: ای پیامبر خدا، در آن هنگام فاطمه کجا بود؟ فرمود:
«کانت فی حقه تحت ساق العرش»
- او در حقهای در زیر ساق عرش بود. [6] .
[ صفحه 16]
عرض کردند: ای پیامبر الهی، غذایش چه بود؟ فرمود:
«التسبیح والتقدیس والتهلیل والتحمید...» [7] .
- تسبیح و تقدیس و لا اله الا الله و حمد و ثنای الهی...
در توضیح حدیث گذشته، نکاتی را متذکر میشویم:
1- پیش از بیان روایات
این فصل، باید توجه داشت که مراد از «خلقت نوری»، «تمثل نوری مجرد» آن
بزرگوار است، نه «مقام نورانیت» وی، زیرا به مقام نورانیت که همان مقام
ولایت کلی است، «خلقت» گفته نمیشود.
احادیث آتیه این فصل، شاهد بر این
بیان است. چنانکه در حدیث پنجم میفرماید:«انی خلقتک... من شبح نور»، و در
حدیث ششم به «الارواح قبل الاجساد» تعبیر شده، و در حدیث دیگر هم به «تمثل
نوری» و هم به «ارواح» تعبیر شده است، چنانکه می فرماید:
«خلق الله محمدا و عترته اشباح نور بین یدی الله قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نورانیه، بل ارواح» [8] .
- خداوند، محمد و عترتش را به صورت شبحهای نورانی در برابرش خلق نمود. (راوی می گوید) عرض کردم: اشباح چیست؟
حضرت فرمود: سایهی نور، بدنهای نورانی، بلکه ارواح نورانی هستند.
بنابراین،
بعید نیست که تعبیر «اذ کانت الارواح» در روایت اول نیز اشاره به مراتب
خلقتهای نوری و تمثلی حضرات معصومین علیهمالسلام پیش از خلقت نوری دیگر
موجودات داشته باشد.
2- در توضیح عبارت «خلقها الله عز و جل من نوره...» باید گفت: اهل تحقیق
[ صفحه 17]
میدانند
که هیچ امری از حضرت حق سبحانه ایجاد و بروز و ظهور پیدا نمیکند مگر به
اسمی از اسماء الهی، و اسم نیز از مسمی جدا نیست، چنانکه حضرت علی
علیهالسلام در دعای کمیل به پیشگاه الهی عرض می کند:
«... و باسمائک التی غلبت (ملات) ارکان کل شیء... و بنور وجهک الذی اضاء له کل شیء» [9] .
-
(پروردگارا، از تو درخواست میکنم)... به اسمائت، که بر ارکان و شراشر
وجود هر چیزی غالب و چیره است (ارکان و شراشر وجود هر چیزی را پر کرده
است)... و به نور وجه تو، که هر چیزی به آن روشن و نورانی است.
بنابراین، خلقت نوری فاطمه علیهاالسلام نیز به خلقت و ایجاد و اراده حق ظهور یافته است، لذا نمیتواند از نور او جدا باشد. [10] .
3- در توضیح عبارت «التسبیح والتقدیس والتهلیل والتحمید...»
باید
توجه داشت که: اولا: تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید، همان تسبیحات اربعهی
مشهور «سبحان الله، والحمد لله، و لا اله الا الله، والله اکبر» است که از
«تکبیر» به «تقدیس» تعبیر شده. و این خود بیانگر آن است که معنای حقیقی
تکبیر، همان تقدیس است، چنانکه در ذیل بیان خواهیم کرد.
و ثانیا: بازگشت
معنای تقدیس و تکبیر و تهلیل و تحمید، به اعتباری به «تسبیح» است، چنانکه
روایاتی [11] که از مجموع آنها به تسبیحات اربعه تعبیر شده است، به همین
معنا اشاره دارد.
و اما اینکه چگونه معانی اینها به تسبیح بر میگردد؟ باید گفت:
تسبیح، به معنای منزه دانستن حضرت حق از آلایشها و نقائص صفات
[ صفحه 18]
عوالم امکانی است، در عین اثبات تمامی کمالات و خوبیها برای حق تعالی.
تقدیس،
در عین اثبات اسماء و صفات برای حق سبحانه و تعالی، اعتقاد به عینیت اسماء
و صفات با ذات حق تعالی و منزه دانستن او از کثرت صفات و وحدت ذات است، که
این همان معنای «تکبیر» است. چنانکه امام صادق علیهالسلام در رد کسی که
گمان می کرد معنای تکبیر «الله اکبر من کل شیء»: (خداوند، بزرگتر از هر
چیزی است) میباشد، فرمودند: آیا آنجا (یعنی در عوالم ربوبی) چیزی بوده تا
خداوند (با او مقایسه شود و) بزرگتر باشد؟ و سپس خود معنای صحیح تکبیر را
بیان نمود و فرمود:
«الله اکبر من ان یوصف» [12] .
- خداوند، بزرگتر از آن است که توصیف شود.
و
این به آن معنا نیست که حق تعالی صفت ندارد، زیرا قرآن کریم خداوند را به
صفات بسیاری توصیف نموده است، بلکه به معنای آن است که خداوند صفات زائد و
جدای از ذات ندارد و صفاتش عین ذات اوست.
و از اینجاست که مولی الموحدین، علی علیهالسلام می فرماید:
«کمال
توحیده الإخلاص له، و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادة کل صفة انها
غیر الموصوف، و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة: فمن وصف الله سبحانه، فقد
قرنه...» [13] .
- بالاترین مرحله توحید خداوند، اخلاص برای اوست و کمال
اخلاص، نفی صفات از او، زیرا هر صفتی شاهد بر مغایرت و دو گانگی با موصوف،
و هر موصوفی گواه بر مغایرت با صفت است. پس هر کس حق سبحانه را توصیف کند،
او را قرین و همتای چیز دیگری قرار داده است...
بنابراین معنای تقدیس و تکبیر نیز به تسبیح بازگشت میکند.
[ صفحه 19]
تهلیل
«لا اله الا الله»، یعنی: اعتقاد و اذعان به اینکه تنها ذاتی که صلاحیت
معبود بودن و پرستش را دارد، همانا ذات اقدس الهی است، و به معنای ظریفتر،
تنها حقیقتی که در عالم، قائم به خود می باشد، فقط خداست. و هر چه جز او،
پرتو و تجلی اوست و قیام و بستگی به او دارد، بنابراین، تهلیل نیز از این
جهت که در مقام نفی آلهه و متوجه نیستی و اعتباری بودن عالم میباشد خود،
تسبیح است.
تحمید «الحمد لله» یعنی: تمامی ستایشها و ستایش کامل و محض،
مختص حضرت حق، و از او و به اوست، زیرا تمامی کمالات مظاهر از او، و به
اوست، لذا اگر مخلوقی ستایش شود، در واقع حق سبحانه که محض کمال و کمال محض
میباشد، ستایش شده است، بنابراین، تحمید نیز به تسبیح بازگشت میکند.
4-
اما دربارهی اینکه چگونه غذای فاطمه زهرا علیهاالسلام در عوالم نوری،
تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید، و در یک کلمه «تسبیح» بوده است؟
باید
گفت: با توجه به اینکه، غذا و خوراک هر عالمی متناسب با آن عالم است، لذا
غذای عوالم مجرد نباید از نوع غذاها و خوراکیهای عالم ماده و طبیعت باشد. و
نیز با توجه به اینکه موجودات مجرد دائما مستغرق در توجه به فقر و نیستی و
احتیاج خود هستند، لذا تنها حجابی که در آن عوالم فرض میشود، همان «توجه
به این توجه» است که این انوار مقدسه با تسبیح و تقدیس و تهلیل و تحمید،
ریشه این توجه را زدوده و همواره مستغرق در ذکر و شهود حضرت حق سبحانه
میباشند.
اکنون پس از این بیانات، باید گفت: اگر غذای حضرتش (با شهودی
که وی را در عوالم نوری است) تسبیح و تقدیس و تحمید و تهلیل نباشد، چه باید
باشد؟!
[ صفحه 20]
در قسمتی از حدیثی که سلمان فارسی از عمار یاسر نقل میکند، آمده است:
امیر المومنین علیهالسلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
پرسید:
«نور فاطمه من نورنا؟»
- آیا نور فاطمه از نور ما است؟
حضرت فرمود:
«اولا تعلم»؟
- مگر نمیدانی؟
حضرت
علی علیهالسلام در این هنگام به شکرانه این معنی، سجدهی شکر بجا آورد. و
در ادامه روایت آمده است: پس از آن که امیرالمؤمنین علیهالسلام نزد فاطمه
زهرا علیهاالسلام آمد، ایشان عرض کرد:
«اعلم یا أبا الحسن، ان الله تعالی خلق نوری و کان یسبح الله جل جلاله...» [14] .
- ای اباالحسن، بدان که خداوند متعال نور مرا آفرید و پیوسته حق تعالی را تسبیح مینمود.
ظاهراً جمله «نور فاطمه من نورنا؟» در صدر روایت، اشاره به خلقت نوری
نیست، بلکه مراد همان نور ولایت و مقام والای نورانیت اهل بیت است، که همان
ولایت کلی الهی است. در ذیل حدیث ششم توضیح مختصری درباره آن خواهیم داد.
و
اما قسمت ذیل روایت «ان الله تعالی خلق نوری» ظاهراً اشاره به خلقت نوری
فاطمه زهرا علیهاالسلام دارد که در این فصل در صدد بیان آن هستیم.
[ صفحه 21]
در کتاب مناقب، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که
فرمود:«هنگامی که خداوند بهشت را خلق نمود، آن را از «نور وجه خود» آفرید.
سپس آن نور را گرفت و بیافکند.
«فاصابنی ثلث النور، و اصاب فاطمه ثلث النور، و اصاب علیا و اهل بیته ثلث النور...» [15] .
- یک سوم از آن نور به من، و یک سوم دیگر به فاطمه، و یک سوم دیگر به علی و اهل بیتش رسید...
ظاهرا این «نور وجه»، که خداوند بهشت را از آن خلق نمود، همان است که در
ذیل حدیث اول در بیان جملهی «خلقها الله- عز و جل- من نوره» ذکر شد.
و
اما اینکه چگونه این انوار مقدسه از همان نوری هستند که بهشت از آن خلق
شده است؟ از آن جهت است که ظهور بهشت، از تجلیات اسماء و صفات جمالی حق
است،و انوار و طینت ایشان نیز به تمام معنی بهشتی، و از همان تجلیات هستند.
اما عسکری به نقل از پدران بزرگوارش علیهاالسلام فرمود که رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم فرمودند: هنگامی که آدم و حوا داخل بهشت فردوس
(اعلی)شدند، چشمشان به خانمی افتاد که بر بساطی از بساطهای بهشت نشسته که
بر سرش تاجی از نور، و در دو گوشش دو گوشواره از نور است، و از نور جمالش
بهشتها نورانی است. آدم پرسید: محبوبم جبرئیل! این خانمی که بهشتها از نور
جمالش برافروخته و
[ صفحه 22]
نورانی است، کیست؟ جبرئیل
گفت: او فاطمه، دختر محمد، پیامبری از فرزندان تو است که در آخرالزمان می
آید. سپس آدم پرسید: این تاجی که بر سرش هست؟ چیست؟عرض کرد: شوهرش علی بن
ابیطالب علیهالسلام است. پرسید: دو گوشوارهای که بر دو گوشش آویخته شده،
چیست؟ عرض کرد: دو فرزندش، حسن و حسین هستند.
سپس آدم فرمود: محبوبم جبرئیل!
«اخلقوا قبلی؟»
- آیا ایشان قبل از من خلق شدهاند؟
عرض کرد:
«هم موجودون فی غامض علم الله قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» [16] .
- ایشان چهار هزار سال پیش از آفرینش تو، در فشردهی علم الهی موجود بودهاند.
در توضیح حدیث گذشته دو نکته را متذکر می شویم:
1- ظاهرا مراد از آدم
و حوا علیهماالسلام در این روایت، آدم و حوا در آخرین مرحله نزولی
خلقتشان، که همان خلقت مادی در بهشت برزخی باشد، نیستند، بلکه در مراحل پیش
از آن و در خقلت تمثلی نوری منظور است. زیرا:
اولا: در صدر روایت، از
این بهشت، به بهشت «فردوس اعلی» تعبیر شده است، آنجا که می فرماید: «خداوند
به جبرئیل وحی نمود که این بندگان مرا به فردوس اعلی ببر»، در حالی که
بهشتی که خلقت مادی آدم و حوا در آن به وقوع پیوسته، بهشت برزخی بوده است.
ثانیا: با توجه به لزوم سنخیت مشاهده کننده و مشاهده شونده، چگونه
[ صفحه 23]
ممکن
است بگوییم آدم و حوای برزخی در بهشت فردوس اعلی، وجود نوری تمثلی فاطمه
زهرا علیهاالسلام را مشاهده کردهاند؟! علاوه بیان ذیل حدیث نیز شاهد بر
این است.
2- دربارهی عبارت «قبل ان تخلق باربعه آلاف سنة» باید گفت:
ظاهر بعضی از آیات قرآن کریم و صریح روایاتی از اهل بیت، مانند حیث فوق،
دلالت دارد بر اینکه همه موجودات پیش از خلقت جسمانی، خلقتهای نوری
داشتهاند، چنانکه در موارد متعددی قرآن کریم [17] خلقت زمین و آسمانها و
سایر موجودات را در «شش روز»، و آیه نهم و دوازدهم سورهی فصلت، خلقت و
قضای الهی آسمانهای هفتگانه و زمین را در «دو روز» تعبیر فرموده است. اگر
روز را از ایام ربوبی حساب کنیم، که به تعبیر خود قرآن کریم هر روز از آن،
برابر با هزار سال است،چنانکه میفرماید:
(و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون) [18] .
- و هر روز نزد پروردگارت، مثل هزار سال از سالهایی است که شما حساب میکنید.
در
این صورت، «شش روز» برابر با شش هزار سال، و «دو روز» برابر با دو هزار
سال میشود. هر چند تعابیر زمانی و کثرت و قلت عددی در قرآن کریم، جهت فهم
ما و برای زیاد نشان دادن ایام ربوبی در مقایسه با تعابیر زمانی که نزد ما
مرسوم است، میباشد، و الا در عوالم مجرد خصوصا در عالم ربوبی، زمان و روز و
ایام راه ندارد.
ولی از سوی دیگر، از آیات زیادی از قرآن کریم [19]
ظاهر میشود که تحقق خلقت عالم به «قضا»، «قول»، «امر»، «اراده» و «کن»
حضرت حق تعالی است. و
[ صفحه 24]
حتی نمیتوان میان «اراده»
و «قضا» و «امر» و «قول» او هم تقدم و تأخر قائل شد، زیرا تقدم و تاخر
مربوط به عالم ماده و امکان است، و در عالم ربوبی، «قول» و «امر» و «اراده»
و «قضا» یکی بیش نیست، و آن تحقق خارجی هر موجودی است.
تمام عالم (خلقت
دنیوی و اخروی) در پیشگاه ذات ربوبی (به حساب عالم تجرد ربوبی) یک تحقق
بیش نیست، اگر چه به نظر عالم مادی، زمان و مکان، و اول و آخر، و دنیا و
آخرت برای آن فرض شود.
پس از این مقدمه، شاید بتوان گفت: مقصود از تعبیر
(فی سته ایام) و یا (فی یومین) ظاهرا همان مراتب خلقتهای نزولی، از خلقت
نوری تا خلقت مادی موجودات در این عالم است.
اکنون با توجه به بیانات
فوق ممکن است بگوییم: تعبیر «خلقت زمین و آسمانها و سایر موجودات در شش
روز» اشاره به مراحل ششگانه نزولی خلقت از خلقتهای نوری تا مادی میباشد: و
خلقت مادی در عالم جسم، هفتمین و آخرین آن مراحل است.
و نیز تعبیر
«خلقت و قضای الهی آسمانهای هفتگانه و زمین در دو روز» اشاره به دو مرحله
از خلقت است، که عوالم تمثلی نوری تا برزخی یک مرحله، و عوالم مادی مرحله
دوم به حساب آمده است، چنانکه روایت ششم همین فصل نیز این معنا را تأیید
میکند که به «خلقت ارواح و اجساد» تعبیر شده و هر کدام یک مرحله به حساب
آمده است.
بنابراین، با توجه به این توضیح مختصر، معنای خلقت این ذوات
مقدسه «در چهار هزار سال پیش از خلقت آدم و حوا علیهماالسلام» در این
روایت، و تعابیر دیگری که در احادیث اهلبیت علیهمالسلام در این رابطه
وجود دارد، تا حدودی معلوم میشود. والله اعلم.
[ صفحه 25]
در قسمتی از حدیثی که حضرت امام موسی بن جعفر از پدر بزرگوارش از جد
بزرگوارش علیهمالسلام دربارهی مکالمه رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم در شب معراج نقل میکند، آمده است که حضرت حق سبحانه فرمود:
«انی
خلقتک و خلقت علیا و فاطمه و الحسن و الحسین من شبح نور، ثم عرضت ولایتهم
علی الملائکه و سائر خلقی و هم ارواح، فمن قبلها کان عندی من المقربین، و
من جحدها کان عندی من الکافرین.» [20] .
- تحقیقا من، تو و علی و فاطمه و
حسن و حسین را از شبح و سایه نور خلق کردم،سپس ولایت ایشان را بر ملائکه و
سایر مخلوقاتم، در حالی که روح بودند، عرضه داشتم. پس هر کس ولایت ایشان
را پذیرفت، نزد من از مقربین محسوب گردید، و هر کس انکارشان کرد، از
کافرین.
جمله «و هم ارواح» در این روایت نیز موید بیان قبلی ما، در ذیل روایت
چهارم است که حتی ملائکه و جن و سایر مخلوقات نیز، قبل از خلقت فعلی خود،
اشباح نوری داشتهاند، که به «و هم ارواح» تعبیر شده است.
و از آنجا که
نسبت کفر و عصیان به ملائکه الهی با صریح آیه شریفهی (لا یعصون الله ما
امرهم، و یفعلون ما یومرون) [21] : (ملائکه) از اوامر الهی سرپیچی نمیکنند
و هر چه به آنها امر شود، انجام میدهند.) نمیسازد، ظاهراً باید مراد از
«من جحدها» در عبارت حدیث، سایر مخلوقات غیر از ملائکه باشد. والله علم.
[ صفحه 26]
مفضل میگوید که حضرت صادق علیهالسلام فرمود:
«ان الله تبارک و
تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام، فجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد
و علی و فاطمه والحسن والحسین والائمه بعدهم- صلوات الله علیهم- فعرضها
علی السماوات والارض والجبال، فغشیها نورهم...» [22] .
- تحقیقا خداوند
تبارک و تعالی، ارواح را در هزار سال قبل از اجساد خلق نمود، و بالاترین و
شریفترین آنها را، ارواح محمد و علی و فاطمه وحسن و حسین و ائمه بعد از
ایشان- صلوات الله علیهم- قرار داد، سپس آنها را بر آسمانها و زمین و کوهها
عرضه داشت و نور ایشان همه آنها را فرا گرفت...
در این روایت و روایت قبل، به دو منزلت این بزرگواران اشاره شده است:
1-
تقدم و شرافت خلقت نوری و تمثلی ایشان بر سایر مخلوقات، حتی در خلقت تمثلی
که به «شبح نور» در حدیث گذشته و «ارواح محمد و علی...» در این حدیث تعبیر
شده است، که بحث این فصل پیرامون آن است.
2- مقام نورانیت آن حضرات معصوم، که در حدیث قبل به «عرضت ولایتهم»، و در این حدیث به «فغشیها نورهم» تعبیر شده است.
و در توضیح منزلت دوم به اختصار میگوییم:
مقام
نورانیت، و به تعبیری ولایت کلیه الهیه، همان است که اگر انبیا و اولیا
مؤید به آن نباشند، هیچ معجزه و خرق عادت و کرامتی از آنان صادر نخواهد شد.
و نیز مقام خلافت و تصرف در عالم را به تأیید این مقام دارند.
و از همه
بالاتر، بخصوص مقام خلافت اهل بیت علیهمالسلام به گونهای است که هیچ
امری در عوالم خلقت انجام نمیگیرد، مگر اینکه به اذن الهی باید از مجرای
[ صفحه 27]
ایشان بگذرد. چنانکه در زیارت امام حسین علیهالسلام آمده است:
«اراده الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم، و تصدر من بیوتکم.» [23] .
-
ارادهی پروردگارت در تقدیر امور (همه مخلوقات) به شما فرود میآید و از
خانهها (و مقام منیع) شما (به جهان و جهانیان) صادر میشود.
و این همان
مقام خلافت و ولایت الهی است، زیرا مقام نورانیت ایشان را نمیتوان جدای
از مقام ولایة اللهی دانست، بلکه عین آن مقام است. [24] .
ابیسعید خدری میگوید: نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نشسته
بودیم که مردی رسید و عرض کرد: ای پیامبر خدا، مرا از گفتار خداوند- عزوجل-
آنجا که به ابلیس فرمود: (استکبرت ام کنت من العالین؟) [25] :(آیا تکبر
ورزیدی یا از «عالین» بودی؟) خبر دهید که «عالین» چه کسانی هستند که از
ملائکه مقرب هم بالاترند؟ رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«انا
و علی و فاطمه والحسن والحسین علیهمالسلام، کنا فی سرادق العرش نسبح
الله، فسبحت الملائکة بتسبیحنا، قبل ان یخلق الله- عزوجل- آدم بالفی
عام...» [26] .
- عالین، من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام
هستیم، که دو هزار سال پیش از اینکه خداوند- عزوجل- حضرت آدم را بیافریند،
در پرده سرای عرش الهی پیوسته مشغول تسبیح الهی بودیم، و ملائکه به تسبیح
ما تسبیح گوی شدند...
در توضیح حدیث آخر این فصل نکاتی را متذکر میشویم:
[ صفحه 28]
1-
با توجه به اینکه آیه شریفه مذکور در ذیل جریان سجده ملائکه به امر الهی
در برابر حضرت آدم علیهالسلام، و سجده نکردن ابلیس (با اینکه صورتاً در
میان ملائکه بود) آمده است، باید «عالین» گروهی از ملائکه باشند که آنچنان
مبهوت حضرت حق گردیده باشند که خطاب (اسجدوا) [27] را متوجه نشده و سجده
نکرده و معذور بودهاند، چنانکه در حدیث آمده است:
«عالین، گروهی از
ملائکه هستند که توجه و التفاتی به غیر حق ندارند، و به سجده در برابر آدم
مأمور نبودهاند، و اساساً متوجه نبودهاند که حضرت حق، عالم و آدم را
آفریده است.» [28] .
و نیز در دعای رجبیه که از ناحیه مقدسه امام زمان- عجل الله تعالی فرجه الشریف- صادر شده است، میخوانیم:
«و صل علی محمد و آله و علی عبادک المنتجبین و بشرک المحتجبین و ملائکتک المقربین والبهم الصافین الحافین» [29] .
-
و رحمت فرست بر محمد و اهل بیتش و بر بندگان برگزیدهات و بر انسانهای
ناشناخته و بر ملائکه مقربت و بر (ملائکه) مبهوتی که گرداگرد هم صف
کشیدهاند.
ولی در این حدیث، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، خود و
این بزرگواران را «عالین» میخواند، که شاید به دلیل ظهور علو منزلت معنوی
و برجستگی ظاهری و باطنی ایشان در خلقت نوری و سرادق عرش باشد، و آن
ملائکه نیز به حساب مقام معنوی خاصشان از مصادیق ایشان میباشند، نه به
دلیل سجده نکردن بر آدم علیهالسلام که به آن مأمور نبودهاند و خطاب
«اسجدوا» تنها متوجه ملائکه بود، نه آن انوار مقدسه.
[ صفحه 29]
2-
تسبیح گفتن ملائکه به تسبیح ایشان «فسبحت الملائکة بتسبیحنا»، نیز ظاهراً
اشاره به تقدم رتبی خلقی و تجردی نوری، و حتی تقدم در تسبیح و گفتار بر
سایر موجودات دارد.
3- جملهی «کنا فی سرادق العرش نسبح الله.» از این
حدیث، و عبارت «کانت فی حقه تحت ساق العرش» از روایت اول، و عبارت «هم
موجودون فی غامض علم الله..» از روایت چهارم، تعبیراتی قریب به یک مضمون
است که ذیلا توضیح مختصری درباره آنها میدهیم:
اولا: باید توجه داشت که این تعبیرات، تمثیلاتی است تا ما را با ریشه این انوار مطلع سازند.
ثانیا:
منظور از عرش الهی، چنانکه در روایت [30] آمده است، «علم» و «قدرت» حضرت
حق است، هر چند بعضی از آیات و روایات- به قرائنی که در آنها وجود دارد-
ظاهراً عرش را خود موجودات بیان کرده است، ولی منافاتی بین این دو نیست،
زیرا موجودات، مظهر «علم» و «قدرت» الهی هستند. [31] .
حال چه اشکالی
دارد که بگوییم: علم خداوند در خلقت نوری انوار مقدسه اهل بیت که مقدم بر
همه مخلوقات هستند، دو گونه است: اجمالی و تفصیلی (چنانکه نسبت به سایر
موجودات نیز قابل فرض است).
علم تفصیلی حق، همان ظهور و بروز پیدا کردن
موجودات است به ارادهی پروردگار،در مراحل خلقت تمثلی نوری تا عوالم برزخی و
مادی و دنیوی و اخروی.
و علم اجمالی، همان علم پروردگار به این ذوات
مقدسه و سایر موجودات است، قبل از ظهور تفصیلی آنان. (مراد از قبلیت در
اینجا، قبلیت رتبی است نه
[ صفحه 30]
زمانی، زیرا در عوالم ربوبی زمان راه ندارد تا قبلیت و بعدیت معنا داشته باشد).
به
این ترتیب، دو احتمال سربسته در این روایات نسبت به تسبیح و تقدیس و تهلیل
و تحمید فاطمه زهرا علیهاالسلام و سایر اهل بیت علیهمالسلام میرود:
احتمال
اول اینکه: ایشان در مرحله خلقت تمثلی نوری و علم تفصیلی حق، تسبیح الهی
را میگفتند، و به تعبیر روایت اول «غذایشان تسبیح و تقدیس و تهلیل و
تحمید» بوده است، و این معنا با ذیل روایت هفتم نیز سازگارتر است که
میفرماید: «و ملائکه به تسبیح ما تسبیحگوی شدند.»
احتمال دوم اینکه:
به معنای ظریفتر- بنا به ظاهر عبارات این سه حدیث «کانت فی حقه تحت ساق
العرش» و «هم موجودون فی غامض علم الله» و «کنا فی سرادق العرش...» منظور
این است که ما حتی در علم اجمالی پروردگار جز تسبیح و تقدیس کار دیگری
نداشتیم. والله أعلم.
البته باید توجه داشت که این تعبیرات سه گانه فوق
در احادیث گذشته و شبیه به آن در دیگر روایات، برای درک فی الجمله سامعین
است، و مقام و منزلت آن بزرگواران را فقط اهلش میفهمند. و بیان اینکه هر
جملهای به چه معنایی اشاره دارد، ذکر آن در این رساله ملالآور است.
خلاصه
آن که: همان گونه که از مجموع روایات این فصل معلوم گردید، خلقت موجودات،
خصوصاً اشرف آنها- یعنی انبیا- و بالأخص ذوات مقدسه چهارده معصوم، تنها در
خلقت مادی منحصر نیست، بلکه این مرحله، آخرین مرحله خلقت همه جودات و انوار
مقدسه انبیا و اوصیا است.
اما اینکه چند مرحله از خلقت را طی کردهاند
تا به مرحله مادی رسیدهاند؟ و نیز روایات از هر کدام از این مراحل، چه
تعبیری دارند؟ از بیانات بعضی از احادیث، از جمله احادیث خلقت رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم [32] مطالبی بطور اجمال، به دست میآید.
[ صفحه 31]
و
دربارهی کیفیت خلقت نوری باز از بعضی جملات احادیث این فصل و احادیث دیگر
به دست میآید که: تنها نور بدون تمثل نبوده، بلکه خلقت نوری و صورت نوریه
[33] رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و انوار مقدسه فاطمه زهرا
علیهاالسلام و ائمه معصومین علیهمالسلام بوده که تسبیح و تقدیس و تهلیل و
تحمید حضرت حق، غذایشان بوده، و ملائکه الهی به تسبیح ایشان تسبیحگو
بودهاند.
4- در پایان این فصل میگوییم: همانگونه که در اول فصل اشاره
شد، این فصل متضمن منزلت آن بانوی بزرگوار، در تقدم «خلقت نوری» ایشان بر
خلقت سایر موجودات است، و این غیر از «مقام نورانیت» انبیا و اولیا و ایشان
است [34] ، زیرا مقام نورانیت که همان مقام «ولایت کلیه الهی» و «عالم
امر» است، در تمام مراحل خلقت انبیا و اولیا و خلقت تمامی موجودات، از جمله
در مرحله خلقت نوری آنها دخالت دارد، بطوری که بدون آن هیچ مظهری
نمیتواند به تنهایی قوامی داشته باشد، خصوصا در امر معنوی.
لذا اگر
انبیا و اولیا مؤید به مقام ولایت نباشند، قادر بر ظهور هیچ گونه امر معنوی
و ولایی، مثل معجزه و خرق عادت و کرامت نخواهند بود.
در احادیث اهلبیت
از این مقام به «نور» تعبیر شده است، چنانکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در
حدیث نورانیت، در جواب سوال ابوذر غفاری و سلمان فارسی رضوان الله علیهما
دربارهی معرفت حضرتش به نورانیت، میفرماید:
«معرفتی بالنورانیه معرفه الله- عز و جل- و معرفه الله- عز و جل- معرفتی
[ صفحه 32]
بالنورانیه، و هو الدین الخالص...» [35] .
- شناخت من به نورانیت، شناخت خداوند- عز و جل- میباشد و شناخت خداوند- عزوجل- شناخت من به نورانیت است، و آن دین خالص است...
و نیز در ذیل حدیث دوم همین فصل، حضرت فاطمه علیهاالسلام میفرماید:
«اعلم ما کان و ما یکون و ما لم یکن یا ابا الحسن، المومن ینظر بنور الله تعالی» [36] .
-
ای اباالحسن، آنچه را که به وقوع پیوسته (حوادث گذشته) و به وقوع
میپیوندد (اتفاقات حال) و به وقوع نپیوسته (رخدادهای آینده) میدانم. مومن
با نور خداوند متعال نظر میکند.
و در ادعیه و زیارات ائمه معصومین
علیهمالسلام خصوصا در زیارت جامعه کبیره نیز، با تعابیر خاصی بدان اشاره
شده است که این رساله گنجایش بحث تفصیلی پیرامون آن را ندارد.
در هر
حال، مقام و منزلت نورانیت آن بانوی بزرگ با روایات گذشته و آینده، و
روایات بسیاری که ایشان را از نور رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و
ائمه اطهار علیهمالسلام جدا نمینمایند، [37] به خوبی آشکار میشود. والله
تبارک و تعالی عالم بحقیقه الامر.
[ صفحه 33]
صالح بن سهل از حضرت امام صادق علیهالسلام نقل میکند: بعضی از قریش به
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند: «به چه علتی بر انبیای
گذشته پیشی گرفتید، در حالی که شما پس از آنها مبعوث شده و خاتم آنان
هستید؟»
حضرت فرمود:
«انی کنت اول من آمن بربی، و اول من اجاب، حیث
اخذ الله میثاق النبیین (و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم) [38] فکنت انا
اول نبی قال: (بلی) [39] فسبقتهم بالإقرار بالله- عز و جل-» [40] .
- من
اولین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم، و نیز هنگامی که (در ازل)
خداوند از انبیا میثاق و پیمان گرفت و آنان را بر نفسشان شاهد قرار داد و
فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟»، من اولین پیغمبری بودم که گفتم:
«آری». پس در اقرار به خداوند- عزوجل- از ایشان پیشی گرفتم.
البته این اولیت (اولیت رتبی، نه زمانی) در خلقت نوری حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم و
[ صفحه 34]
به
حساب تقدم منزلتی ایشان میباشد، چنانکه اخذ میثاق و پاسخ ایشان و سایر
انبیا و اولیا و سایر مخلوقات نیز، در عوالم نوری و در خلقت نوری بوده است،
وگرنه وی در خلقت مادی، از سایر انبیا، متأخر است.
حسین بن عبدالله میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: آیا
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سرور فرزندان حضرت آدم بود؟ فرمود:
«کان والله سید من خلق الله. و ما برء الله بریه خیرا من محمد صلی الله علیه و آله و سلم.» [41] .
- به خدا قسم، او سرور تمام مخلوقات الهی بود. و خداوند مخلوقی بهتر از محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیافریده است.
از عموم جواب امام صادق استفاده میشود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سید و سرور همه کائنات، اعم از جن و انس و ملائکه مقربین و غیر مقربین، و بهترین خلائق الهی است، چنانکه از سایر روایات [42] نیز استفاده میشود.
موسی بن بکر میگوید: حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمود: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«ان الله اختار من النساء اربعا: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه» [43] .
- خداوند از میان زنان، چهار نفر را برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
[ صفحه 35]
محمد بن مسلم نقل میکند که امام باقر علیهالسلام فرمود: ابوسعید خدری
به من گفت که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شب معراج هنگام
بازگشت از جبرئیل علیهالسلام پرسیدم که آیا خواستهای از من داری؟ گفت:
«حاجتی ان تقرا علی خدیجه من الله و منی السلام...» [44] .
- حاجت من این است که سلام خداوند و مرا به خدیجه علیهاالسلام برسانی.
در حدیث کنارهگیری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدیجه
علیهاالسلام آمده است که: حضرتش در اواخر کناره گیری چهل روزه از او، عمار
بن یاسر را به سوی خدیجه فرستاد و پیام داد که: «ای خدیجه، گمان مکن
کنارهگیری و ترک تو از روی ناراحتیام از توست، بلکه پروردگارم- عزوجل-
چنین دستور داد تا امرش واقع شود. ای خدیجه، جز گمان خیر بر من مبر،
«فان الله- عز و جل- لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مراراً...» [45] .
- خداوند- عزوجل- هر روز مکرر به وجود تو بر ملائکه بزرگوارش مباهات میکند.
در کتاب «مولد فاطمه» ابن بابویه آمده است: روایت شده که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اشتفات
الجنه الی اربع من النساء: مریم بنت عمران، و آسیه بنت مزاحم، زوجه فرعون،
و هی زوجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم فی الجنه و خدیجه بنت خویلد،
زوجه النبی صلی الله علیه و آله و سلم
[ صفحه 36]
فی الدنیا و الاخره، و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه و آله و سلم.» [46] .
-
بهشت مشتاق دیدار چهار زن است: مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم و همسر
فرعون که در بهشت همسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خواهد بود، و
خدیجه دختر خویلد، همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در دنیا و آخرت،
و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
روایات در عظمت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و فضائل خدیجه کبری
علیهاالسلام بسیار است. مقصود ما از ذکر این چند حدیث این نیست که بخواهیم
به فضیلت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بپردازیم، و یا کلامی در
اطراف مقام خدیجه کبری علیهاالسلام گفته باشیم، بلکه غرض یادی از این دو
بزرگوار است تا به تناسب بحث کتاب، عظمت و فضیلت فاطمهی اطهر علیهاالسلام
روشنتر گردد.
[ صفحه 37]
هروی از امام رضا علیهالسلام نقل میکند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لما
عرج بی الی السماء، اخذ بیدی جبرئیل علیهالسلام فادخلنی الجنه، فناولنی
من رطبها، فاکلته، فتحول ذلک نطفه فی صلبی فلما هبطت الی الارض، واقعت
خدیجه، فحملت بفاطمه علیهاالسلام، ففاطمه حوراء انسیه...» [47] .
- در
شب معراج که به آسمان برده شدم، جبرئیل علیهالسلام دست مرا گرفت و داخل
بهشت نمود و از خرمای بهشت به من داد، آن را خوردم و در صلب من به نطفه
تبدیل شد. پس هنگامی که به زمین بازگشتم با خدیجه هم بستر شدم و ایشان به
فاطمه علیهاالسلام باردار شد، بنابراین فاطمه حوریهی بشر گونه است...
سدیر صیرفی نقل میکند که امام صادق، به نقل از پدران بزرگوارش
علیهمالسلام فرمود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:...
«هنگامی که خداوند- عزوجل- حضرت آدم را آفرید و مرا از صلب وی خارج کرد، و
ارادهاش تعلق گرفت که فاطمه را از صلب من خارج کند،
«جعلها تفاحه فی الجنه، و اتانی بها جبرئیل علیهالسلام»
[ صفحه 38]
-
خداوند، او را سیبی در بهشت قرار داد، و جبرئیل علیهالسلام آن را برای من
آورد. در ادامه همین روایت، پس از اینکه جبرئیل، سلام حق تعالی را به حضرت
رسانده و او جواب میدهد، عرض میکند:
«یا محمد، ان هذه تفاحه اهداها الله- عزوجل- الیک من الجنه. فاخذتها و ضممتها الی صدری.
-
ای محمد، این سیبی است که خداوند- عزوجل- به رسم هدیه از بهشت برای تو
فرستاده است. (حضرت میفرماید:) آن را گرفتم و به سینه چسباندم.
آنگاه
جبرئیل به من گفت: «ای محمد، خداوند- عزوجل- میفرماید: سیب را بخور، آن را
شکافتم و نور درخشندهای را دیدم و هراسیدم. جبرئیل گفت: چرا نمیخوری،
بخور و مترس، آن نور «منصوره» [48] در آسمان است، و او در زمین «فاطمه» نام
دارد... [49] .
سلمان میگوید: عمار به من گفت... فاطمه علیهاالسلام به علی علیهالسلام عرض کرد:
«اعلم
یا اباالحسن، ان الله تعالی خلق نوری و کان یسبح الله- جل جلاله- ثم اودعه
شجره من شجر الجنه فاضاءت، فلما دخل ابی الجنه، اوحی الله تعالی الیه
الهاما: ان اقتطف الثمرة من تلک الشجرة، و ادرها فی لهواتک، ففعل، فاودعنی
الله سبحانه صلب ابی صلی الله علیه و آله و سلم، ثم اودعنی خدیجه بنت
خویلد،فوضعتنی. و انا من ذلک النور...» [50] .
- ای اباالحسن، بدان که
خداوند متعال نور مرا خلق نمود و پیوسته مشغول تسبیح حق- جل جلاله- بود،
سپس آن نور را در یکی از درختهای بهشت نهاد و
[ صفحه 39]
آن
درخت نورافشانی کرد. و هنگامی که پدرم داخل بهشت شد، خداوند متعال به وی
وحی الهام میکرد که: آن میوه را از آن درخت بچین و در دهان بگردان، و او
چنان کرد. به این ترتیب خداوند مرا در صلب پدرم صلی الله علیه و آله و سلم
به ودیعه گذاشت و وی نیز این ودیعه را به خدیجه دختر خویلد سپرد، تا اینکه
من از ایشان متولد شدم. من از آن نور هستم...
ابوعبیده میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود: رسولالله صلی الله
علیه و آله و سلم، فاطمه علیهاالسلام را زیاد میبوسید. عائشه از این امر
ناراحت شد آن را امر نامطلوبی تلقی کرد، حضرت رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم فرمود: ای عائشه، در شب معراج که به آسمان رفتم، داخل بهشت شدم و
جبرئیل مرا نزدیک درخت طوبی برد و از میوههای آن به من داد، آن را خوردم،
«فحول الله ذلک مآء فی ظهری، فلما هبطت الی الارض، واقعت خدیجه، فحملت بفاطمه، فما قبلتها قط الا وجدت رائحة شجره طوبی منها.» [51] .
-
خداوند آن میوه را به صورت آبی در پشتم تبدیل کرد. و هنگامی که به زمین
بازگشتم با خدیجه هم بستر شدم که در نتیجه او به فاطمه حامله شد، لذا من
هیچ زمانی او را نمیبوسم مگراینکه بوی درخت طوبی را از او استشمام میکنم.
در حدیث کنارهگیری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خدیجه
علیهاالسلام به مدت چهل شبانه روز به امر الهی برای آمادگی انعقاد نطفه
فاطمه زهرا علیهاالسلام، پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
مراجعت نمود، و در شب چهلم جبرئیل طبقی غذا و طعام آورد که حضرت با آن
افطار کند، آمده است که:
[ صفحه 40]
«کشف الطبق، فاذا عذق من رطب، و عنقود من عنب.» [52] .
- رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سرپوش طبق را برداشت و ناگهان دید که یک خوشه خرما و خوشهای انگور در آن است.
عمدهی تعابیری که در روایات، پیرامون خصوصیات انعقاد نطفه آن بزرگوار وارد شده، به شرحی است که در روایات گذتشه آمده است.
البته
اختلافی که ابتداء در رابطه با نوع میوه (خرما، انگور، سیب) و وقت تناول
(شب معراج و غیر آن) و درخت میوه (درخت طوبی، درخت بهشتی) در این روایات به
نظر میرسد، قابل حل است، زیرا ممکن است که حضرتش مکرر، و در هر زمان میوه
خاصی را به همان صورتی که تعبیرات روایات گذشته بیان کرده، میل نموده
باشد.
و نیز ممکن است که یک میوه و یک تناول باشد، و اختلاف تعبیرات روایات به خاطر فهم شنونده باشد.
ولی مشکل اصلی آن است که چگونه ممکن است میوه بهشتی، نطفه عالم ماده گردد، در حالی که ظاهراً هیچ گونه سنخیتی بین این دو موجود نیست؟
اولا:
باید توجه داشت که ذکر میوه تمثیل است تا ما با آنچه در میان خودمان
متداول است، معنایی را بفهمیم، چنانکه در بیان ایام ربوبی در ذیل حدیث
چهارم از فصل اول گذشت و در آینده نیز به تناسب اشارتی خواهیم داشت.
ثانیا:
این تعبیرات با اشاره، نوع طینت و خمیر مایهی فاطمهی زهرا علیهاالسلام
را مشخص میکند، و در واقع این مضامین شبیه به اخبار طینت دربارهی خلقت
طینت انوار مقدسه انبیا و حضرات معصومین علیهمالسلام است.
در حدیثی از امام زینالعابدین علیهالسلام منقول است که میفرماید:
[ صفحه 41]
«ان
الله- عزوجل- خلق النبیین من طینه علیین: قلوبهم و ابدانهم، و خلق قلوب
المومنین من تلک الطینه، و خلق ابدان (یا: جعل خلق ابدان) المومنین من دون
ذلک، و خلق الکفار من طینه سجین: قلوبهم و ابدانهم...» [53] .
- خداوند
عزوجل، قلبها و بدنهای پیامبران را از طینت علیین خلق نمود و نیز قلبهای
مؤمنین را از آن طینت آفرید، ولی خلقت بدنهایشان را از غیر آن قرار داد، و
کافران را از طینت سجین خلق نمود: قلبها و بدنهایشان را...
همچنین امام باقر علیهالسلام فرمود:
«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلی علیین، و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا منه، و خلق ابدانهم من دون ذلک...» [54] .
- خداوند- عزوجل- خلق المومن من طینه الجنه...» [55] .
- خداوند عزوجل، مومن را از طینت بهشتی آفرید...
و
بالاخره، صالح بن سهل در روایتی میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض
کردم: فدایت شوم، خداوند- عزوجل- طینت مؤمن را از چه چیزی خلق نمود؟ حضرت
فرمود:
«من طینه الانبیاء...» [56] .
- از طینت پیامبران...
مسلم مراد از «طینت» در این روایات، خاک نیست، بلکه- چنانکه از روایات
[ صفحه 42]
باب طینت [57] برمیآید- همان «اصل» و «ریشه» و «جبلت» و «خمیر مایه» منظور است.
بنابراین،
با توجه به روایات و اخبار طینت [58] روشن میشود: تعبیراتی که درباره
انعقاد نطفهی آن بزرگوار وارد است، درصدد بیان این است که: چنانچه اصل و
ریشه کفار (قلبها و بدنهایشان) از سجین، و اصل و خمیر مایهی مومنین (تنها
قلبهایشان) از علیین است، طینت و اصل و خمیر مایه فاطمهی زهرا علیهاالسلام
مانند انبیا و حضرات معصومین علیهمالسلام کاملا- حتی طینت بدن مبارکش-
بهشتی و از اعلی علیین میباشد.
البته با وجود مطالبی که دربارهی تقدم
خلقت نوری آن بزرگوار و نیز اشاراتی که در رابطه با تقدم وی در مقام
نورانیت و ولایت در فصل اول این رساله گذشت،نباید این مطلب امر مستبعدی
تلقی شود.
ثالثا: چه مانعی دارد که خداوند نور فاطمه علیهاالسلام را در
میوه بهشتی قرار دهد، و آن نور از طریق میوه بهشتی (ظاهرا به صورت برزخی)
منتقل شده و منشأ خلقت مادی ایشان گردد؟ همان گونه که خلقت ما در گندم و
دیگر مواد غذایی قرار داده شده و منشا خلقت مادّی ما از غذاهای مادی است.
چنانکه حدیث دوم و سوم، از این بیان پرده برمیدارد.
رابعا: محتمل است که منظور از بهشت در این روایات، بهشت برزخی، و میوهها نیز (به هر صورتی که بوده) از این بهشت باشد.
خامساً:
ممکن است بگوییم: میوه بهشتی تنزل کرده و به صورت دنیوی در آمده است،که با
توجه به این معنی- چنانکه استاد بزرگوار علامهی طباطبائی- رضوان الله
تعالی علیه- میفرمودند- مشکل روایات بهتر حل میشود. والله أعلم بحقیقه
الأمر.
[ صفحه 43]
مفضل بن عمر میگوید به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: ولادت فاطمه علیهاالسلام چگونه بود؟
حضرت فرمود: هنگامی که خدیجه به فاطمه حامله شد،
«کانت فاطمه علیهاالسلام تحدثها من بطنها و تصبرها.»
-
فاطمه علیهاالسلام از درون شکم مادر، با او سخن میگفت و او را به صبر (بر
تنهایی و شکیبایی در برابر سختیها و زخم زبانها) دعوت میکرد.
و خدیجه
این امر را از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم مخفی میداشت، تا اینکه
روزی رسول خدا وارد خانه شد و شنید که خدیجه با فاطمه علیهاالسلام سخن
میگوید. فرمود: ای خدیجه، با چه کسی سخن میگویی؟ عرض کرد: فرزندی که در
شکم من است با من سخن میگوید، و با من انس میگیرد و مرا از تنهایی
میرهاند. حضرت فرمود: ای خدیجه، این جبرئیل است (به من بشارت و) خبر
میدهد که آن دختر است...
سپس حضرت صادق علیهالسلام در ادامه روایت فرمود:
حضرت خدیجه علیهاالسلام پیوسته بر این حال بود، تا اینکه ولادت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد و... [59] .
[ صفحه 44]
این نیز یکی از فضائل و کرامات فاطمه زهرا علیهاالسلام است که در کمتر نبی و ولیی شبیه آن را سراغ داریم.
اکنون
این سوال مطرح است که آیا این سخن گفتن، مثل سخن گفتن عالم ماده و با زبان
بوده، و یا شبیه به عالم خواب و یا مشاهده بوده است؟ و آیا غیر از خدیجه
علیهاالسلام کس دیگری کلمات حضرت زهرا علیهاالسلام را میشنیده است یا خیر؟
آنچه
از ظاهر روایت برمیآید این است که فاطمهی زهرا و خدیجه کبری علیهاالسلام
با یکدیگر گفتگو میکردند و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نیز
سخنان خدیجه را میشینده است، لذا بعید نیست که این جریان، امری خلاف عادی
بوده باشد.
هر چند بعید نیست که بگوییم: خدیجه علیهاالسلام با صور و
عوالم غیر مادی فاطمه زهرا علیهاالسلام گفتگو میکرده و سخن او را از آن
عوالم میشنیده است، والله اعلم.
[ صفحه 45]
در این فصل، تنها به ذکر ده امر از روایت مفضل بن عمر [60] از امام صادق
علیهالسلام اکتفا میکنیم، که هر کدام به عظمت آن بانوی بزرگ در حین
ولادت و بعد از آن اشاره دارد:
مفضل بن عمر میگوید، به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: ولادت فاطمه علیهاالسلام چگونه بود؟
حضرتش بعد از ذکر جریان یاری نکردن زنان قریش و بنی هاشم در هنگام وضع حمل خدیجه علیهاالسلام و... میفرماید:
1-
لذا خدیجه علیهاالسلام غمگین و دل افسرده شد و پیوسته بر این حال بود که
ناگهان چهار خانم گندمگون و بلند بالا که گویی از زنان بنیهاشمند، داخل
شدند. خدیجه چون ایشان را دید، هراسید. [61] .
2- یکی از آنان گفت:
«لا تحزنی یا خدیجه، فانا رسل ربک الیک، و نحن اخواتک.»
- ای خدیجه، غمگین مباش، ما از جانب پروردگارت به سوی تو آمدهایم و خواهران تو هستیم.
من سارهام، و این آسیه دختر مزاحم، که در بهشت رفیق و مصاحب تو
[ صفحه 46]
است،
و این مریم دختر عمران، و این کلثوم خواهر موسی بن عمران است. خداوند ما
را فرستاده تا کارهای را که زنان هنگام زایمان نیازمند هستند انجام
دهیم.سپس یکی به جانب راست، و دیگری طرف چپ، و سومی روبرو، و چهارمی پشت سر
خدیجه نشستند. [62] .
آیا این چهار خانم به صورت مادی ظاهر شدهاند، و یا غیر مادی؟
مسلم
آنان به صورت مادی ظاهر نشدهاند، بلکه صور قبل از عالم ماده ایشان بوده که
ظاهر شده و خود را به آن خصوصیاتی که در روایت آمده است، معرفی کردهاند.
و
اما اینکه آیا به صورت برزخی ظاهر شدهاند، و یا تمثلات پیش از برزخ؟ روشن
نیست، ولی میتوان گفت: ظهورشان به صور مثالیه، یا به حساب سیر صعودی
ایشان در کمالات نفسانی بوده است، و یا این مشاهده به حساب سیر صعودی حضرت
خدیجه است که قدرت مشاهده صور کمالیه آنان را داشته است.
بنابراین
میتوان گفت: اگر در آن مجلس کسان دیگری حضور داشتهاند که در معنویت و
صفای باطن در ردیف حضرت خدیجه علیهاالسلام نبوده اند، قدرت دیدن آن خانمها
را نداشتهاند.
3- امام صادق علیهالسلام در ادامه حدیث میفرماید:
«فوضعت فاطمه علیهاالسلام طاهره مطهره.» [63] .
- و به این ترتیب، خدیجه، فاطمه علیهاالسلام را پاک و پاکیزه به دنیا آورد.
[ صفحه 47]
لفظ «طاهره و مطهره» خواه صفت برای فاطمه علیهاالسلام باشد، و خواه برای
خدیجه علیهاالسلام باز فضیلتی است برای فاطمه علیهاالسلام، اگر چه با توجه
به قسمت نهم همین روایت، میتوان گفت: صفت برای فاطمه علیهاالسلام است.
4- در ادامه روایت میفرماید: هنگامی که فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد،
«اشرق منها النور، حتی دخل بیوتات مکه. و لم یبق فی شرق الارض و لا غربها موضع الا اشرق فیه ذلک النور.» [64] .
- از او نوری ساطع شد که به همه خانههای مکه رسید، و در مشرق و مغرب زمین جایی نماند مگر اینکه آنجا را روشن کرد.
ساطع شدن نور از ایشان هنگام تولد، به حساب غیرطبیعی بودنش مانعی ندارد،
چنانکه در جریان تولد رسول اکرم رسولالله صلی الله علیه و آله امور غیر
عادی ظهور یافت [65] و نیز هنگام تولد حضرت علی علیهالسلام امور غیر
مترقبهای پیش آمد. [66] . و به طور کلی وقوع امور غیر عادی نسبت به انبیا و
اولیای گذشته قابل انکار نیست، حال چرا نسبت به فاطمه زهرا علیهاالسلام که
در خلقت نوری و در مقام و منزلت نورانیت بر انبیا مقدم است، قابل انکار یا
تردید باشد؟!
ولی ممکن است منظور از این نور، نور ولایت کلی و مقام و منزلت نورانیت ایشان باشد که انوار ظاهری و اشراق غیر طبیعی از آثار آن است.
5- در ادامه روایت میفرماید:
«و دخل عشر من الحورالعین، کل واحده منهن معها طست من الجنه، و ابریق
[ صفحه 48]
من الجنة، و فی الابریق ماء من الکوثر.»
- و ده نفر از حورالعین، که با هر کدام طشتی و آفتابهای از بهشت، که در آفتابه آب کوثر بود، حضور یافتند.
خانمی
که پیش رو نشسته بود، فاطمه زهرا علیهاالسلام را گرفت و با آب کوثر شست، و
دو پارچه که از شیر سپدتر، و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد،یکی
را به بدنش پیچید و با دیگری سرش را پوشاند. [67] .
مسأله حضور ده حورالعین، با بیانی که در ذیل قسمت اول و دوم روایت گذشت،
حل میشود، زیرا خدیجه کبری علیهاالسلام در مقام و منزلت، از آنان بالاتر
بوده و بنابراین قدرت دیدن آنها را داشته است.
علاوه، چه مانع دارد
همانگونه که اهل کمال در بهشت به مشاهده آنان راه دارند، در این عالم نیز
راه داشته باشند، البته نه با دید مادی؟!
و اما موضوع شستشوی حضرت فاطمه
زهرا علیهاالسلام با آب کوثر و آفتابهی بهشتی، و خشک کردن با پارچه بهشتی
و تناسب اینها با صورت مادی، از بیان فصل سوم در مورد اینکه «چگونه میوه
بهشتی، نطفه عالم مادی ایشان میگردد؟» معلوم میشود.
خلاصه آنکه: کسی
که نطفه و ریشه و خمیر مایهاش بهشتی است هیچ استبعادی ندارد که با آب کوثر
و ظروف بهشتی شستشو داده شده، و با پارچه بهشتی خشک شود. این استبعادها
مربوط به اشخاص عادی در نشأة مادی است.
امام باقر علیهالسلام در حدیثی فرمود:
«ان الله- جل و عز- خلقنا من اعلی علیین، و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا منه، و
[ صفحه 49]
خلق ابدانهم من دون ذلک...» [68] .
-
خداوند- عزوجل- ما را از اعلی علیین خلق کرد، و قلوب شیعیان ما را نیز از
آن آفرید، و بدنهایشان را از پستتر از آن (یا: غیر آن) خلق نمود.
و نیز علی بن الحسین علیهاالسلام در روایتی فرمود:
«ان الله- عزوجل- خلق النبیین من طینه علیین: قلوبهم و ابدانهم...» [69] .
- خداوند- عزوجل- قلبها و بدنهای پیامبران را از طینت علیین خلق نمود.
چنانکه
حدیث [70] سایه نداشتن بدن رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، که دلیل
آن را «نور بودن بدن ایشان» ذکر کرده است. و نیز روایات شبیه به آن، [71]
این مطلب را حلّ
[ صفحه 50]
میکند.
اما اینکه چگونه
فاطمهی زهرا علیهاالسلام را در ردیف انبیای سلف و رسول اکرم صلی الله علیه
و آله و سلم و ائمه اطهار علیهمالسلام آوردیم؟ این مشکل از مطالب فصل اول
این کتاب به خوبی حل میشود.
هر چند ممکن است بگوییم که آن اشیا در خلقت برزخی قرار داشتهاند.
و
یا به فرموده استاد بزرگوار علامهی طباطبائی- رضوان الله تعالی علیه- آن
اشیا (ظروف و پارچه) تنزل کرده و در عالم مادّی به صورت مادّی درآمدهاند.
و یا امر غیر عادی بوده، که نسبت به این انوار مقدسه در موارد متعددی به وقوع پیوسته است.
6- سپس امام صادق علیهالسلام در ادامه همان حدیث میفرماید:
«ثم
استنطقتها، فنطقت فاطمه علیهاالسلام بالشهادتین، و قالت: «اشهد ان لا اله
الله، و ان ابی رسولالله سید الانبیاء، و ان بعلی سید الاوصیاء، و ولدی
ساده الاسباط، ثم سلمت علیهن، و سمت کل واحده منهن باسمها، و اقبلن یضحکن
الیها.» [72] .
- سپس او را به سخن درآورد، و فاطمه علیهاالسلام شهادتین
را به زبان آورد و فرمود: شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست و پدرم رسول
خدا، سید و سرور همه پیامبران، و شوهرم، سید و سرور اوصیاء، و فرزندانم،
سرور همه اسباط و نوادگان هستند. سپس بر چهار خانمی که در اطرافش بودند
سلام کرد و هر کدام را به اسم نام برد، و آن بانوان متوجه ایشان شده و به
او خندیدند.
مسأله سخن گفتن حضرتش در هنگام ولادت نیز، با بیان قسمت چهارم حل
میشود، زیرا استبعادی ندارد که شخصیت بزرگواری همچون ایشان بر خلاف عادت،
هنگام ولادت زبان به شهادتین گشوده و سخنان فوق را بفرماید.
[ صفحه 51]
ولی ممکن است که این امر نیز مقتضای طینت بهشتی علّیینی وی بوده باشد.
7- در ادامه روایت میفرماید:
«و تباشرت الحورالعین، و بشر اهل السماء بعضهم بعضا بولاده فاطمه علیهاالسلام.» [73] .
- و حورالعین (در بهشت) و نیز اهل آسمان یکدیگر را به ولادت فاطمه علیهاالسلام بشارت دادند.
این قسمت نیز، اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد.
8- در ادامه روایت آمده است:
«وحدث فی السماء نور زاهر لم تره الملائکه قبل ذلک.» [74] .
- و نور درخشندهای در آسمان ظاهر شد که ملائکه پیش از آن ندیده بودند.
این قسمت نیز، با بیان قسمت چهارم روشن میشود.
9- در ادامه روایت میفرماید:
«و قالت النسوه: خذیها یا خدیجه، طاهره مطهره زکیه میمونه بورک فیها و فی نسلها.»
- و آن چهار خانم گفتند: ای خدیجه، فاطمه را در حالی که طاهره و مطهره و زکیه و با میمنت است بگیر، که در او و نسلش برکت است.
خدیجه در حالی که مسرور و خوشحال بود او را گرفت و پستان به دهانش گذاشته و او را شیر داد. [75] .
[ صفحه 52]
این فقره و نیز قسمت سوم از روایت، با بیان قسمت پنجم روشن میشود، زیرا
این قذارات مربوط به عالم طبیعت است، اگر چه مانعی ندارد که تولد وی بدون
آلودگیهایی که برای سایر اطفال است، برخلاف عادت بوده باشد. این مطلب در
فصل هفتم تفصیلا توضیح داده میشود.
10- در آخر روایت میفرماید:
«فکانت فاطمه علیهاالسلام تنمی فی الیوم کما ینمی الصبی فی الشهر، و تنمی فی الشهر کما ینمی الصبی فی السنه.» [76] .
- فاطمه علیهاالسلام هر روز به قدر یک ماه کودکان عادی، و در یک ماه به اندازهی یک سال دیگر کودکان رشد میکرد.
گویا منظور از «رشد» در این روایت، رشد جسمانی نباشد، بلکه رشد روحانی
است، چنانکه این بیان نسبت به انبیای گذشته و دیگر معصومین علیهمالسلام
نیز وجود داشته و امر مستبعدی نیست.
اما رشد روحانی حضرات معصومین
علیهمالسلام را ممکن است این گونه بیان کنیم که: همه انسانها غیر از انبیا
و اوصیا، در خلقت مادی (با اینکه به فطرت توحیدی خلق شدهاند) باید سالها
بگذرد تا با مجاهدات بسیار، حجابهای عالم طبیعت ایشان مرتفع گردد، تا باز
به فطرت و عالم حقیقی خود باز گردند، ولی انبیا و اولیای دین و فاطمه زهرا
علیهاالسلام این راه را در خلقت بشری به مختصر زمانی طی خواهند کرد، چون
حجابی میان آنها و فطرتشان نبوده و نخواهد بود، و اگر تاریکیای فرض بشود
تنها همین خلقت مادی است، که آن هم به کوتاه زمانی
[ صفحه 53]
برطرف خواهد شد. که از آن به «تنمی فی الشهر...» تعبیر نمودهاند. از اینجاست که ملاحظه میشود بعد از آیهی شریفهی
(و من اللیل فتهجد به نافلة لک، عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا.) [77] .
-
و پاسی از شب را با قرائت قرآن در نماز بیدار باش، و این واجب زیادی مخصوص
توست، امید است که پروردگارت تو را به مقام محمود و جایگاه ستودهای
برانگیزد.
و نیز بعد از آنکه میفرماید:
(و قل: رب، ادخلنی مدخل صدق، و اخرجنی مخرج صدق...) [78] .
- و بگو: پروردگارا، (در تمام امور) مرا با صدق و راستی داخل، و با صدق خارج گردان...
بلافاصله میفرماید:
(و قل: جاء الحق، و زهق الباطل...) [79] .
- و بگو حق آمد و باطل نابود شد...
اگر تکمیل مقام محمود، در یک لحظه میسر نبود، گفتن آیه آخر چه معنی دارد؟
و تکمیل دیگر انبیا و اولیا را نیز میتوان به همین بیان حل کرد که: ره صد ساله را در خلقت بشری به یک لحظه طی میکنند.
و
اگر مراد از «رشد» در حدیث، رشد جسمی باشد، با توجه به بیان قسمت چهارم
همین روایت میتوان گفت: رشد سریع غیر عادی وی در ایام کودکی، که در متن
روایت مورد بحث بدان اشاره شده، همانند رشد غیر طبیعی [80] رسول
[ صفحه 54]
اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم و سخن گفتن حضرت عیسی علیهالسلام در گهواره
[81] ، و حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه الشریف- بلافاصه بعد از ولادت
[82] ، یا امری بر خلاف عادت و کرامتی برای آن بزرگوار است، و یا اساساً
این امر به حساب مقتضای طینت بهشتی علیینی وی میباشد. و بالاخره، مسلماً
مراد از رشد در حدیث، رشد جسمانی تا آخر عمر شریف آن حضرت نیست.
[ صفحه 55]
اسامی و کنیهها و القاب آن حضرت بسیار است، ولی عمده نظر ما در این فصل، معانی بعضی از آنهاست که با موضوع این رساله تناسب دارد:
در کتاب مناقب ابن شهرآشوب آمده است: کنیه های آن حضرت عبارتند از: «امالحسن»، «امالحسین»، «امالمحسن»، «امالائمة» و «امابیها».
و
اسامی او آن گونه که ابوجعفر قمی ذکر کرده است، عبارتند از: فاطمه، بتول،
حصان، حره، سیده، عذرا، زهرا، حوراء، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه،
محدثه، مریم کبری و صدیقه کبری. و در آسمان به او نوریه، سماویه و حانیه
میگویند [83] .
در قسمتی از روایت محمد بن عبدالله از امام صادق از پدران بزرگوارش
علیهمالسلام از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در مکالمات پروردگار
با وی در شب معراج آمده است:
«یا محمد، انی انا الله لا اله الا انا فاطر السماوات و الارض، و هبت لابنتک اسما
[ صفحه 56]
من اسمائی، فسمیتها فاطمه و انا فاطر کل شیء...» [84] .
-
ای محمد، من خدایی هستم که جز من معبودی نیست و خالق آسمانها و زمین
هستم،اسمی از اسماء خود را به دخترت عنایت کردم و نام او را فاطمه نهادم، و
من فاطر و خالق هر چیزی هستم...
سدیر صیرفی از امام صادق از پدران بزرگوارش علیهمالسلام نقل میکند که
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:... از جبرئیل پرسیدم:
«و لم سمیت فی السماء «المنصورة»، و فی الارض «فاطمة»؟
- چرا فاطمه در آسمان منصوره، و در زمین فاطمه نام گرفت؟
قال:
- جبرئیل گفت:
سمیت
فی الارض فاطمه، لانها فطمت شیعتها من النار، و فطم اعداوها عن حبها، و هی
فی السماء «المنصورة»، و ذلک قول الله- عزوجل- (و یومئذ یفرح المومنون
بنصر الله، ینصر من یشاء.) [85] یعنی نصر فاطمه لمحبیها.» [86] .
- در
زمین فاطمه نامیده شد، زیرا شیعیان خود را از آتش جدا کرده و نجات میبخشد،
و دشمنانش نیز از محبت او جدا گشتهاند، و در آسمان منصوره است، به دلیل
فرموه خداوند- عزوجل- که میفرماید: «در آن روز مومنین به یاری حق خوشحال
میشوند، و خداوند هر که را بخواهد یاری میکند.» که منظور، همان یاری کردن
فاطمه از دوستانش میباشد.
[ صفحه 57]
ابان بن تغلب میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: یابن رسولالله، چرا زهرا، زهرا نامیده شده؟ فرمود:
«لانها تزهر لامیر المومنین علیهالسلام فی النهار ثلاث مرات بالنور...» [87] .
- زیرا وی روزی سه بار برای امیرالمومنین علیهالسلام نور افشانی میکرد...
امام رضا به نقل از پدران بزرگوارش علیهمالسلام فرمود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«انی سمیت ابنتی فاطمه، لان الله- عزوجل- فطمها و فطم من احبها من النار.» [88] .
- من بدین سبب دخترم را فاطمه نامیدم که خداوند- عزوجل- او و دوستانش را از آتش جهنم جدا نموده است.
ابوهاشم عسکری میگوید: از امام حسن عسکری علیهالسلام پرسیدم: چرا فاطمه علیهاالسلام، زهرا نامیده شد؟ فرمود:
«کان
وجهها یزهو لأمیرالمومنین علیهالسلام من اول النهار کالشمس الضاحیه، و
عند الزوال کالقمر المنیر، و عند غروب الشمس کالکوکب الدری.» [89] .
- از این جهت که همواره جمالش اول روز مثل خورشید وقت چاشت، و
[ صفحه 58]
هنگام ظهر مثل ماه تابان، و هنگام غروب آفتاب مثل ستاره درخشان برای امیرالمومنین علیهالسلام میدرخشید.
در کتاب مصباح الأنوار آمده که: امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش علیهمالسلام فرمود:
«انما سمیت فاطمه بنت محمد «الطاهره»، لطهارتها من کل دنس...» [90] .
- فاطمه، دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدین جهت «طاهره» نامیده شد که از هر پلیدی پاکیزه بود...
اسحاق بن جعفر میگوید از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: فاطمه
از آن جهت «محدثه» نامیده شد، که ملائکه از آسمان فرود میآمدند و مانند
حضرت مریم دختر عمران به وی میگفتند:
«یا فاطمه، (ان الله اصطفیک و
طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین.) [91] یا فاطمه، (اقنتی لربک و اسجدی، و
ارکعی مع الراکعین.) [92] ، فتحدثهم و یحدثونها.»
- ای فاطمه، خداوند تو
را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان عالم برگزید. ای فاطمه، در پیشگاه
پروردگارت فروتنی نما و سجده کن و با رکوعکنندگان رکوع نما. و بدین ترتیب
وی با ملائکه و ملائکه نیز با وی سخن میگفتند.
در ادامه روایت میفرماید:
«شبی فاطمه به ملائکه فرمود: مگر مریم، دختر عمران برگزیده و برتر از
[ صفحه 59]
تمام
زنان عالم نیست؟» آنها عرض کردند: مریم تنها سیده و سرور زنان عالم در
زمان خود بود، ولی خداوند- عزوجل- تو را سیده و سرور زنان عالم در زمان خود
و زمان مریم، و سیده زنان اولین و آخرین قرار داده است.» [93] .
این بود بیاناتی که از زبان اهل عصمت درباره بعضی از اسامی فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده است.
البته
در حدیث اول از فصل اول علت اینکه چرا وی نام «حوراء» گرفته بیان گردیده،
چنانکه در فصل هفتم نیز به سر بعضی از اسامی او اشاره میشود، و در حدیثی
دیگر [94] نیز پیرامون علت نام گرفتن او به «فاطمه» بیان شیوایی است که خوب
است ملاحظه شود. و بالأخره بیانات دیگری نیز شاید در رابطه با اسامی او
باشد، لیکن به همین مقدار اکتفا میکنیم.
در هر حال، با این بیانات نیز به فضیلت آن بانوی با عظمت بیشتر میتوان پی برد.
[ صفحه 61]
یزید بن عبدالملک میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود: هنگامی که
فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد، خداوند- عزوجل- به ملکی وحی نمود که زبان
مبارک حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به این مولود باز کن، و
حضرتش او را «فاطمه» نامید و سپس فرمود:
«إنی فطمتک بالعلم، و فطمتک عن الطمث.»
- من، تو را به علم (از جهل و نادانی) جدا نمودم، و نیز از ابتلائات زنانگی باز گرفتم.
سپس
امام باقر علیهالسلام فرمود: به خدا قسم، خداوند تبارک و تعالی در میثاق
ازلی فاطمه را به علم جدا کرد و از ابتلائات زنانگی باز گرفت. [95] .
دو کتاب معانی الاخبار و علل الشرایع به سند علوی از علی علیهالسلام
نقل میکنند، که از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پرسیده شد: معنای
بتول چیست؟ زیرا از شما شنیدهایم که میفرمایید: مریم و فاطمه بتول هستند.
حضرت فرمود:
[ صفحه 62]
«البتول، التی لم ترحمره قط، ای لم تحض، فان الیحض مکروه فی بنات الانبیاء.» [96] .
- بتول، یعنی زنی که به هیچ وجه سرخی نبیند، و حیض نشود، زیرا حیض دیدن برای دختران پیامبران ناپسند است.
در کتاب مصباح الانوار آمده است که امام باقر به نقل از پدران بزرگوارش
علیهمالسلام فرمود: فاطمه، دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم «طاهره»
نامیده شد، چون از هر قذراتی پاکیزه و از هر گونه ابتلای [97] زنانگی طاهر
بود،
«و ما رات قط یوما حمرة و لا نفاسا.» [98] .
- و به هیچ وجه حتی یک روز هم سرخی (حیض) و نفاس ندید.
ابنبابویه در کتاب مولد فاطمه علیهاالسلام از اسماء بنت عمیس نقل
میکند که میگوید: بعد از آنکه خود، هنگام ولادت بعضی از فرزندان فاطمه
علیهاالسلام دیده بودم که هیچ گونه آثار زنانگی از ایشان ظاهر نگشته بود-
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ان فاطمه خلقت حوریه فی صوره انسیه.» [99] .
- فاطمه، حوریهای است که به صورت بشر آفریده شده است.
[ صفحه 63]
ابیبصیر میگوید که امام صادق علیهالسلام فرمود: خداوند- عزوجل- تا
زمانی که فاطمه علیهاالسلام زنده بود، زنها را بر علی علیهالسلام حرام
نمود. (وی میگوید:) پرسیدم: چگونه؟ فرمود:
«لانها طاهره لا تحیض.» [100] .
- زیرا ایشان طاهره بود و هرگز حیض نمیشد.
احادیث این فصل نیز دلالت بر فضیلت و عظمت آن بانوی بزرگ عالم بشریت در
طهارت از قذارات عالم طبیعت و پاکیزگی از ابتلائات زنانگی دارد.
اما دربارهی علت پاکیزه بودن آن حضرت از ابتلائات زنانگی باید متذکر شویم:
اولا:
باید توجه داشت- چنانکه در فصل سوم و پنجم توضیح داده شد- از آنجا که
فاطمهی زهرا علیهاالسلام همچون انبیا و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و
سلم و ائمه اطهار علهیمالسلام، اصل و طینت و قلوب و حتی بدنهایشان از
علیین،و بهشتی است، لذا مقام و منزلت آن بزرگوار بسی والاتر از آن است که
به قذارات عالم طبیعت آلوده شود. چنانکه ذیل روایت چهارم نیز با اشاره به
این معنا، در دلیل حیض و نفاس ندیدن وی میفرماید:
«ان فاطمه خلقت حوریه فی صوره إنسیه.»
- فاطمه، حوریهای است که به صورت بشر آفریده شده است.
آری،
کسی که نطفهاش بهشتی است باید طاهره و مطهره و بدون آلودگیهایی که سایر
کودکان دارند، پا به عرصه دنیا بگذارد، و در طول حیات نیز طاهره و مطهره
بوده و از سایر همنوعان خود ممتاز باشد.
[ صفحه 64]
ثانیا:
از آنجاکه حیض و نفاس، متسلزم برداشته شدن تکالیفی از قبیل نماز و روزه و
حرمت مکث در مسجد و غیره است، خداوند نخواسته است معصومی همچون فاطمهی
زهرا علیهاالسلام، که در مرتبه تام اتصال به حق است- چنانکه روایات فصول
قبل و بعد این رساله بر آن دلالت دارد- از عبادتی مثل نماز که بالاترین
حالات توجه بنده به پروردگار است، و نیز از سایر عبادات، ولو برای مدت
کوتاهی، محروم بماند.
لذا طهارت آن بزرگ بانوی عالم بشریت از ابتلائات
زنانگی نه تنها نقص نیست، بلکه به جهت کرامتی که در آن وجود دارد، امری
خارقالعاده است، و گویا روایت دوم به این معنا اشاره دارد که میفرماید:
«فان الحیض مکروه فی بنات الانبیاء.»
- حیض دیدن برای دختران پیامبران ناپسند است.
و گویا اساساً قرآن شریف نیز حیض را نوعی اذیت و نقصان برای زنان میداند که میفرماید:
(و یسئلونک عن المحیض، قل: هو اذی، فاعتزلوا النساء فی المحیض...) [101] .
- ای پیامبر، از تو دربارهی حیض میپرسند، بگو: آن اذیتی است برای زنان، پس در آن هنگام از آنان دوری کنید...
که
این اذی و اذیت برای دختران پیامبران درست نیست، و این اعتزال برای مثل
علی علیهالسلام و فاطمهی زهرا علیهاالسلام شایسته نیست، چنانکه روایت
پنجم نیز به این معنا اشاره دارد که در علت حرمت زنان در طول حیات فاطمهی
زهرا علیهاالسلام بر علی علیهالسلام میفرماید:
«لانها طاهره لا تحیض.»
[ صفحه 65]
- زیرا وی طاهره بود و هرگز حیض نمیدید.
و چه بسا ذیل آیه شریفه نیز اشاره به این مطلب دارد که میفرماید:
(ان الله یحب التوابین، و یحب المتطهرین.») [102] .
- خداوند، توبه کنندگان و کسانی که خود را از آلودگیها پاک میکنند، دوست دارد.
و
فاطمه علیهاالسلام کسی است که همواره باید مورد لطف خاص الهی باشد و
خداوند روا نمیدارد که او، ولو لحظهای از رحمت خاص الهی بی بهره باشد.
و حدیث ابن جمیله از امام باقر علیهالسلام نیز موید این معناست، که میفرماید:
«ان بنات الانبیاء- صلوات الله علیهم- لا یطمثن، انما الطمث عقوبه، و اول من طمثت ساره.» [103] .
-
دختران پیامبران- صلوات الله علیهم- از عادت زنانگی مبرا هستند، زیرا آن
عقوبتی است، و اولین کسی که به این امر مبتلا شد، ساره بود.
و بالاخره، به این معنا اشاره دارد کلام امیرالمومنین علیهالسلام دربارهی علت نقص ایمان زنان که میفرماید:
«فأما نقصان ایمانهن، فقعودهن عن الصلاة والصیام فی ایام حیضهن.» [104] .
- و اما علت نقصان ایمان زنان، ترک نماز و روزه در ایام عادت است.
که خداوند نخواسته است فاطمه علیهاالسلام چنین نقصی را داشته باشد.
در
خاتمه باید متذکر شویم: چنانکه از مجموع بیانات قرآن شریف و احادیث مذکور
معلوم شد، نه تنها عدم ابتلای فاطمهی زهرا علیهاالسلام به حالت طبیعی سایر
بانوان، نقصی برای وی و امتیازی برای دیگر بانوان نیست (زیرا او نتیجه
طبیعی این حالت و غایت کمالی آن را، که فرزنددار شدن است، داشته است)،
[ صفحه 66]
بلکه
اساساً ابتلا به این گوه قذارات خود، نقص در معنویت و ایمان است که باید
ساحت حوریه بشر گونه و سیده نساء عالمین، فاطمه زهرا علیهاالسلام از آن به
دور باشد. والله أعلم بحقیقة الأمر.
[ صفحه 67]
ابوثعلبه خشنی میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هماره وقتی
از سفر بر میگشت، اول به خانه فاطمه علیهاالسلام وارد میشد.
(روزی) حضرتش وارد خانهی فاطمه شد و او به احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاست،
«و اعتنقته و قبلت بین عینیه.» [105] .
- و آن حضرت را در آغوش گرفته و میان چشمان مبارکش را بوسید.
عائشه و عکرمه میگویند: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هماره وقتی از غزوات باز میگشت،
«قبل فاطمه.» [106] .
- فاطمه را میبوسید.
عبدالله بن حسن میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم وارد خانه
فاطمه شد، و او تکه نان خشکی از جو خدمتش آورد و حضرتش با آن افطار کرد،
سپس فرمود: دختر
[ صفحه 68]
عزیزم. این اولین نانی است که پدرت پس از سه روز میخورد. فاطمه شروع به گریستن کرد،
«و رسولالله یمسح وجهها بیده.» [107] .
- و رسول خدا دست مبارکش را بر صورت فاطمه کشید و اشکهایش را پاک کرد.
از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده است: رویه پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم (پیش از ازدواجش) این بود که تا صورت فاطمه را
نمیبوسید، نمیخوابید. همچنین صورت مبارکش را روی سینه فاطمه میگذاشت و
برای وی دعا میکرد. [108] .
بنابر نقل دیگر: تا دو گونهی فاطمه یا سینهاش را نمیبوسید، نمیخوابید. [109] .
زراره میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هماره هنگام مسافرت، پس از خداحافظی با خانوادهاش، آخرین کسی که با وی خداحافظی میکرد فاطمه علیهاالسلام بود. و لذا همواره آغاز سفرش از خانه فاطمه بود، و در وقت مراجعت نیز ابتدا با او ملاقات مینمود... [110] .
در روایتی [111] آمده است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نگران
ده چیز بود که خداوند ایشان را از همه آنها (هر یک را با آیهای از قرآن
کریم) تسلی داده و به آنها بشارت
[ صفحه 69]
داد. تا اینکه میفرماید: هنگام هجرت از مکه دربارهی دخترش (فاطمه علیهاالسلام) ناراحت بود که در این رابطه این آیه نازل شد:
(الذین یذکرون الله قیاما و قعودا...) [112] .
- آنان که ایستاده و نشسته و... به یاد خدا هستند.
نزول آیه شریفهی فوق اشاره به مقام والای حضرت زهرا علیهاالسلام دارد که: ای رسول خدا، تو غم کسی را که در همه حال، ایستاده و نشسته و خوابیده به یاد خداست، مخور که او خود تکفل وی را مینماید.
جابر بن عبدالله میگوید: چند روزی برای رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم غذایی فراهم نشد، به حدی که گرسنگی بر ایشان فشار آورد، لذا به
خانههای هسمرانش سر زد و نزد هیچکدام چیزی نیافت، سرانجام به نزد فاطمه
رفت و فرمود:دختر عزیزم، من گرسنهام، آیا چیزی نزد تو هست که میل کنم؟
ایشان عرض کرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدایت!
پس از آن که
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از منزل دختر گرامی خود خارج شد، کنیز
فاطمه دو گرده نان و مقداری گوشت خدمت حضرت علیهاالسلام فرستاد و ایشان آن
را گرفته و رویش را پوشاند و فرمود:
«والله، لا وثرن بها رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم علی نفسی و غیری. و کانوا محتاجین الی شبعه طعام.» [113] .
- به خدا قسم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را در این غذا بر خود و دیگران مقدم
[ صفحه 70]
میدارم، و این در حالی بود که خود و اهل خانه وی یک وعده غذا نداشتند و بدان محتاج بودند.
حضرت امام موسی بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش علیهمالسلام فرمود:
علی علیهالسلام فرمود: روزی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم وارد
خانه دخترش فاطمه علیهاالسلام شد و به صورت غیر منتظره متوجه شد که او
گلوبندی در گردن دارد، لذا از او روی برگرداند. و فاطمه علیهاالسلام نیز آن
را درآورد و کنار انداخت، آن گاه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
فرمود:
«انت منی، یا فاطمه.»
- ای فاطمه، تو از منی.
سپس سائلی آمد و حضرت آن گردنبند را به او انفاق کرد... [114] .
در
روایت دیگر که دربارهی این جریان و یا جریان مشابه آن آمده است که: وی
گردنبند طلائی را درآورد و سپس فروخت و با قیمت آن، بندهای را خرید و آزاد
نمود. [115] .
در روایت دیگری نیز آمده است که: وی گردنبند و دو
گوشواره و دو دستنبد و یا خلخال خود و نیز پرده در خانه را درآورده و خدمت
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد، و پیام داد که دخترت سلام
میرساند و عرض میکند اینها را در راه خدا صرف کن... [116] .
در این جریان و یا جریانات، اشاراتی بر علاقهی شدید فاطمه علیهاالسلام به پدر
[ صفحه 71]
بزرگوارش صلی الله علیه و آله و سلم میباشد.
مسلم بن خالد مکی از امام صادق از پدر بزرگوارش علیهمالسلام از جابر بن
عبدالله انصاری نقل میکند که علی بن ابیطالب علیهالسلام فرمود: فاطمه
علیهاالسلام به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد:
«یا ابتاه، این القاک یوم الموقف الاعظم، و یوم الاهوال، و یوم الفزع الاکبر؟.»
- ای پدر، در روز توقفگاه بزرگ و روز ترسها و روز فزع و دهشت بزرگ، شما را کجا ملاقات کنم؟
حضرت فرمود:
«یا فاطمه، عند باب الجنه، و معی لواء «الحمد لله»، و انا الشفیع لامتی الی ربی.»
- ای فاطمه، کنار در بهشت، در حالی که پرچم «الحمد لله» با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت میکنم.
عرض کرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟ فرمود:
«القینی علی الحوض، و انا اسقی امتی.»
- مرا کنار حوض (کوثر) ملاقات کن، در حالی که به امتم آب میدهم.
عرض کرد: پدرم، اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟ فرمود:
«القینی علی الصراط، و انا قائم اقول. رب، سلم امتی.»
- مرا بر صراط ملاقات کن، در حالی که ایستادهام و میگویم: پروردگارا، امت مرا سالم بدار.
عرض کرد: اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟ فرمود:
«إلقینی و انا عند المیزان اقول: رب، سلم امتی.»
- مرا نزد میزان (اعمال بندگان) ملاقات کن، در حالی که میگویم: پروردگارا، امت مرا سلامت بدار.
[ صفحه 72]
عرض کرد: اگر آنجا ملاقاتت نکردم؟ فرمود:
«القینی علی شفیر جهنم، امنع شررها و لهبها عن امتی.»
- مرا بر کنار جهنم ملاقات کن، در حالی که امتم را از جرقه و شعله و زبانههای آن منع میکنم.
«فاستبشرت فاطمه بذلک. صلی الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.» [117] .
- اینجا بود که فاطمه خوشحال شد. رحمت (ویژهی) خداوند بر او و بر پدر بزرگوار و بر شوهر و پسرانش باد.
در کتاب خرائج آمده است: از حضرت صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود: هنگامی که حضرت خدیجه علیهاالسلام از دنیا رحلت نمود،
«جلعت
فاطمه تلوذ برسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و تدور حوله، و تساله:
یا رسولالله این امی؟ فجعل النبی صلی الله علیه و آله و سلم لا یجیبها.»
-
فاطمه دست به دامن رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم میشد و اطراف
ایشان میگشت و از حضرتش میپرسید: ای رسول خدا، مادرم کجاست؟ و پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پاسخش را نمیداد.
ولی فاطمه همچنان
سوال خود را تکرار میکرد و رسولالله (به اصطلاح) نمیدانست چه بگوید. در
این هنگام جبرئیل نازل شد و عرض کرد: پروردگارت امر میفرماید که به فاطمه
سلام برسان و بگو: مادرت در خانهای از زیر جد تازه آراسته شده با یاقوت (و
یا: در خانهای از جواهر و سنگهای گرانبها) که پایههایش از طلا، و
ستونهایش از یاقوت سرخ است، میان آسیه، زن فرعون و حضرت مریم، دختر عمران
اقامت دارد.
فاطمه (علیهاالسلام نیز در جواب سلام الهی) عرض کرد:
[ صفحه 73]
«ان الله هو السلام، و منه السلام، والیه السلام.» [118] .
- خداوند خود سلام، و سلام از او، و به سوی اوست.
از عائشه نقل شده است که: هر گاه فاطمه علیهاالسلام نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم میآمد،
«قام لها من مجلسه، و قبل راسها، و اجلسها مجلسه»
- پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جای خود برمیخاست و سر فاطمه را میبوسید و وی را به جای خود مینشاند.
و نیز هرگاه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به دیدار فاطمه علیهاالسلام میرفت،
لقیته، و قبل کل واحد منهما صاحبه، و جلسا معا.» [119] .
حضرت به استقبال رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم میشتافت و هر یک دیگری را بوسیده و با هم مینشستند.
مجموعهی روایات این فصل نیز گوشهای از بیاناتی است که بیانگر معنوی
فاطمه زهرا علیهاالسلام است، و الا چگونه میتوان تصور کرد که رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم صرفا به خاطر اینکه فاطمه دختر اوست، این همه
اظهار علاقه به ایشان مینموده است، و یا فاطمه علیهاالسلام تنها به این
جهت که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم پدرش بوده، از ناراحتی ایشان
ناراحت، و از ندیدن او متألم میشده است.
[ صفحه 75]
ابیحمزه میگوید: امام باقر علیهالسلام دربارهی آیهی شریفهی
(انها لاحدی الکبر، نذیرا للبشر.) [120] .
- آن یکی از امور بزرگ است، در حالی که بیمدهندهی بشر است.
فرمود:
«یعنی فاطمه علیهاالسلام.» [121] .
- منظور از (لإحدی الکبر) فاطمه علیهاالسلام است.
در کتاب خصال آمده است: از جمله وصایایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیهالسلام نمود، این بود:
«یا
علی، ان الله- عز و جل- اشرف علی الدنیا، فاختارنی منها علی رجال
العالمین، ثم اطلع الثانیه، فاختارک علی رجال العالمین بعدی، ثم اطلع
الثالثه، فاختار الائمه من ولدک علی رجال العالمین بعدک، ثم اطلع الرابعة،
فاختار فاطمة
[ صفحه 76]
علی نساء العالمین.» [122] .
-
ای علی، حق- عزوجل- نظری به دنیا کرد و از آن میان مرا بر تمامی مردان عالم
برگزید، سپس برای بار دوم نظر افکند و تو را بعد از من، بر مردان عالم
برگزید، و سپس برای بار سوم نظری بر عالم نمود و بعد از تو، امامانی را که
از اولاد تو هستند، بر مردان عالم برگزید، سپس برای بار چهارم بر عالم نظر
نمود و فاطمه را بر زنان عالم اختیار نمود.
با توجه به اینکه خداوند سبحان با رحمت عام خود، دنیا و عالم مادی را
آفریده و به همهی اشیا محیط میباشد و از هیچ یک از آنها جدا نیست، آیا
منظور از اشراف و اطلاع خداوند بر دنیا جز این است که بگوییم: حضرت حق، به
هیچ وجه عنایت و رحمت خاصی به دنیا ندارد و بدین جهت آن را به فنا و زوال و
نیستی مقرون ساخته است، و اگر رحمت و عنایت خاصی داشته باشد تنها به
برگزیدگان آن دارد؟!
چنانکه در قسمتی از کلمات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ابوذر- رضوان الله علیه- آمده است:
«یا
اباذر، والذی نفس محمد بیده، لو ان الدنیا کانت تعدل عند الله جناح بعوضة
او ذباب، ما سقی الکافر منها شربه من ماء. یا اباذر، الدنیا ملعونه، ملعون
ما فیها الا ما ابتغی به وجه الله و ما من شیء ابغض الی الله تعالی من
الدنیا، خلقها ثم اعرض عنها، فلم ینظر الیها و لا ینظر الیها حتی تقوم
الساعة...» [123] .
- ای اباذر، سوگند به کسی که جان محمد به دست اوست،
اگر دنیا نزد خداوند به اندازه بال پشه یا مگسی ارزش داشت، هرگز کافر را
حتی به اندازه
[ صفحه 77]
جرعهی آبی از آن سیراب نمیکرد.
ای اباذر، دنیا معلون است، و ملعون است هر چه در آن است، مگر آنچه رضای خدا
بدان به دست آید. و هیچ چیزی به اندازه دنیا مورد غضب خداوند متعال نیست،
آن را آفرید و سپس از آن اعراض کرد و نظری به آن نینداخت و تا قیام قیامت
به آن نظری نمیاندازد...
بنابراین، مراد از اشراف و اطلاع حق بر دنیا،
همان عنایت خاص اوست، که تنها شامل برگزیدگان میشود. و به تعبیری سادهتر،
بیعنایتی است به اصل دنیا و عنایت به جهت خاصی، نه آن که نعوذ بالله مراد
از اشراف، اشراف مادی و ظاهری باشد.
در حدیث سلمان- رضوان الله تعالی علیه- آمده است که: علی علیهالسلام به
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: به خانهی فاطمه وارد شدم و
دیدم که وی خوابیده، و حسین بر سینهاش خواب است، و آسیاب در جلوی او
میگردد،بدون آن که دستی آن را بگرداند.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم تبسم نمود و فرمود:
«یا علی، اما علمت ان لله ملائکة سیاره فی الارض یخدمون محمدا و آل محمد الی ان تقوم الساعه.» [124] .
- ای علی، مگر نمیدانی که خداوند ملائکه سیار و گردش کنندهای در زمین دارد، که تا قیام قیامت خدمت محمد و آلمحمد را میکنند.
سفیان بن عیینه میگوید: امام جعفر صادق علیهالسلام دربارهی آیهی شریفهی
[ صفحه 78]
(مرج البحرین یلتقیان) [125] .
- دو دریا را با هم درآمیخت، در حالی که با هم برخورد و تلاقی دارند.
فرمود:
«علی و فاطمة بحران عمیقان، لا یبغی أحدهما علی صاحبه...» [126] .
- علی و فاطمه، دو دریای عمیقی هستند که هیچ یک بر دیگری طغیان و تجاوز نکرده و از حد خود نمیگذرند.
در حدیث حمزة بن حمران، از امام صادق، از پدر بزرگوارش علیهماالسلام از
جابر بن عبدالله انصاری آمده است: پیر مردی از رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم تقاضا نمود که احتیاج وی را رفع نماید، حضرت فرمود:
«ما اجد
لک شیئا، ولکن الدال علی الخیر کفاعله، انطلق الی منزل من یحب الله و
رسوله، و یحبه الله و رسوله، یوثر الله علی نفسه، انطلق الی حجره فاطمة.»
-
من نزد خود چیزی برای تو نمییابم، ولی هر که بر خیری راهنمایی کند مثل
انجامدهنده آن است، برو به سوی منزل کسی که خدا و رسولش را دوست دارد، و
خدا و رسول هم او را دوست دارند، کسی که خدا را بر خود مقدم میدارد، برو
به خانه فاطمه.
در ادامه همین روایت آمده است که رسولالله صلی الله علیه و آله فرمود:
«ألا!
و ازیدکم من فضلها: ان الله قد و کل بها رعیلا من الملائکة، یحفظونها من
بین یدیها و من خلفها و عن یمینها و عن شمالها، و هم معها فی حیاتها و عند
قبرها و
[ صفحه 79]
عند موتها، یکثرون الصلاة علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها.» [127] .
-
هان! بیشتر دربارهی فضیلت فاطمه برای شما بگویم: خداوند گروهی از ملائکه
را گماشته است تا وی را از چهار جهت حفظ کنند، و آنان در حالت حیات و در
قبر و هنگام مرگ با او هستند و بر او و پدر و شوهر و پسرانش بسیار درود
میفرستند (و یا نماز میگذارند).
در حدیث جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبدالله انصاری از رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم آمده است که خداوند- تبارک و تعالی- فرمود:
«یا احمد، لولاک لما خلقت الافلاک، و لولا لا علی لما خلقتک، و لولا فاطمة لما خلقتکما.»
-
ای احمد، اگر تو نبودی جهان و جهانیان را خلق نمیکردم، و اگر علی نبود تو
را نمیآفریدم، و اگر فاطمه نبود تو و علی را خلق نمیکردم.
سپس جابر میگوید: این از اسراری است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم امر فرمود از نااهلان کتمان شود. [128] .
آنچه اجمالا در رابطه با حل مشکل فهم این روایت میتوان بیان کرد این
است که: مسلما منظور، یک نحوه شرافت و افضلیت علی علیهالسلام بر رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم، و یا فاطمه علیهاالسلام بر آن دو بزرگوار
نیست. (اگر چه ظاهراً چنین فهمیده شود.)
بلکه (به طور احتمال) میتوان
گفت: روایت در صدد بیان این است که این انوار مقدسه، غرض غایی خلقت عالم، و
مظهر تمام تجلی حضرتش سبحانه
[ صفحه 80]
بودهاند، چنان که
احادیثی که انوار مقدسه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی و
فاطمه و یازده فرزندش علیهمالسلام را نور واحد به حساب میآورد، بر این
مطلب دلالت دارد. از جمله:
الف: در حدیث نورانیت آمده است که علی علیهالسلام فرمود:
«کنت
انا و محمد نورا واحدا من نور الله- عز و جل- فامر الله- تبارک و تعالی-
ذلک النور ان یشق، فقال للنصف: کن محمدا، و قال للنصف: کن علیّا...» [129] .
-
من و محمد، نور واحدی از نور خداوند- عزوجل- بودیم که خداوند- تبارک و
تعالی- به آن نور امر فرمود که شکافته شود، به یک نصف فرمود: محمد شو. و به
نصف دیگر فرمود: علی شو...
ب: در حدیثی آمده است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ان الله تعالی، خلقنی و خلق علیا والحسن والحسین من نور قدسه...» [130] .
- خدای تعالی، من و علی و حسن و حسین را از نور قدس خود خلق نمود...
ج: و نیز در حدیث دیگری، امام باقر علیهالسلام به نقل از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«ان الله خلق اربعة عشر نورا من نور عظمته قبل خلق آدم باربعة عشر الف عام، فهی ارواحنا.»
- خداوند چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم، چهارده نور را از نور عظمت خود خلق نمود و آنها ارواح ما بودند.
به امام باقر علیهالسلام عرض شد: یابن رسولالله، آنها را با اسامیشان بشمارید که این چهارده نور، چه کسانی بودند؟
[ صفحه 81]
فرمود:
«محمد و علی و فاطمه والحسن والحسین و تسعه من ذریه الحسین و تاسعهم قائمهم،ثم عدهم باسمائهم...» [131] .
محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین که نهمین آنها قائم آنهاست، سپس حضرتش آنها را با اسامیشان شمرد...
به
بیان دیگر: عموم جملهی اول «لولاک، لما خلقت الافلاک» شامل همه موجودات
(ذی شعور و غیر ذی شعور، جن و انس، و برجستگان و غیر آنها) حتی انبیا و
اولیا، از جمله علی و فاطمه زهرا علیهاالسلام میشود: و جملهی دوم «لولا
علی،لما خلقتک» نیز شامل همه موجودات حتی رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم میگردد، و جمله سوم «لولا فاطمه، لما خلقتکما» نیز شامل همه موجودات،
حتی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیهالسلام میشود، و در
واقع مجموعا گویا میخواهد بفرماید: شما سه نفر غرض از خلقت همه موجودات، و
هر کدام غرض برای خلقت دیگری هستید، چنان که ظاهرا حدیث نورانیت (حدیث
الف) شاهد بر این بیان است، و اگر حدیث (ب) و (ج) را ملاحظه کنیم، توسعه
بیشتری استفاده کرده و پی میبریم که در واقع خداوند متعال، عالم را برای
انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسلام آفریده است.
اما اینکه چرا اگر
ایشان نبودند، هیچ موجودی خلق نمیشد؟ زیرا هیچ موجود مخلوقی نیست که به
ظهور کمال خود نظر نداشته باشد و تمام سعیش را برای مقصد غایی خود به کار
نبندد (متوجه باشد یا نه، بیان کند یا نه)، حال چگونه میشود خدایی که خالق
همه افلاک است، غایتی از خلقت نداشته و نخواهد کمال خود را ظهور دهد و
تنها به خلقت نظر داشته و بخواهد قدرت نمایی کند؟!
و ممکن است نظر به این منزلت بزرگواران داشته باشد احادیثی که روح
[ صفحه 82]
ششمی
برای این خانواده میشمارد، که حتی انبیای گذشته آن را نداشتهاند، [132]
فاطمه علیهاالسلام هم که مادر یازده امام است، و از انبیای گذشته افضل و در
تمام مراحل (از خلقت نوری ایشان گرفته تا خلقت مادی) در ردیف معصومین دیگر
(غیر از منصب نبوت و وصایت) بوده، باید قاعدة این منزلت را داشته باشد،
چنانکه در بعضی از آن احادیث آمده است:
«و هو معنا اهل البیت.» [133] .
- و آن روح با ما اهل البیت هست.
در قسمتی از حدیث عمر بن هارون، از امام صادق، از پدران بزرگوارش، از
علی علیهمالسلام در جریان ازدواج علی با فاطمه علیهماالسلام منقول است که
حضرت حق فرمود: هان، ای ملائکه من، و ای ساکنین بهشت من، به علی بن
ابیطالب، محبوب محمد، و فاطمه، دختر محمد، مبارک باد بگویید که من بر آنان
مبارک گردانیدم،
«ألا، إنی قد زوجت أحب النساء الی من احب الرجال الی بعد النبیین و المرسلین.» [134] .
- آگا باشید، که من بهترین زنان نزد خود را به ازدواج بهترین مردان نزد خود بعد از پیامبران و مرسلین، درآوردم.
سلمان فارسی- رضوان الله تعالی علیه- میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
[ صفحه 83]
«یا
سلمان، من احب فاطمه ابنتی، فهو فی الجنه معی، و من أبغضها، فهو فی النار.
یا سلمان، حب فاطمه ینفع فی ماه موطن، أیسر تلک المواطن، الموت و القبر
والمیزان والمحشر والصراط والمحاسبه، فمن رضیت عنه ابنتی فاطمه رضیت عنه و
من رضیت عنه رضی الله عنه، و من غضبت علیه فاطمة غضبت علیه، و من غضبت علیه
غضب الله علیه. یا سلمان، ویل لمن یظلمها و یظلم ذریتها و شیعتها.» [135] .
-
ای سلمان، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، در بهشت در کنار من خواهد
بود، و هر کس او را دشمن بدارد در آتش جهنم خواهد بود. ای سلمان، دوستی
فاطمه در صد جایگاه به حال انسان سودمند است که راحتترین این جایگاهها
عبارت است از مرگ و قبر و میزان و سنجش (اعمال) و محشر و (پل) صراط و حساب
کشی، پس از هر کس دخترم فاطمه راضی باشد، من از او خشنود میگردم، و هر کس
که من از او خشنود باشم خدا از او خرسند خواهد بود، و هر کس فاطمه از او
خشمگین باشد، من بر او خشم میکنم، و هر کس من بر او خشم کنم، خداوند بر او
غضب میکند. ای سلمان، وای بر کسی که به فاطمه و به فرزندان و شیعیانش ظلم
و ستم کند!
در این حدیث نکاتی است که همه دلالت بر فضیلت و عظمت معنوی و ولایی آن بانوی دو جهان دارد:
الف- دوستی حضرتش علیهاالسلام برای مرد و زن مسلمان فائده دارد: «من احب فاطمه ابنتی...»
ب- دوستیاش سبب هم جوار شدن با رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت میگردد: «فهو فی الجنة معی».
ج- دشمنی با او سبب قرار گرفتن در آتش است: «من ابغضها فهو فی النار».
[ صفحه 84]
د- دوستیاش در صد جا بعد از گذشت از این جهان، فریادرس دوستانش میباشد که آسانترین آنها شش جا میباشد: «حب فاطمه ینفع...»
ه- رضایت داشتن او از هر کس، مساوی با رضایت خداوند متعال و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم میباشد: «فمن رضیت عنه ابنتی...»
و-
غضبناک بودن حضرتش بر کسی، مساوی با غضبناک گردیدن خداوند متعال و رسولش
صلی الله علیه و آله و سلم میباشد: «و من غضبت علیه فاطمه...»
ز- ظلم به او و ذریه و شیعیانش سبب خسران دو جهان میگردد: «ویل لمن یظلمها...»
در
نتیجه برگشت تمام فضائل فوق و دیگر فضائل آن بانوی بزرگ، برتری داشتن او
به لحاظ معنوی (نه انتصابی) از انبیاء و اوصیاء گذشته علیهمالسلام
میباشد.
از مجموع روایاتی که در این فصل ذکر شد، به خوبی منزلت حضرت
فاطمه علیهاالسلام نزد پروردگار معلوم میشود، و نیز روشن میگردد که این
همه مقام و منزلت نه به لحاظ دختر پیغمبر بودن است، بلکه به لحاظ عظمت
معنوی و علو مراتب کمالات شخصی خود آن بزرگوار است.
البته در صدر همه
این روایات، آیات «تطهیر» [136] و «ذوی القربی» [137] و «مباهله» [138] را
باید در نظر گرفت که همه، به ضمیمه تفسیر اهل بیت [139] دلیل بر عظمت معنوی
آن بزرگوار است.
خلاصه آن که: فاطمهی زهرا علیهاالسلام در هیچ مقام و منزلتی غیر از منزلت رسالت و
[ صفحه 85]
وصایت
که منصبی الهی است، از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمهی هدی
جدا نبوده و نخواهد بود. مجموع احادیثی که در این رساله آمده، و نیز احادیث
فراوانی که به جهت اختصار ذکر نشد، به خوبی بر این مطلب دلالت دارد.
[ صفحه 87]
در این فصل برخلاف فصلهای دیگر تنها قسمت مورد نظر از روایات را برگزیده و برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر سایر قسمتهای آن خود داری میکنیم.
«یا خدیجه، هذا جبرئیل یخبرنی (یبشرنی) انها انثی، و انها النسلة
الطاهره المیمونه، و ان الله- تبارک و تعالی- سیجعل نسلی منها، و سیجعل من
نسلها ائمه، و یجعلهم خلفائه فی ارضه بعد انقضاء وحیه» [140] .
- ای
خدیجه، این جبرئیل است که به من خبر میدهد (یا بشارت میدهد) که کودکی که
در رحم داری دختر است. و اینکه نسل پاکیزه و با میمنتی است، و بزودی
خداوند- تبارک و تعالی- نسل مرا از او قرار میدهد، و بزودی از نسل او
امامانی قرار خواهد داد که بعد از انقطاع و حیش آنان را جانشینان روی زمین
میگرداند.
[ صفحه 88]
«ففاطمه حوراء انسیه: فلکما اشتقت الی رائحه الجنه، شممت رائحة ابتنی فاطمة.» [141] .
- پس فاطمه حوریهی بشر گونه است، لذا هر زمان مشتاق بوی بهشت میشوم، دخترم فاطمه را میبویم.
«فما قبلتها قط الا، وجدت رائحه شجره طوبی منها.» [142] .
- هرگز فاطمه را نمیبوسم، مگر اینکه بوی درخت طوبی را از او استشمام میکنم.
امیرالمومنین علی علیهالسلام به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد:
«نور فاطمه من نورنا؟»
- آیا نور فاطمه از نور ما است؟
حضرت فرمود:
«اولا تعلم؟!»
- مگر نمیدانی؟!
آنگاه علی علیهالسلام به جهت شکر این نعمت، به درگاه الهی سجده کرد. [143] .
بیان حدیث دوم از فصل اول و نیز حدیث ششم از فصل نهم، معنای این
[ صفحه 89]
حدیث را روشن میکند.
«ان الله لیغضب لغضب فاطمة، و یرضی لرضاها.» [144] .
- خداوند به غضب فاطمه، غضب میکند و به خشنودی او خشنود میشود.
در واقع حدیث میخواهد بفرماید: غضب او، عین غضب خدا و خشنودی او، عین خشنودی خدا است.
«ان الله تعالی اختار من النساء أربع: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمة...» [145] .
- خداوند متعال از میان زنان، چهار زن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه...
«الحسن والحسین خیر اهل الارض بعدی و بعد ابیهما، و امهما افضل نساء اهل الارض.» [146] .
- حسن و حسین، بهترین اهل زمین بعد از من و پدرشان هستند، و مادرشان افضل زنان روی زمین است.
[ صفحه 90]
«فاطمة سیده نساء اهل الجنة من الاولین و الاخرین.» [147] .
- فاطمه، سیده و سرور زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است.
«فاطمه سیده نساء العالمین من الاولین و الاخرین.» [148] .
- فاطمه، سیده و سرور زنان عالمین از اولین تا آخرین آنهاست.
«انت منی و انا منک.» [149] .
- تو از منی، و من از توام.
«ان فاطمه شجنه منی، یسخطنی ما أسخطها و یرضینی ما ارضاها.» [150] .
- فاطمه، شاخه و پارهای از من است، آنچه او را به غضب آورد مرا به غضب آورده است و آنچه او را خشنود کند مرا خشنود خواهد کرد.
«یا فاطمه، من صلی علیک، غفر الله اله، والحقه بی حیث کنت من الجنه.» [151] .
- ای فاطمه، هر کس بر تو صلوات فرستد، خداوند او را آمرزیده و در
[ صفحه 91]
بهشت، هر کجا باشم، به من ملحق خواهد کرد.
«و لولا علی ما کان لفاطمة کفو ابداً.» [152] .
«اللهم، انهما احب خلقک الی فأحبهما، و بارک فی ذریتهما، و اجعل علیهما
منک حافظا. و انی اعیذهما بک و ذریتهما من الشیطان الرجیم.» [153] .
-
بارالها، این دو (علی و فاطمه علیهماالسلام) محبوبترین و مخلوقات تو نزد من
میباشند، تو نیز ایشان را محبوب خود قرار ده، و نسلشان را مبارک گردان و
در حفظ و حراست خود قرار ده. من این دو، و فرزندان آنها را از شر شیطان
رجیم در حفظ و حراست تو پناه میدهم.
«اللهم، هذه ابنتی و أحب الخلق الی. أللهم، و هذا اخی و احب الخلق الی.» [154] .
- خداوندا، این دخترم و محبوبترین مخلوقات نزد من است، بار الها، و این
[ صفحه 92]
برادرم و محبوبترین مخلوقات نزد من است.
«یا علی، هذه بنتی، فمن اکرمها فقد اکرمنی، و من اهانها فقد اهاننی.» [155] .
- ای علی، این دختر من است، هر کس به او احترام بگذارد مرا گرامی داشته است،و هر که به او اهانت کند به من اهانت کرده است.
«یا علی، اما علمت ان فاطمه بضعه منی و انا منها؟ فمن آذاها فقد آذانی،
(و من آذانی فقد آذی الله)، و من آذاها بعد موتی کان کمن آذاها فی حیاتی، و
من آذاها فی حیاتی کان کمن آذاها بعد موتی.» [156] .
- ای علی، مگر
نمیدانی که فاطمه پارهی تن من است و من نیز از اویم؟ پس هر کس او را اذیت
کند مرا اذیت کرده است، (و هر که مرا اذیت کند خدا را اذیت نموده است)، و
هر کس بعد از مرگ من او را آزار دهد، مثل کسی است که در حال حیاتم او را
اذیت کرده باشد، هر کس او را در حیاتم اذیت کند، مثل کسی است که بعد از
وفاتم او را آزار دهد.
«علی (منی) و ابنای منه، والطیبون منی و انا منهم، و هم الطیبون بعد
اُمهم، و هم سفینة من رکبها نجی، و من تخلف عنها هوی: الناجی فی الجنه، و
الهاوی فی لظی.» [157] .
- علی (از من است) و دو پسرم (حسن و حسین) از اویند، و پاکیزگان از من
[ صفحه 93]
هستند
و من از ایشان هستم، و ایشان پاکیزگانند بعد از مادرشان. آنان کشتی
نجاتند، هر کس بر آن سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن باز ماند ساقط شده و
هلاک گردید. نجات یابنده در بهشت، و سقط کننده در آتش جای دارد.
گویا عبارت «علی منی و ابنای منه، والطیبون منی و انا منهم» اشاره به
مقام نورانیت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیهالسلام و
طیبین یعنی أئمه اطهار علیهمالسلام باشد.
اما تناسب روایت با فضیلت
فاطمهی زهرا علیهاالسلام، جمله «هم الطیبون بعد امهم» میباشد که شاهد بر
فضیلت آن بزرگوار است. و اگر ضمیر «هم سفینه...» علاوه بر علی و أئمه
علیهمالسلام، شامل فاطمهی زهرا علیهاالسلام نیز بشود، فضیلت دیگری در
ردیف آن بزرگواران برای حضرتش بیان شده است.
در این قسمت روایاتی را که از غیر طریق اهل بیت، نظیر سلمان و ابوذر و سایر دوستان، و یا حتی از طریق بعضی از معاندان [158] ایشان و آنان که در دل با ایشان خوب نبودند، از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است، میآوریم:
«فاطمه بضعه منی، من سرها فقد سرنی، و من ساءها فقد ساءنی. فاطمه اعز الناس علی.» [159] .
-
فاطمه، پارهی تن من است، هر کس او را مسرور کند مرا مسرور کرده است، و هر
که با او بدی کند به من بدی کرده است. فاطمه، عزیزترین مردم نزد من است.
[ صفحه 94]
عائشه نزد رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمد و دید که فاطمه را میبوسد، عرض کرد: یا رسولالله، آیا دوستش داری؟ حضرت فرمود:
«اما والله، لو علمت حبی لها، لا زددت لها حبا.»
- هان، به خدا سوگند، اگر علت محبت مرا نسبت به او میدانستی، تحقیقا تو نیز بیشتر به او محبت میورزیدی.
در آخر حدیث علت محبتش را همان استشمام کردن بوی بهشت از ایشان شمرده و میفرماید:
«ففاطمة حوراء انسیه، فاذا اشتقت الی الجنه، شممت رائحة فاطمه علیهاالسلام.» [160] .
- به این ترتیب، فاطمه حوریهی بشر گونه است، لذا هر وقت مشتاق بهشت میشوم، بوی فاطمه علیهاالسلام را استشمام میکنم.
«یا علی، ان فاطمه بضعه منی، و هی نور عینی و ثمرة فوادی، یسوونی ما ساءها و یسرنی ما سرها.» [161] .
-
ای علی، فاطمه پارهی تن من و نور چشم و میوهی دل من است، آنچه او را
ناراحت کند مرا ناراحت میکند، و آنچه او را مسرور کند، مرا مسرور و شادمان
میکند.
در آخر روایت فوق میفرماید:
«اللهم، انی اشهدک انی محب لمن احبهم، و مبغض لمن ابغضهم، و سلم لمن
[ صفحه 95]
سالمهم، و حرب لمن حاربهم، و عدو لمن عاداهم، و ولی لمن والاهم.» [162] .
-
بار الها، تو را شاهد میگیرم که من دوستداران ایشان (علی و فاطمه و حسن و
حسین علیهمالسلام) را دوست دارم و با کسانی که بغض و کینه ایشان را دارند
دشمنم، و با آنان که با ایشان سر صلح و سازش دارند، سازگار و با آنان که
سر جنگ و ستیز دارند در ستیزم، و دشمن دشمنان ایشان و یاریگر کسانی هستم که
ایشان را نصرت و یاری میکنند.
«من آذاها فی حیاتی کمن آذاها بعد موتی، و من آذاها بعد موتی کمن آذاها
فی حیاتی، و من آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله، و هو قول الله:
(ان الذین یوذون الله و رسوله، لعنهم الله فی الدنیا والاخره.) [163]
-
کسی که او را در حال حیاتم آزار کند، مثل کسی است که بعد از مرگم او را
آزار کند، و هر کس بعد از مرگم وی را بیازارد مثل کسی است که در حال حیاتم
بیازارد، و آن که او را بیازارد مرا آزرده، و آن که مرا بیازارد تحقیقاً
خدا را آزرده است، و این همان گفتار الهی است که میفرماید: «کسانی که خدا و
رسولش را بیازارند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت، و از رحمتش دور
میگرداند.»
«ان ابنتی فاطمه ملا الله قلبها و جوارحهما ایمانا و یقیناً.» [164] .
[ صفحه 96]
- خداوند، دل و اعضای دخترم فاطمه را از ایمان و یقین پرد کرده است.
«فاطمه بضعه منی، من سرها فقد سرنی، و من ساءها فقد ساءنی. فاطمة اعز البریه علی.» [165] .
-
فاطمه، پارهی تن من است، هر کس او را مسرور کند مرا شادمان کرده است، و
هر کس او را بیازارد مرا آزرده است. فاطمه عزیزترین مخلوقات نزد من است.
«خرج النبی صلی الله علیه و آله و سلم و هو آخذ بید فاطمة علیهاالسلام
فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم یعرفها فهی فاطمه بنت محمد، و هی بضعة
منی،و هی قلبی و روحی التی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد
آذی الله.» [166] .
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حالی
که دست فاطمه علیهاالسلام را گرفته بود، از منزل خارج شد، پس فرمود: هر کس
ایشان را شناخته که میشناسد، و هر کس وی را نشناخته (او را معرفی میکنم:)
او فاطمه دختر محمد است، او پارهی تن من است، او قلب و روح میان دو پهلوی
من (و وجود من) است. هر کس او را بیازارد، مرا آزرده، و هر کس مرا
بیازارد، خدا را آزرده است.
«اللهم، انها منی و انا منها. اللهم، کما اذهبت عنی الرجس و طهرتنی، فطهرها.» [167] .
- بار الها، فاطمه از من است و من از اویم. خدایا، همان طور که پلیدی را از
[ صفحه 97]
من برداشته و طاهرم نمودهای، او را نیز پاکیزه و مطهر نما.
«طهر کما الله و طهر نسلکما، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما.» [168] .
-
خداوند، شما (علی و فاطمه علیهاالسلام) را طاهر گرداند و نسل شما را نیز
پاکیزه کند، من با هر کس که با شما سر سازش و دوستی داشته باشد دوستم، و با
هر کس که با شما سر ستیز داشته باشد در ستیزم.
«دخل رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم علی فاطمة فی صبیحة عرسها
بقدح فیه لبن، فقال: اشربی، فداک ابوک، ثم قال لعلی علیهالسلام: اشرب،
فداک ابن عمک.» [169] .
- رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صبح روز
بعد از عروسی فاطمه با ظرف شیری به خانه ایشان تشریف فرما شده و به وی
فرمود: بیاشام، پدرت به فدایت! و به علی علیهالسلام نیز فرمود: بیاشام:
پسر عمویت به فدایت!
دو تعبیر «فداک ابوک» و «فداک ابن عمک» در لغت عرب، معمولا در جایی
استعمال میشود که شخصی بخواهد علاقه تام و شدت محبت خود را به فردی اظهار
نماید. گاهی این معنی به جهت کمالات ظاهری شخص است و گاهی به جهت معنویت، و
گاهی به هر دو جهت.
و کلام رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت
به علی و فاطمه علیهاالسلام، در اینجا در مرحله اول برای آن است که خدا
ایشان را دوست دارد،و در مرحله دوم از آن جهت است که ایشان در کمالات ظاهری
و معنوی سرآمد همه عالمند.
[ صفحه 98]
«یا علی، ان الله زوجک فاطمه، و جعل صداقها الارض، فمن مشی علیها مبغضا لک، مشی حراما.» [170] .
-
ای علی، خداوند فاطمه را به تزویج تو درآورد و زمین را مهر او قرار داد،
لذا هر کس با کینه و عداوت تو بر روی زمین راه رود، به حرام راه رفته است.
این بود قسمتی از روایاتی که بر عظمت و منزلت روحی و معنوی فاطمه علیهاالسلام دلالت میکرد.
عبارت
«نور فاطمه من نورنا» در حدیث چهارم، تمام احادیث گذشته و احادیث این فصل
را به معنای خود میرساند، زیرا مراد از نور، نور ولایت است. و اینجاست که
معنای «إنها منی و انا منها» روشن میشود.
دیگر مشکلات روایات این فصل از توضیحات گذشته و آینده ما در این رساله روشن میگردد و نیازی به توضیح بیشتر نیست.
[ صفحه 99]
نخست باید توجه داشت که منظور از عصمتی که دربارهی انبیا و اولیا علیهمالسلام گفته میشود، چیست؟
آیا
معنای لغوی آن، یعنی مصون و محفوظ بودن منظور است، که در مورد انبیا و
اوصیا مصون بودن از مطلق خطاهای مادی و معنوی قصد بشود، و یا فقط محفوظ و
مصون بودن از خطاهای معنوی منظور است.
به عبارت دیگر: آیا ایشان حتی در
امور ظاهری که مربوط به جهات عالم طبیعت و زندگی روز مره غیر مرتبط به
مسائل معنوی و توحیدی و دینی هست، نیز عصمت دارند، و یا تنها در امور معنوی
که منافی با استوار بودن باطنی و فطری بر طریق توحید و صراط مستقیم هست،
عصمت دارند؟
آنچه از ظاهر آیات و روایات در این باره استفاده میشود،
همان معنای دوم است،و دلیلی بر اینکه نسبت به امور ظاهری هم از خطاها باید
عصمت داشته باشند، نداریم (هر چند اگر بخواهند، میتوانند باذن الله نسبت
به آن امور نیز آگاه شوند.)
زیرا ریشهی عصمت، این بزرگواران، به عدم انحراف از فطرت بازگشت میکند، آن فطرتی که قرآن شریف دربارهی آن میفرماید:
(فاقم وجهک للدین حنیفا، فطرت الله التی فطر الناس علیها، لا تبدیل لخلق
[ صفحه 100]
الله، ذلک الدین القیم، ولکن اکثر الناس لا یعلمون.) [171] .
-
استوار و مستقیم روی (و تمام وجود) خود را به سوی دین کن، همان سرشت و
فطرتی که خداوند مردم را بر آن آفرید، و در خلقت الهی تبدیل و تغییری نیست.
این است دین قیم و استوار، ولی اکثر مردم (از این حقیقت) آگاه نیستند.
در احادیث نیز «فطرت» را به «توحید» و «اسلام» و «معرفت ربوبی» تفسیر نمودهاند. [172] .
به
عبارت دیگر: ریشه خطا و گناه، غفلت از توحیدی است، و این امر در انبیا و
اولیا علیهمالسلام راه ندارد، زیرا ایشان در عین اینکه زندگی عادی میان
مردم را داشتهاند، از بدو تولد تا زمان رحلتشان، هرگز توجهی به عالم طبیعت
نداشته، و در نتیجه هیچگونه حجابی میان آنها و فطرتشان حائل نشده است تا
لحظهای غفلت برای آنها حاصل شده باشد و یا خطایی از آنها سر زند، لذا از
خطا که منشأش غفلت از توحید است، محفوظ بودهاند. [173] .
و «دین» نیز، که عبارت از یک سلسله دستورات خاصی است، بازگشت و
[ صفحه 101]
اساس آن- چنان که ظاهر آیهی مورد بحث نیز بر آن دلالت دارد- همان موافقت با فطرت توحیدی میباشد.
و
«دین قیم»، همان خود فطرت و استوار بودن بر فطرت توحید و جدایی نگرفتن از
آن است که انبیا و اولیا چنین هستند، چنانکه قرآن شریف دربارهی حضرت یحیی
علیهالسلام میفرماید:
(و سلام علیه یوم ولد، و یوم یموت، و یوم یبعث حیا.) [174] .
- و سلام بر او روزی که متولد شد، و روزی که رحلت میکند، و روزی که زنده، مبعوث و برانگیخته میشود.
و نیز از زبان حضرت عیسی علیهالسلام دربارهی وی چنین میفرماید:
(والسلام علی یوم ولدت، و یوم اموت، و یوم ابعث حیا.) [175] .
- و سلام بر من روزی که به دنیا آمدم، و روزی که از دنیا رحلت میکنم، و روزی که زنده، مبعوث و برانگیخته میشوم.
و
سلامهای دیگری که دربارهی انبیای دیگر ذکر میفرماید، همگی به این معنا
اشاره دارد، زیرا «سلام الهی» به معنای امنیت مطلق و سلامتی و مصونیت از
همه خطاهایی است که انسان را از فطرت توحیدی خود دور میکند، و کسی که
مخاطب سلام الهی قرار گیرد از همه پلیدیها به دور است.
به این ترتیب:
غیر از انبیا و اولیا که از بدو تولد از عصمت الهی برخوردارند، دیگران نیز
(که قبل از این عالم چنانکه باز از آیات و روایات این باب استفاده میشود
به فطرت توحید آشنا بوده و هیچ حجابی میان آنها و فطرتشان نبوده، ولی با
آمدن به این عالم، آن عصمت را از دست دادهاند) اگر با توجه به دستوراتی که
شارع مقدس تشریع نموده، مجاهده کرده و حجابهای غفلت میان خود و فطرت
توحیدیشان را که نتیجهی گناه و توجه به عالم طبیعت است، پاک
[ صفحه 102]
کرده
و دوباره به فطرتشان بازگردند، و هیچ گونه حجابی میان آنها و فطرتشان
نماند، از همان لحظه معصوم به حساب میآیند. چنانکه در ادعیه تمنای چنین
معنایی را از خداوند نموده و عرض میکنیم:
«و تعصمنی من کل ما نهیتنی عنه.» [176] .
- و مرا با عصمت خود، از تمام چیزهایی که نهی فرمودی حفظ کنی.
و در جای دیگر عرض میکنیم:
«و اعصمنی ان أخطیء.» [177] .
- مرا از خطا، معصوم و محفوظ بدار.
و یا عرض میکنیم:
«و اعصمنی فیما بقی من عمری.» [178] .
- و مرا در باقی مانده عمرم معصوم نما.
با توجه به بیان گذشته، اگر روایاتی را که در فصول گذشته و آینده درباره
فضائل آن بانوی بزرگ عالم بشریت آمده و خواهد آمد ملاحظه کنیم، پی خواهیم
برد که وی قطعاً عصمتی را که انبیا و اولیا از آن برخوردار بودهاند، داشته
است، زیرا فاطمه علیهاالسلام در این احادیث، از جهت مقام و منزلت نورانیت و
ولایت، همردیف با ایشان بلکه بالاتر بوده و همردیف با رسولالله صلی الله
علیه و آله و سلم و ائمهی اطهار (از نظر معنویت نه نبوت و وصایت که منصب
الهی است) معرفی شده است. و این بدان معناست که هیچ حجابی میان او و فطرتش،
در هیچ زمانی حائل نشده تا خطایی و حتی غفلتی از او صادر شده باشد.
[ صفحه 103]
فاطمه
علیهاالسلام، معصومهای است که طینتش از اعلی علیین خلق شده. او طاهره و
مطهرهای است که به هیچ پلیدی آلوده نشده است و تعبیرات دیگری که همه اشاره
به این است که فطرتش دست نخورده باقی مانده است.
خلاصه آنکه: اگر نه
این بود که ارادهی حق سبحانه بر این قرار گرفته است که نبوت و وصایت منصب
خاص مردان باشد، به حضرت زهرا علیهاالسلام نیز عطا میشد.
با توجه به
این بیان و ملاحظه احادیثی که در این رساله جمعآوری شده، که هر یک به
گونهای به عصمت آن بزرگوار اشاره دارد، اگر با حدیثی برخلاف بیانات
متسفیضه احادیث برخورد کنیم که با مقام عصمت ایشان سازگار نیست، باید یا از
ظاهر آن دست بکشیم، و یا آن را کنار بگذاریم.
[ صفحه 105]
در قسمتی از روایت مفضّل بن عمر، از امام صادق علیهالسلام آمده است: هنگامی که فاطمه علیهاالسلام متولد شد... فرمود:
«اشهد
ان لا اله الا الله، و ان ابی رسولالله سید الانبیاء، و أن بعلی سید
الأوصیاء، و ولدی ساده الاسباط، ثم سلمت علیهن و سمت کل واحدة منهن
باسمها.» [179] .
- شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، و پدرم رسول
خدا، سید و سرور پیامبران، و شوهرم سرور اوصیا، و پسرانم، سادات و سروران
اسباط و نوادگان هستند. سپس بر آنان (خانمهایی که در اطرافش بودند) سلام
گفت و هر یک را به نام خواند.
در قسمتی از حدیث عمار آمده است: فاطمه به علی علیهماالسلام عرض کرد:
«ادن لا حدثک بما کان، و بما هو کائن، و بما لم یکن الی یوم القیامة حین تقوم الساعة.» [180] .
[ صفحه 106]
- نزدیک بیا، تا به تو از حوادث گذشته و حال و آینده تا روز قیامت، آن هنگام که قیامت برپا میشود، خبر دهم.
امام صادق، از پدر بزرگوار، از جد بزرگوارش علیهمالسلام از ابن عبّاس
نقل کرده است:... امسلمه گفت: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم مرا به
ازدواج خود درآورد و تربیت دخترش را به من سپرد و من او را ادب میکردم،
ولی:
«و کانت والله اداب منی، و اعرف بالأشیاء کلها.» [181] .
- به خدا سوگند، فاطمه از من مؤدبتر و به همه چیز آشناتر بود.
جابر میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: چرا فاطمهی زهرا، زهرا نامیده شد؟ فرمود:
«لان
الله- عز و جل- خلقها من نور عظمته: فلما اشرقت، أضاءت السماوات والارض
بنورها، و غشیت ابصار الملائکة، و خرت الملائکة لله ساجدین، و قالوا:الهنا و
سیدنا، ما هذا النور؟ فاوحی الله إلیهم: هذا نور من نوری، و اسکنته فی
سمائی، خلقته من عظمتی اخرجه من صلب نبی من انبیائی، أفضله علی جمیع
الانبیاء، و اخرج من ذلک النور ائمه...» [182] .
- زیرا هنگامی که
خداوند- عزوجل- او را از نور عظمت خود خلق نمود، چون نور جمالش درخشید،
آسمانها و زمین به نورش روشن شد، و چشمان ملائکه را فرا گرفت.آنها برای خدا
به سجده افتادند و عرض کردند: معبودا، سرورا، این چه نوری است؟ خداوند به
ایشان وحی کرد: این نوری از نور من
[ صفحه 107]
است، آن را
در آسمان قرار داده، و از عظمت خود خلقش نمودم و از صلب پیغمبری از
پیامبران خود که او را بر همه آنها برتری میدهم، خارج خواهم کرد و از آن
نور ائمهای خلق خواهم نمود.
این نور همان، نور عظمت الهی است که تما اشیا را پر کرده است، به
گونهای که همهی اشیاء و موجودات در مقابل آن خاضع و خاشع و ذلیل هستند،
چنانکه در دعای کمیل خداوند را چنین میخوانیم:
«و بعظمتک التی غلبت (ملات) أرکان کل شیء.» [183] .
- (خداوندا، از تو مسألت میکنم...) به عظمت تو که بر ارکان و شراشر وجود هر چیزی غلبه (یا: آن را پر) کرده است.
حال
اگر خداوند از آن نور به فاطمه علیهاالسلام عنایت نماید، چنانکه از ظاهر
حدیث گذشته برمیآید، آیا نباید اموری را که در حدیث ذکر شده است در پی
داشته باشد، همان گونه که در مقابل حق سبحانه تحقق دارد؟!
ابن عماره به نقل از پدرش میگوید: از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: چرا فاطمه، زهرا نامیده شد؟ فرمود:
«لانها کانت اذا قامت فی محرابها، زهر نورها لاهل السماء کما یزهر نور الکواکب لاهل الارض.» [184] .
-
برای آنکه وقتی فاطمه در عبادتگاهش به نماز میایستاد، نورش برای اهل
آسمان میدرخشید، همانطوری که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشند.
[ صفحه 108]
ابان بن تغلب میگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: یابن رسولالله، چرا زهرا، زهرا نامیده شد؟ فرمود:
«لانها تزهر لامیر المومنین علیهالسلام فی النهار ثلاث مرات بالنور.»
- زیرا روزی سه بار برای امیرالمومنین علیهالسلام نور افشانی میکرد.
وقت
نماز صبح، در حالی که مردم در خواب بودند، جمالش نور افشانی میکرد و
سفیدی نورش به خانههای مردم در مدینه میتابید، به گونهای که دیوارها
سپید میشد و مردم تعجب کرده و خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
شرفیاب شده و دربارهی آنچه دیده بودند میپرسیدند، و حضرتش ایشان را
روانهی منزل فاطمه علیهاالسلام میکرد و آنها به منزل حضرتش آمده،
«فیرونها قاعدة فی محرابها تصلی، والنور یسطع من محرابها من وحهها.»
- و میدیدند که حضرت در عبادتگاهش نشسته، نماز میگذارد و نور جمالش از محراب ساطع است.
از اینجا پی میبردند نوری که دیده بودند از نور فاطمه علیهاالسلام بوده است.
و
هنکام نیمهی روز نیز که برای نماز آماده میشد، جمال آن حضرت به نور زردی
پرتوافشانی میکرد و بر خانههای مردم میتابید و لباسها و رنگشان زرد
میشد، مردم خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلام شرفیاب شده و
دربارهی آنچه دیده بودند میپرسیدند و حضرتش آنها را به منزل فاطمه
علیهاالسلام روانه میکرد
«فیرونها قائمة فی محرابها، و قد زهر نور وجهها- صلوات الله علیها و علی أبیها و بعلها و بنیها- بالصفرة.»
-
میدیدند که حضرت در عبادتگاهش ایستاده، و جال آن حضرت- صلوات و رحمت
خداوند بر او و پدر بزرگوار و شوهر و پسرانش باد- به نور زرد میدرخشد.
از این جا پی میبردند که آنچه دیده بودند، از نور جمالش بوده است.
[ صفحه 109]
هنگام
آخر روز نیز که آفتاب غروب میکرد، صورت فاطمه سرخ شده و جمالش از شادی و
به جهت شکر خداوند- عزوجل- به سرخی میدرخشید، و نور جمالش به خانههای
مردم میتابید و دیوارها سرخ میشدند، لذا مردم تعجب کرده و خدمت پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم رسیده و دربارهی آن سئوال میکردند، و حضرتش
باز آنان را روانهی منزل فاطمه میکرد،
«فیرونها جالسه تسبح الله و تمجده، و نور وجهها یزهر بالحمرة.»
- میدیدند حضرتش نشسته، مشغول تسبیح و تمجید و ثنای الهی است و نور جمالش به سرخی میدرخشد.
از این جا پی میبردند که آنچه دیده بودند، از نور جمال فاطمه علیهاالسلام بوده است... [185] .
همان گونه که در فصل پنجم در بیان ساطع شدن نور هنگام ولادت از حضرتش
گذشت، ظهور نور از وی در اوقات سه گانهی نماز، برای امیرالمومنین
علیهالسلام نیز حل میشود.
ولی به احتمال قوی باید گفت: این نور همان
نور ولایت کلی الهی است، که در حدیث چهارم از آن به «نور عظمته» و «نور من
نوری» تعبیر شده است. و اگر هم در ظاهر حضرتش دیده میشده و یا به رنگهای
مختلف ظاهر میگشته، به حساب جهت خلقی «نور عظمت و اسماء و صفات حق» است به
صورتهای مختلف، چنانکه در تعبیر روایت چهارم لفظ «خلق» و در احادیث دیگر
الفاظ «الحمرة» و «الصفره» و «من وجهها» و «من نورها» وجود دارد.
زیرا
نور الهی و اسماء و صفاتش، چون جهت خلقی و مظهری به خود گرفت و بنا شد به
این صورت (خلقت فاطمه علیهاالسلام) و از این طریق ظاهر شود که
[ صفحه 110]
همه بتوانند آن را مشاهده کنند، باید چنین باشد، ولی ریشه، همان نور ولایت است.
یزید بن عبدالملک میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتی فاطمه
علیهاالسلام به دنیا آمد، خداوند- عزوجل- به ملکی وحی نمود که زبان مبارک
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به نام وی باز کند (نام وی را به
زبان مبارک ایشان بیاورد) و حضرت، فاطمهاش نامیده. سپس فرمود:
«انی فطمتک بالعلم، و فطمتک عن الطمث.»
- من تو را به وسیله علم (از جهل و نادانی) جدا کردم، و از ابتلائات زنانگی باز گرفتم.
سپس امام باقر علیهالسلام فرمود:
«والله لقد فطمها الله- تبارک و تعالی- بالعلم و عن الطمث بالمیثاق.» [186] .
- به خدا قسم، خداوند- تبارک و تعالی- فاطمه را در میثاق ازلی به علم (از جهل و نادانی) جدا کرد، و از ابتلائات زنانگی باز گرفت.
محمد بن قاسم میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود:
(انا انزلناه فی
لیله القدر) [187] اللیله فاطمه، والقدر الله، فمن عرف فاطمه حق معرفتها،
فقد ادرک لیله القدر. و انما سمیت فاطمه، لان الخلق فطموا عن معرفتها.»
[188] .
[ صفحه 111]
- تاویل لیله در (انا انزلناه فی لیله
القدر) فاطمه است، و تأویل قدر، الله تبارک و تعالی است. لذا هر کس فاطمه
را حقیقتا شناخت، شب قدر را درک نموده است و علت نامگذاری فاطمه به این
نام، آن است که تمام مخلوقات از معرفت و شناسایی او باز گرفته شده اند (او
را آن گونه که هست نمیتوانند بشناسند).
اگر بپذیریم که نزول قرآن در شب قدر بر رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم نزول دفعی بوده است و نه تدریجی، چنان که اهل تحقیق از مفسرین چنین
فرمودهاند، مشکل این حدیث و حدیث دیگری که «لیلهی مبارکه» در آیهی شریفه
(انا انزلناه فی لیله مبارکه) [189] سورهی دخان را به فاطمه علیهاالسلام
تاویل کرده حل میشود.
زیرا قرآنی که بر قلب رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم نازل شده، این کتاب مدون و ظاهر قرآن نیست، بلکه حقیقت قرآن است
که حضرتش به مقام نورانیت و ولایت مطلقه، که از مقام ولایت کلی الهی جدا
نیست، آن را در صورت بشری و عنصری که از آن به «لیله» تعبیر شده، تلقی
نموده است.
حال با توجه به این نکته که حضرتش با مقام نورانیت و ولایت
خویش حقیقت قرآن را تلقی کرده، و نیز با عنایت به اینکه حضرات معصومین (که
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز یکی از ایشان است) در مقام نورانیت و
ولایت از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم جدا نیستند (چنانکه از فصول
گذشته و آینده این رساله خصوصا فصل اول آشکار میشود)، چه مانعی دارد که
این معنا به این اعتبار، به هر کدام از حضرات معصومین نسبت داده شده و این
دو آیه نسبت به ایشان تاویل شود؟!
بنابراین، مانعی ندارد که فاطمهی زهرا علیهاالسلام تاویل «لیلة» در دو سوره قدر و
[ صفحه 112]
دخان
باشد، و حضرتش به مقام نورانیت، حقیقت قرآن را تلقی نموده باشد، زیرا وی
یکی از معصومین، و در منزلت و مقام نورانیت [190] . (چنانکه باز از روایت
منقول در این رساله خصوصا روایات فصل اول ظاهر میشود) همردیف با رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم و ائمهی اطهار علیهمالسلام بوده، و از جهت
خلقت بشری که مراد از «لیله» [191] است نیز با ایشان مشترک است، لذا مانعی
ندارد که بفرماید: تاویل لیله، فاطمه علیهاالسلام است و قرآن در ظرف وجودی
او (به اعتبار مقام نورانیت) نازل شده است.
اما علت اینکه چرا «قدر» را
در این حدیث به «الله» تفسیر نمودهاند؟ شاید به اعتبار جامعیت آن بانوی
بزرگ در تجلیات اعظم الهی (اسمی و صفتی و ذاتی) باشد.
دلیل این بیان و بیان گذشته ذیل حدیث است که میفرماید:
«فمن عرف فاطمه حق معرفتها...»
- هر کس فاطمه را حقیقتاً بشناسد...
هر
چند ممکن است که اضافهی «لیله» به «قدر» در ظاهر لفظ، و به «الله» در
معنا و تاویل، اضافه تشریفیه باشد، مثل اضافه ید و بیت به الله، در
«یدالله» و «بیت الله».
در ابتدای وصیت فاطمه علیهاالسلام در ایام بیماریاش به علی علیهالسلام آمده است:
«یا ابن عم، ما عهدتنی کاذبه و لا خائنه، و لا خالفتک منذ عاشرتنی.»
- ای پسر عمو، هیچ وقت مرا دروغگو و خیانت کار ندیدهای، و از زمانی که
[ صفحه 113]
با من زندگی کردی با تو مخالفت نکردهام.
حضرت علی علیهالسلام فرمود:
«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقی و اکرم و اشد خوفا من الله، (من) ان او بخک بمخالفتی...» [192] .
-
پناه به خدا، تو عالمتر به خدا و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و گرامیتر و
خوف تو از خدا بیش از آن است که من تو را به نافرمانی از خود سرزنش کنم...
اگر چه اطاعت شوهر از وظائف زنان است، ولی از کلام علی علیهالسلام
استفاده میشود که عدم مخالفت فاطمه زهرا علیهاالسلام با علی علیهالسلام
به جهت آراسته بودن به صفات و کمالات نفسانی مذکور در پاسخ حضرت، و نیز
شناخت علی علیهالسلام به منزلت والایش بوده است، نه تنها به جهت اینکه وی
شوهرش بوده است.
این بود پاره ای از روایاتی که بیانگر علم و معرفت و
دیگر کمالات حضرت فاطمه علیهاالسلام بود. روایات دیگری نیز که در فصلهای
سابق گذشت، و نیز روایاتی که در فصلهای آینده خصوصا در کلمات گهربار آن
بانوی بزرگ عالم بشریت خواهد آمد، همه اشاره به مقام و منزلت علمی و عرفانی
وی دار، که در جای خود اشاره میشود.
از جمله کمالات آن بانوی بزرگوار، «محدثه بودن» [193] ایشان است که ذیلا به
[ صفحه 114]
بعضی از احادیث این باب اشاره میشود:
1- ابنعباس میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: دخترم فاطمه، سیده و سرور زنان عالم از اولین و آخرین است،
«و
انها لتقوم فی محرابها، فیسلم علیها سبعون الف ملک من الملائکه المقربین،و
ینادونها بما نادت به الملائکة مریم، فیقولون: یا فامطه، (ان الله اصطفاک و
طهرک، و اصطفاک علی نساء العالمین...) [194] .
و در حالی که در
عبادتگاهش (به نماز) میایستد، هفتاد هزار فرشته از ملائکه مقرب درگاه الهی
به او سلام و درود گفته، و همانگونه که مریم را ندا کردند،وی را ندا کرده و
میگویند: ای فاطمه، «خداوند تو را برگزید و مطهر و پاکیزه نمود، و بر
زنان عالم اختیار کرده.»
2- در قسمتی از روایت ابیعبیده آمده است: بعضی
از اصحاب امام صادق علیهالسلام دربارهی مصحف فاطمه علیهاالسلام از حضرت
سوال کردن، آن بزرگوار پس از سکوت طولانی فرمود: شما از هر چه که میخواهید
(چه نیاز داشته باشید، یا نیاز نداشته باشید) بحث و فحص میکنید. فاطمه
علیهاالسلام بعد از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، تنها هفتاد و پنج
روز در دنیا بود و حزن شدیدی به واسطهی فقدان پدر بزرگوارش بر او عارض
میشد،
«و کان جبرئیل یاتیها فیحسن عزاءها علی ابیها، و یطیب نفسها، و
یخبرها عن ابیها و مکانه، و یخبرها بمکا یکون بعدها فی ذریتها، و کان علی
علیهالسلام یکتب ذلک، فهذا مصحف فاطمه.» [195] .
- و جبرئیل نزد وی
میآمد و او را در مصیبت پدر بزرگوارش دلداری و سر سلامتی میداد، و از پدر
گرامی و جایگاهش و نیز از آنچه بعد از وی درباره ذریهاش روی میدهد، خبر
میداد، و علی علیهالسلام آن را مینوشت. این مصحف
[ صفحه 115]
فاطمه است.
3- اسحاق بن جعفر میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: فاطمه، از آن سبب «محدثه» نامیده شد،
«لان
الملائکة کانت تهبط من السماء فتنادیها، کما تنادی مریم بنت عمران، فتقول:
یا فاطمه، (ان الله اصطفیک و طهرک، و اصطفیک علی نساء العالمین) [196] یا
فاطمه (اقنتی لربک و اسجدی، و ارکعی مع الراکعین.) [197] فتحدثهم و
یحدثونها... [198] .
- زیرا ملائکه از آسمان نازل شده و همچنان که مریم،
دختر عمران را ندا میکردند، او را ندا مینمودند: ای فاطمه، «خداوند تو
را برگزید و مطهر و پاکیزه نمود، و بر زنان عالم اختیار کرد.» ای فاطمه،
«در پیشگاه پروردگارت فروتنی نما و سجده به جای آور، و با رکوع کنندگان
رکوع کن.» به این ترتیب، فاطمه و ملائکه با یکدیگر گفتگو میکردند...
این بود بخشی از روایاتی که بر محدثه بودن آن بزرگوار دلالت میکرد،
البته روایات دیگری در تأیید این مطلب وجود دارد، چنانکه در نماز مخصوص آن
حضرت است که جبرئیل علیهالسلام مستقیما به وی تعلیم نمود. [199] .
در
هر حال، مجموعه، روایات این رساله، خصوصاً فصل اول بیانگر آن است که حضرتش
حائز تمامی کمالات انبیا و اولیا- جز نبوت و امامت که دو منصب الهی خاص
مردان است- و بلکه بالاتر در خلقت نوری و منزلت و مقام نورانیت،
[ صفحه 116]
همردیف
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهمالسلام، مقدم بر
خلقت نوری انبیا و اولیای سلف و بر منزلت نورانیت ایشان است، لذا منزلت
محدث بودن که یکی از منازل ائمه اطهار است [200] ، قهرا برای وی اثبات
میشود.
[ صفحه 117]
حسین بن خالد از امام رضا از پدران گرامیاش از علی علیهمالسلام نقل
کرده است که: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: ای علی،
گروهی از قریش مرا دربارهی ازدواج فاطمه سرزنش کردند و گفتند: ما از او
خواستگاری کردیم و ما را رد کردی و به ازدواج علیّ درآورد، من به آنها
گفتم: به خدا قسم، من از نزد خود شما را رد نکردم و از جانب خود به ازدواج
او درنیاوردم،بلکه خداوند شما را محروم کرد و به ازدواج علی درآورد،
«فهبط
علی جبرئیل فقال: یا محمد، ان الله- جل جلاله- یقول: لو لم اخلق علیا،لما
کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه.» [201] .
- جبرئیل
بر من نازل شد و گفت: ای محمد، خداوند- جل جلاله- میفرماید: اگر علی را
خلق نکرده بودم، برای دختر فاطمه همتایی روی زمین از آدم گرفته تا به آخر
یافت نمیشد. [202] .
در قسمتی از حدیث ابوایوب انصاری آمده است که: پیامبر صلی الله علیه و
آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای فاطمه، خداوند- جل ذکره- نظری به
زمین انداخت و از
[ صفحه 118]
اهل آن شوهرت را برگزید، و به من وحی نمود که تو را به ازدواج وی درآوردم،
«أما علمت یا فاطمه، ان لکرامه الله ایاک زوجک أقدمهم سلما، و اعظمهم حلما، و أکثرهم علما.» [203] .
-
ای فاطمه، مگر نمیدانی که از کرامت خدا نسبت به تو، این است که تو را به
ازدواج اولین شخص در قبول اسلام و بردبارترین و عالمترین شخصیت درآورد.
ابنعباس میگوید رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ان
الله- تبارک و تعالی- آخی بینی و بین علی بن ابیطالب، و زوجه ابنتی من فوق
سبع سماواته، و اشهد علی ذلک مقربی ملائکته...» [204] .
- تحقیقاً
خداوند- تبارک و تعالی- از بالای آسمانهای هفتگانهاش میان من و علی بن
ابیطالب عقد اخوت بست، و دخترم را به ازدواج وی درآورد، و ملائکه مقربش را
بر آن شاهد گرفت...
آیا این عقد اخوت بین رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی
علیهالسلام، و نیز ازدواج علی و فاطمه علیهماالسلام و شهادت ملائکه مقربش،
در مقام نورانیت و ولایت ایشان به وقوع پیوسته است (بیآنکه هیچ مظهریتی،
تمثلی و یا مادی از آنها وجود داشته باشد)، و یا در خلقت نوری آنها (که یکی
از مراحل مظهریتشان وجود و حضور داشته است)؟
با توجه به ظاهر روایت فوق باید گفت: در خلقت نوریشان بوده است، زیرا ایشان،چنانکه در فصل اول گذشت- علاوه بر خلقت مادی و عنصری که
[ صفحه 119]
در
این عالم دارند، پیش از عالم مادی خلقت نوری تمثلی، و خلقت برزخی
داشتهاند و بعد از گذشت از این عالم در سیر صعودی نیز به این خلقتها
بازمیگردند. [205] . و گویا عبارت «من فوق سبع سماواته» اشاره به این است
که این عقد در ماورای عالم ماده بوده است.
عبارت «زوجه لیلة اسری بی عند
سدرة النتهی» از روایت پنجم همین فصل نیز موید این معنا است، زیرا بر
اساسا این روایت عقد ازدواج بین علی و فاطمه علیهماالسلام پیش از انعقاد
نطفهی فاطمه علیهاالسلام واقع شده بود، و نیز جریان نثار کردن زیور آلات و
یاقوت و غیره که بیان آن در حدیث ذیل خواهد آمد، موید دیگر این بیان است.
حسین بی ابیالعلا نقل میکند که امام صادق به نقل از پدران بزرگوارش
علیهمالسلام فرمود که امیرالمومنین علیهالسلام فرمود: ام ایمن خدمت
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم رسید، در حالی که در چادر خود چیزی
پیچیده بود. حضرت پرسید: ای ام ایمن، با خود چه داری؟ گفت: فلان زن را عقد
کردند و بر او نثار افشاندند، قدری از آن را برداشتم. سپس گریست و عرض کرد:
یا رسولالله فاطمه را عروس کردید و چیزی بر او نثار ننمودید.
رسولالله صلی الله علیه و آله فرمود: ای ام ایمن، چرا خلاف واقع میگویی؟
«فان
الله- تبارک و تعالی- لما زوجت فاطمه علیا علیهماالسلام، امر اشجار الجنة
ان تنثر علیهم من حلیها و حللها و یاقوتها و درها و زمردها و استبرقها،
فاخذوا منها مالا یعلمون، و لقد نحل الله طوبی فی مهر فاطمة علیهاالسلام،
فجعلها فی منزل علی علیهالسلام.» [206] .
[ صفحه 120]
-
زیرا هنگامی که خداوند- تبارک و تعالی- فاطمه را به عقد علی علیهماالسلام
درآورد، به درختان بهشت امر نمود که از زیور آلات و لباسهای فاخر و یاقوت و
دُرّ و زمرد و استبرق نثار ایشان کنند. و بهشتیان از آن نثارها بیاندازه
برداشتند. و خداوند، درخت طوبی را مهریه فاطمه علیهاالسلام کرد و آن را در
منزل علی علیهالسلام قرار داد.
ظاهراً نثار کردن زیور آلات و یاقوت و غیره نیز مثل عقد اخوت میان
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیهالسلام، و مثل اصل ازدواج
بین علی و فاطمه علیهماالسلام و شهادت ملائکه مقرب که در بیان روایت سوم
گذشت، در خلقت نوری او واقع شده است، که عبارت «فاخذوا منها ما لایعلمون»
شاهد بر این بیان میباشد.
اما اینکه چگونه میوهی درخت بهشتی، حلیهها و
زیور آلات و یاقوت و غیره است، و منظور از حلیهها و یاقوت و غیره چیست؟
باید توجه داشت که این تعبیر به جهت فهم ما و متناسب با عالم ماده است، لذا
شاید حضرتش با این تعبیر خواسته با اشاره به ظرافت و پر ارزش بودن حلیهها
و یاقوت و غیره که مناسب با عالم و خلقت نوری آنهاست، پرده از ظرافت و
ارزشمندی مهریه فاطمه زهرا علیهاالسلام در آن عوالم بردارد.
مروزی از موسی بن جعفر، از پدر بزرگوارش، از جد گرامیاش علیهمالسلام
آورده که جابر بن عبدالله گفت: چون رسولالله صلی الله علیه و آله فاطمه را
به عقد علی درآورد، عدهای از قریش خدمتش رسیده و عرض کردند: شما با مهریه
مختصری دخترت را به ازدواج علی درآوردید. حضرت فرمود: من به ازدواج علی
درنیاوردم،
«ولکن الله- عز و جل- زوجه لیله اسری بی عند سدرة المنتهی...» [207] .
[ صفحه 121]
- بلکه خداوند- عزوجل- آن شبی که به معراج برده شدم، نزد سدرة المنتهی این ازدواج را واقع ساخت.
انتساب مستقیم امر ازدواج علی و فاطمه علیهماالسلام به پروردگار، اشاره
به عظمت این دو بزرگوار دارد، همان گونه که در آیات قبض روح، خداوند در
جایی قبض را به خود نسبت داده و میفرماید:
(الله یتوفی الانفس حین موتها.) [208] .
- خداوند، هنگام مرگ ارواح را قبض میکند.
و در جای دیگر این امر را به ملکالموت نسبت داده و میفرماید:
(قل: یتوفاکم ملک الموت...) [209] .
- بگو، فرشته مرگ (جانها و ارواح) شما را قبض میکند...
و در جایی به یاوران ملک الموت نسبت داده و میفرماید:
(حتی اذا جائتهم رسلنا یتوفونهم...) [210] .
- تا هنگامی که فرستادگان ما به سوی آنها میآیند و (جانها و ارواح) آنها را قبض میکنند...
در
واقع بنا به نص کتاب و سنت و شهود، خداوند با همه موجودات، و بلکه محیط بر
همه اشیاء است، و هیچ امری واقع نمیشود مگر بالله. ازدواج این دو بزرگوار
نیز یکی از این امور و از همین قبیل است، لذا اگر خداوند کاری را مستقیما
به خود نسبت دهد، به جهت عظمت آن است.
و یا به تعبیر بالاتر باید گفت: حق تعالی با بندگان خاص خود و آنان که
[ صفحه 122]
جز خدا نمیبینند، این گونه سخن میگوید.
ابان بن تغلب میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«انما انا بشر مثلکم اتزوج فیکم و ازوجکم، الا فاطمه، فان تزویجها نزل من السماء.» [211] .
- من بشری مثل شما هستم، میان شما ازدواج میکنم و به شما زن میدهم، مگر فاطمه که تزویج وی از آسمان نازل شده است.
این بود قسمتی از احادیث دربارهی ازدواج آن بانوی بزرگ که باز بیانگر عظمت معنوی اوست.
البته روایات فراوان و مفصلی در این باب وارد شده که ما به خاطر اختصار تنها به چند روایت مذکور اکتفا نمودیم.
[ صفحه 123]
هر چند سخن گفتن از فضیلت امیرالمومنین علیهالسلام رساله خواهد و از توان جز معصوم خارج است، ولی به ناچار به لحاظ مناسبت موضوع رساله که درباره فضائل فاطمهی زهرا علیهاالسلام است، مختصری از فضائل همسر بزرگوار او را ذکر میکنیم، تا شاهدی دیگر بر عظمت معنوی فاطمه علیهاالسلام باشد، که باید همسر چنین شخصیتی باشد.
در کتاب الفردوس آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لولا علی، لم یکن لفاطمة کفو.» [212] .
- اگر علی نبود، برای فاطمه کفو و همتایی نبود.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمود:
«ان الله اطلع الی الارض اطلاعه، فاختار منها رجلین: احدهما ابوک، و الاخر بعلک.» [213] .
- خداوند، عنایت خاص و اشرافی به زمین نمود و دو مرد را برگزید: یکی
[ صفحه 124]
پدرت، و دیگری شوهرت.
ابنعباس میگوید رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند-
تبارک و تعالی- از بالای آسمانهای هفتگانهاش میان من و علی بن ابیطالب
عقد اخوت بست،و دخترم را به ازدواج او درآورد. تا اینکه میفرماید:
«و جعله لی وصیا و خلیفه، فعلی منی و انا منه، محبه محبی و مبغضه مبغضی، و ان الملائکه للتقرب الی الله بمحبته.» [214] .
-
و او را وصی و جانشین من قرار داد، لذا علی از من و من از اویم، دوستدار
او دوستدار من، و دشمن او دشمن من است، و ملائکه به وسیله محبت او به خدا
نزدیکی میجویند.
جمله «علی منی و انا منه» اشاره به منزلت نورانیت و ولایت این دو بزرگوار است.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام منقول است که: خداوند متعال به رسولش وحی فرمود:
«قل لفاطمه: لا تعصی علیا، فانه ان غضب، غضبت لغضبه.» [215] .
- به فاطمه بگو: از علی نافرمانی مکن، زیرا اگر علی غضب کند، من به خاطر خشم و غضب او، خشمگین میشوم.
[ صفحه 125]
در روایتی آمده است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه علیهاالسلام فرمود:
«یا
فاطمه، ان الله اعطانی فی علی سبع خصال، هو اول من ینشق عنه القبر معی، و
هو اول من یقف معی علی الصراط، فیقول للنار: خذی ذا و ذری ذا، و اول من
یکسی اذا کسیت، و اول من یقف معی علی یمین العرش، و اول من یقرع معی باب
الجنة، و اول من یسکن معی علیین، و اول من یشرب معی من الرحیق المختوم
(ختامه مشک، و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.) [216] .
- ای فاطمه، خداوند علی را با من در هفت خصلت همانند قرار داد:
1- او اولین کسی است که با من قبر او شکافته شده و از قبر خارج میگردد.
2- او اولین کسی است که با من بر صراط میایستد و به آتش جهنم میگوید: این را بگیر و آن را رها کن.
3- او اولین کسی است که بعد از من (لباس کرامت) پوشانده میشود.
4- او اولین کسی است که با من در طرف راست عرش الهی میایستد.
5- او اولین کسی است که با من در بهشت را میکوبد.
6- او اولین کسی است که با من ساکن علیین (و بالاترین جایگاه بهشت) میشود.
7- او اولین کسی است که با من از شراب مهمور مینوشد، که «مهر آن مشک است، و رغبت کنندگان باید برای تحصیل آن از همدیگر سبقت گیرند.»
بیانات هفتگانه این حدیث، جز قسمت چهارم «و اول من یقف معی علی یمین
العرش» نیاز به توضیح ندارد و تنها این جمله احتیاج به بیان مختصری دارد
[ صفحه 126]
و آن اینکه:
اولا:
عرش الهی- همان گونه که قبلا نیز اشاره شد- به تعبیر حدیث کافی [217] ،
«علم» و «قدرت» پروردگار، و یا چنانکه از قرآن شریف استفاده میشود، مظاهر
پروردگارند که پیاده شده و تجلی علم و قدرت الهی هستند. و قیامت نیز ظهور
علم و قدرت و مظهری از مظاهر پروردگار است.
ثانیا: ظهور علم و قدرت و
مظاهر الهی دو جهت دارند: جلالی و جمالی. که جهت جلالی، همان ظهور غضب الهی
است به صور مختلف، و جهت جمالی، همان صفت عفو و رحمت و بخشایش پروردگار
است، که از جهت جمالی به «یمین»، و از جهت جلالی به «یسار» تعبیر میشود.
بنابراین
گویا معنای فرمایش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت این
است که: من و علی در یمین عرش قرار داریم و صفت عفو و رحمت پروردگار را
پیاده نموده و از گناهکاران شفاعت میکنیم.
این بود پارهای از روایاتی
که بر فضیلت علی علیهالسلام دلالت داشت چنانکه روایت اول و دوم از فصل
سیزدهم نیز به فضیلت دیگر آن حضرت اشاره داشت.
تعبیر «لو لم اخلق علیا،
لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض، آدم فمن دونه.» از روایت اول از
همان فصل، اشاره به عظمت شخصیت معنوی آن دو بزرگوار-حتی بر انبیای گذشته-
دارد، و نیز بیانگر آن است که معنویت فاطمه علیهاالسلام در حدی است که کسی
جز شخصیت معنوی حضرت علی علیهالسلام لیاقت همسری با وی را ندارد.
توضیح
آن که: امیرالمومنین علیهالسلام هر چند نبی نیست، ولی به حساب وصایت و
وراثت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، مقام ولایت و تمام جهات
معنوی آن بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم را داراست و لذا از تمام
انبیای گذشته علیهمالسلام حتی از حضرت ابراهیم علیهالسلام برتر
[ صفحه 127]
میباشد.
و فاطمهی زهرا علیهاالسلام نیز غیر از جهات انتصابی (نبوت و وصایت) تمام
کمالات معنوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیهالسلام را
دارا میباشد (چنانکه مجموع روایات این رساله از آن جمله تعبیر «خلقها من
نور عظمته...» در روایت چهارم فصل دوازدهم بیانگر آن است).
به لحاظ جهات
فوق، فاطمهی زهرا علیهاالسلام از انبیای گذشته «آدم فمن دونه» بالاتر، و
کفو و در ردیف امیرالمومنین علیهالسلام به حساب میآید.
[ صفحه 129]
جابر بن سمره میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل به من گفت:
«یا محمد، العلی الاعلی، یقرء علیک السلام... و زوج فاطمه علیا و امرنی، فکنت الخاطب، والله تعالی الولی...» [218] .
-
ای محمد، پروردگار بزرگ به تو سلام میرساند... و فاطمه را به ازدواج علی
درآورد، و مرا امر نمود که این کار را بکنم، لذا من خطبه عقد را خواندم و
خداوند متعال ولی و سرپرست بود...
در قسمتی از حدیث طولانی ام ایمن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرموده
«و عقد جبرئیل و میکائیل فی السماء نکاح علی و فاطمه، فکان جبرئیل المتکلم عن علی، و میکائیل الراد عنی.» [219] .
- عقد ازدواج علی و فاطمه را جبرئیل و میکائیل در آسمان بستند، جبرئیل از جانب علی سخن میگفت و میکائیل از جانب من پاسخ میداد.
[ صفحه 130]
ابن شهرآشوب میگوید: در بعضی از کتابها آمده که «راحیل» در بیتالمعمور
در میان جمعی ار اهل آسمانهای هفتگانه خطبهی (ازدواج فاطمه با علی
علیهماالسلام) را چنین خوانده:
«الحمد لله الاول قبل اولیه الاولین،
الباقی بعد فناء العالمین، نحمده اذ جعلنا ملائکة روحانیین، و بربوبیته
مذعنین و له علی ما انعم علینا شاکرین. حجبنا من الذنوب، و سترنا من
العیوب، اسکننا فی السماوات، و قربنا الی السرادقات، و حجب عنا النهم
للشهوات، و جعل نهمتنا و شهوتنا فی تقدیسه و تسبیحه. الباسط رحمته، الواهب
نعمته. جل عن الحاد اهل الارض من المشرکین، و تعالی بعظمته عن افک
المحلدین.»
- حمد برای خدایی که اول است قبل از اولیت اولین، و باقی است
بعد از فنای عالمیان، او را حمد میکنیم چون ما را ملائکه روحانی قرار
داد، و به ربوبیتش اقرار داریم، و او را به واسطه نعمتهایی که به ما عطا
نمود شاکریم، ما را از گناهان محجوب نمود، و از عیوب پوشیده و محفوظ داشت، و
مکانمان را در آسمانها قرار داد، و به پردهسرا نزدیکمان نمود، و میل به
شهوات را از ما محجوب داشت، و میل ما را در تقدیس و تسبیح خود قرار داد،
خدایی که رحمتش را گسترده و نعمتش را ارزانی است، منزه است از کفر مشرکین
اهل زمین، و بلند مرتبه است به واسطه عظمتش از دروغ بستن بیدینان.
سپس بعد از گفتن کلامی چنین ادامه داد:
«اختار
الملک الجبار، صفوه کرمه، و عبد عظمته، لامته سیده النساء، بنت خیر
النبیین، و سید المرسلین، و امام المتقین، فوصل حبله بحبل رجل من اهله و
صاحبه، المصدق دعوته، المبادر الی کلمته، علی الوصول بفاطمة البتول، ابنة
الرسول.» [220] .
[ صفحه 131]
- خداوند جبار اختیار نمود
برگزیدهی کرم و بندهی عظمتش را، برای بنده خود و سیده زنان، دختر بهترین
انبیاء، و سید مرسلین و امام متقین، پس خداوند ریسمان آن نبی را به ریسمان
مردی از خانواده آن پیامبر و یاور او وصل نمود، کسی که دعوت او را تصدیق
کرد، و برای اجرای سخنان او اقدام کرده، و او علی علیهالسلام است، که به
فاطمه بتول علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیوند
خورده است.
و نیز در روایت آمده که: جبرئیل از جانب خداوند متعال بعد از آن خطبه، این کلام خدای- عزوجل- را نقل کرده:
«الحمد ردائی، و العظمه کبریائی، والخلق کلهم عبیدی و امائی زوجت فاطمة امتی، من علی صفوتی، اشهدوا ملائکتی.» [221] .
-
حمد ردای مخصوص من است، و عظمت، بزرگی و سیطرهی من است، و مخلوقات همگی
بندگان و کنیزان مناند. به تزویج درآوردم فاطمه علیهاالسلام بندهام را،
برای برگزیدهام علی علیهالسلام، ای ملائکه من شاهد باشید.
مناقب از ابنمردویه نقل میکند که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیهالسلام فرمود:
«تکلم خطیبا لنفسک.»
- خود، صیغه عقد را برای خود اجرا کن.
حضرت فرمود:
«الحمدلله
الذی قرب من حامدیه، و دنا من سائلیه، و وعد الجنه من یتقیه، و انذر
بالنار من یعصیه، نحمده علی قدیم احسانه و ایادیه، حمد من یعلم انه خالقه و
باریه، و ممیته و محییه، و مسائله عن مساویه، و نستعینه و نستهدیه، و نومن
به و نستکفیه، و نشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، شهاده تبلغه و
ترضیه، و ان محمدا عبده و رسوله، صلی الله علیه و آله، صلاه تزلفه و تخطیه،
و ترفعه و تصطفیه.»
[ صفحه 132]
- حمد برای خدایی است که
به ستایشگران و درخواست کنندگان نزدیک است، و بهشت را به کسانی که تقوای او
را پیشه کنند وعده داد، و گناهکارانش را با آتش جهنم بیم داد. او را بر
احسانها و نعمتهای گذشتهاش ستایش میکنیم، همانند کسی که میداند او خالق و
آفریننده، و میراننده و زنده کنندهی اوست، و از بدیها و گناهانش بازخواست
خواهد نمود، و از او یاری میطلبیم و از او هدایت میجوییم، و به او ایمان
آورده، و از او میخواهیم که ما را کفایت کند، و گواهی میدهیم که معبودی
جز خداوند نیست، که یگانه است و شریکی ندارد، آنچنان شهادتی که سزاوار او
بوده و او را راضی نماید، و نیز شهادت میدهیم که حضرت محمد صلی الله علیه و
آله و سلم بنده و رسول اوست، و صلوات و درود خداوند بر او و آلش باد، چنان
صلواتی که او را به حق نزدیک و بهرهمند نماید،و مقام او را بالا برده و
برگزیده نماید.
و در ادامهاش فرمود:
«و النکاح مما امر الله به و
یرضاه، و اجتماعنا مما قدره الله و اذن فیه، و هذا رسولالله صلی الله علیه
و آله و سلم زوجنی ابنته فاطمه علی خمس مائة درهم، و قد رضیت. فاسالوه و
اشهدوا.»
- و ازدواج از اموری است که خداوند بدان امر نموده و مورد رضای
اوست، و پیوند ما از مقدرات الهی و از اموری است که خود اجازه داده است. و
این رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که دخترش، فاطمه را با مهریه
پانصد درهم به ازدواج من درآورد، و من راضی هستم، از او بپرسید و شاهد
باشید.
و در حدیثی آمده است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«و قد زوجتک ابنتی فاطمه علی ما زوجک الرحمان، و قد رضیت بما رضی الله لها، فدونک اهلک، فانک احق بها منی.»
-
دخترم فاطمه را با همان مهریهای که خداوند رحمان به ازدواج تو درآورد، به
همسری تو درآوردم، و راضی هستم به آنچه خداوند برای دخترم راضی
[ صفحه 133]
است، اینک همسرت در اختیار تو است. و تو از من به او سزاوارتر هستی.
و در روایتی منقول است که فرمود:
«فنعم الاخ انت، و نعم الختن انت، و نعم الصاحب انت، و کفاک برضی الله رضی.»
- تو خوب برادری هستی، تو خوب دامادی هستی، تو خوب همسری هستی، و برای رضایت و خوشنودی تو همین بس که خداوند راضی است.
سپس علی علیهالسلام به جهت شکر خدای تعالی به سجده افتاد و عرض میکرد:
(رب، اوزعنی ان اشکر نعمتک التی انعمت علی) [222] .
- پروردگارا، شکر نعمتی را که به من عطا نمودی، به من الهام کن...
و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آمین. و چون سر از سجده برداشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«بارک الله علیکما، و بارک فیکما، و اسعد جدکما، و جمع بینکما، و اخرج منکما الکثیر الطیب...» [223] .
خداوند
بر شما (علی و فاطمه علیهماالسلام) مبارک گرداند، و در شما خیر و برکت
قرار دهد، و شما را سعادتمند و خوشبخت کند، و میان شما انس و الفت قرار
داده، و از شما (فرزندان و نسل) فراوان و پاکیزه خارج گرداند.
در حدیثی آمده است که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اللهم،
انهما احب خلقک الی فاحبهما، و بارک فی ذریتهما، و اجعل علیهما منک حافظا،
و انی اعیذهما بک و ذریتهما من الشیطان الرجیم.» [224] .
[ صفحه 134]
-
بارالها، این دو (علی و فاطمه علیهماالسلام) محبوبترین مخلوقات تو نزد من
میباشند، پس تو نیز ایشان را مورد محبت قرار ده، و ذریه و نسل این دو را
مبارک گردان، و آنها را در حفظ و حراست خود قرار ده. من این دو و فرزندان
آنها را از شر شیطان رانده شده به پناه تو درمیآورم.
در حدیثی است که حضرتش از خانه خارج شد و فرمود:
«طهرکما و طهر نسلکما، انا سلم لمن سالمکما، و حرب لمن حاربکما. استودعکما الله، و استخلفه علیکما.» [225] .
-
خداوند شما و نسلتان را پاکیزه گرداند. من با هر کس با شما سر سازش و
دوستی داشته باشد دوست، و با هر که با شما سر ستیز داشته باشد درستیزم. شما
را به خدا میسپارم و او را بر شما جانشین قرار میدهم.
در حدیثی منقول است: صبح روز بعد از ازدواج، حضرتش به خانه ایشان رفته و
پس از سلام و اجازه ورود، داخل شد. سپس در ادامهی روایت آمده است: حضرتش
ایشان را دعا کرد و فرمود:
«اللهم، اجمع شملهما، و الف بین قلوبهما، و
اجعلهما و ذریتهما من ورثه جنة النعیم، و ارزقهما ذریه طاهرة طیبة مبارکه، و
اجعل فی ذریتهما البرکة، و اجعلهم ائمة یهدون بامرک الی طاعتک، و یامرون
بما یرضیک.» [226] .
- خداوندا، امور پراکنده این دو را جمع بگردان، و
میان دلهایشان انس و الفت قرار ده، و آنها و فرزندان و نسل ایشان را از
وارثان بهشت (مخصوص)
[ صفحه 135]
«نعیم» نما، و به ایشان
ذریهای پاک و پاکیزه روزی کن، و در نسلشان برکت قرار ده، و آنها را
امامانی قرار ده که به امر تو دیگران را به طاعت و فرمانبری از تو هدایت، و
به آنچه که رضای تو در آن است امر میکنند.
انس میگوید: خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم که وحی الهی
او را از خود بیخود کرد، چون به هوش آمد به من فرمود: ای انس، آیا میدانی
جبرئیل از جانب صاحب عرش (خدای تعالی) چه آورد؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر
میدانند. فرمود:
«امرنی ان ازوج فاطمه من علی.»
- مرا امر نمود که فاطمه را به ازدواج علی درآوردم.
تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم انس را فرستاد تا افرادی از مهاجر و انصار را دعوت کند. چون حاضر شدند، فرمود:
«الحمدلله
المحمود بنعمته، المعبود بقدرته، المطاع (فی) سلطانه، المرهوب من عذابه،
المرغوب الیه فیما عنده، النافذ امره فی ارضه و سمائه، الذی خلق الخق
بقدرته، و میزهم بأحکامه، و اعزهم بدینه، و اکرمهم بنبیه محمد. ثم ان الله
جعل المصاهرة نسبا لاحقا، و امراً مفترضا، و شج بها الارحام، و الزمها
الانام، فقال تبارک اسمه و تعالی جده: (و هو الذی خلق من المآء بشراً،
فجعله نسبا و صهرا، و کان ربک قدیراً.) [227] فامر الله یجری الی قضائه، و
قضاوه یجری الی قدره، فلکل قضاء قدر، و لکل قدر اجل، ولکل اجل کتاب
(یمحوالله ما یشاء و یثبت، و عنده أُم الکتاب.) [228] .
- حمد مختص خدایی است که به واسطهی نعمتهایش ستایش و به واسطهی قدرتش پرستش میشود، و همگی (در) سلطنتش از او اطاعت میکنند و از
[ صفحه 136]
عذابش
بیم دارند، و به آنچه که نزد اوست علاقه دارند، خداوندی که امرش در زمین و
آسمان نافذ است، کسی که مخلوقات را به قدرتش آفرید و با فرمانهای خود آنها
را از یکدیگر جدا ساخت. و آنان را با دین خود سرافراز، و به واسطهی
پیغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم گرامی داشت. اما بعد، به
درستی که خداوند دامادی را نسبت لاحق (فامیلی که به انسان ملحق میشود) و
امری واجب قرار داد و به واسطه آن ارحام را به هم پیوند داد. و آن را بر
خلایق لازم نمود. لذا خدایی که نام او منزه و عظمت او بلند مرتبه است
فرمود:«او کسی است که از آب (نطفه) انسان را آفرید و او را به دو قسم
(پیوند:) یکی از سوی مرد و دیگری از سوی زن قرار داد و او قادر است» پس امر
الهی به سوی قضای او جاری است و قضای او به سوی قدرش، بنابراین برای هر
قضایی قدر است و برای هر قدری سرآمد و برای هر سرآمدی، کتابی که «خداوند
آنچه را که بخواهد محو یا تثبیت میکند، و امالکتاب در نزد اوست».
سپس در ادامه میفرماید:
«ثم
انی اشهدکم انی قد زوجت فاطمه من علی، علی اربعمائه مثقال فضه ان رضی بذلک
علی و کان غائبا قد بعثه رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فی حاجة...»
[229] .
- من شما را شاهد میگیرم که فاطمه را با مهریه چهار صد مثقال
نقره به ازدواج علی درآوردم، اگر علی بدان راضی شود. و علی علیهالسلام
حاضر نبود، و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم او را پی کاری فرستاده
بود.
احادیث این فصل نیز شاهد دیگری بر عظمت معنوی آن بانوی بزرگ عالم
انسانیت است، و هر کدام از بیانات روایات و تعابیر خطبات و دعاهای این فصل،
به عظمت این دو بزرگوار اشاره دارد، که برشمردن یک یک و توضیح
[ صفحه 137]
آنها با اختصار این رساله مناسب نیست، لذا شایسته است خواننده محترم با دقت بیشتری به آن جملات نظر کند.
اما
مساله خطبه خواندن حضرت حق سبحانه و یا «جبرئیل» و «میکائیل» و یا «راحیل»
در آسمانها، گرچه در ابتدای نظر مشکل به نظر میرسد، ولی با دقت در بیانات
فصل سیزدهم مشکلی باقی نمیماند، انشاءالله تعالی.
[ صفحه 139]
در حدیث ابیالعلا گذشت [230] که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امایمن فرمود:
«و لقد نحل الله طوبی فی مهر فاطمه علیهاالسلام، فجعلها فی منزل علی علیهالسلام.»
- خداوند، درخت طوبی را به مهریه فاطمه علیهاالسلام درآورد، و آن را در منزل علی علیهالسلام قرار داد.
ابنعباس، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که حضرتش به علی علیهالسلام فرمود:
«یا علی، ان الله زوجک فاطمه، و جعل صداقها الارض، فمن مشی علیها مبغضا لک، مشی حراما.» [231] .
-
ای علی، خداوند فاطمه را به همسری تو درآورد، و زمین را مهریه وی قرار
داد، لذا هر کس با بغض و عناد تو بر آن راه بود، به حرام راه رفته است.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام آمده است که فاطمه علیهاالسلام به
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: مرا با مهریه ناچیز تزویج
نمودی. رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من تو را
[ صفحه 140]
تزویج نکردم، بلکه خداوند از آسمان تو را تزویج فرمود:
«و جعل مهرک خمس الدنیا، مادامت السماوات والارض.» [232] .
- و مهریه تو را یک پنجم دنیا قرار داد، تا زمانی که آسمانها و زمین باقی است.
اسحاق بن عمار و ابوبصیر میگویند: امام صاقد علیهالسلام فرمود:
«ان
الله- تبارک و تعالی- امهر فاطمه علیهاالسلام ربع الدنیا، فربعها لها، و
امهرها الجنة والنار، تدخل اعداءها النار، و تدخل اولیاءها الجنة، و هی
الصدیقة الکبری، و علی معرفتها دارت القرون الاولی.» [233] .
- خداوند
تبارک و تعالی، یک چهارم دنیا را مهریه فاطمه علیهاالسلام قرار داد، لذا یک
چهارم آن، از آن اوست، و بهشت و جهنم را نیز مهریه او قرار داد،دشمنانش را
به جهنم، و دوستانش را به بهشت میبرد. وی صدیقه کبری است، و امتهای گذشته
به معرفت و شناسایی او باقی بودهاند.
در حدیثی منقول است که امام باقر علیهالسلام فرمود:
«و جعلت نحلتها
من علی خمس الدنیا و ثلث الجنة [234] ، و جعلت لها فی الارض اربعة انهار:
الفرات، و نیل مصر، و نهروان، و نهر بلخ. فزوجها انت، یا محمد، بخمسمائة
درهم تکون سنة لامتک.» [235] .
[ صفحه 141]
- مهریه فاطمه
بر عهده علی، یک پنجم دنیا و یک سوم بهشت و در زمین نیز چهار رود: فرات،
نیل مصر، نهروان و نهر بلخ قرار داده شده است، (اما) ای محمد، تو فاطمه را
با پانصد درهم به ازدواج (علی علیهالسلام) درآور، تا در میان امتت سنت
شود.
احادیث این فصل نیز بخوبی بر فضیلت فاطمه علیهاالسلام دلالت دارد، و نیز
از روایات این فصل روشن میشود که حضرتش با عظمتتر از آن است که مهریه او
پانصد درهم باشد، بلکه تنها برای سنت شدن در میان امت، این مقدار قرار
داده شده است.
اما جمله ای که باید بسیار در آن دقت شود ذیل حدیث چهارم است که میفرماید: «و علی معرفتها دارت القرون الاولی».
آیا
منظور از قرون اولی، اهل قرون و اعصار اولی است، و یا تمام زمین و زمان
شامل قرون اولی میشود؟ و نیز مراد از قرون، تنها از آدم علیهالسلام تا
خاتم صلی الله علیه و آله و سلم مراد است، و یا حتی قبل از آدم علیهالسلام
را نیز شامل میشود؟
باید توجه داشت: به هر معنا که باشد: بر معنویت و عظمت آن بانوی باعظمت عالم بشریت دلالت دارد.
[ صفحه 143]
ابن علوان از امام صادق، از پدر بزرگوارش علیهماالسلام نقل میکند که فرمود:
«کان فراش علی و فاطمة حین دخلت علیه اهاب کبش، اذا أرادا أن یناما علیه، قلباه فناما علی صوفه.»
-
هنگامی که فاطمه وارد خانه علی علیهماالسلام شد، زیرانداز آنها پوست
گوسفندی بود، که وقتی میخواستند بخوابند، آن را به طرفی که دارای پشم بود،
برگردانده و روی آن میخوابیدند.
و فرمود: متکای آن دو بزرگوار، پوستی بود که داخل آن لیف و پوشال خرما بود.
و نیز فرمود: مهریه فاطمه علیهاالسلام زرهای از آهن بود. [236] .
[ صفحه 145]
محمد بن قیس میگوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هر گاه از
سفر باز میگشت، ابتدا به خانه فاطمه علیهاالسلام وارد میشد و مقدار زیادی
در آنجا مکث میکرد.
یک بار که حضرتش به سفر رفت فاطمه علیهاالسلام
برای قدوم پدر بزرگوار و شوهرش، خود را با دو خلخال نقره و گردنبند و دو
گوشواره زینت کرده و پردهای بر در منزل آویزان نمود. هنگامی که رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم از سفر بازگشت، (طبق معمول) به خانه وی وارد شد و
اصحاب پشت در ایستادند، ولی به خاطر اینکه میدانستند حضرت زیاد مکث خواهد
کرد، نمیدانستند بایستند یا بروند، ولی رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم در حالی که آثار غضب از صورت مبارکشان نمایان بود، (زود از خانه ایشان)
خارج شد (و به مسجد رفت و) نزد منبر نشست.
فاطمه علیهاالسلام گمان کرد
که این کار رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به جهت دیدن دو خلخال و
گردنبند و دو گوشواره و پرده است، لذا آنها را درآورد و خدمت رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم فرستاد و به حضرتش پیغام داد که: دخترت بر تو سلام
میفرستد، و میگوید: اینها را در راه خدا انفاق کنید.
وقتی پیک خدمت حضرت رسید، (و پیغام حضرت را داد)، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سه بار فرمود:
«فعلت، فداها ابوها!»
- کاری که از او انتظار میرفت انجام داد، پدرش فدایش باد!
و در ادامه فرمود:
«لیست الدنیا من محمد و لا من آلمحمد. و لو کانت الدنیا تعدل عند الله من الخیر جناح بعوضة ما اشقی فیها کافرا شربه ماء.»
-
دنیا از آن محمد و آلمحمد نیست، اگر دنیا در نزد خداوند به اندازه بال
پشهای ارزش داشت، هرگز به مقدار جرعهی آبی به کافر نمینوشانید.
[ صفحه 146]
سپس برخاست و به منزل فاطمه علیهاالسلام وارد شد. [237] .
جابر عبدالله انصاری میگوید: چند روزی برای رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم غذایی فراهم نشد، به حدی که گرسنگی بر ایشان فشار آورد، لذا به
خانههای همسرانش سر زد و نزد هیچ کدام چیزی نیافت، و آخر نزد فاطمه
علیهاالسلام آمد و فرمود: دختر عزیزم، من گرسنهام. آیا چیزی داری که میل
کنم؟ عرض کرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدایت!
پس از آن که
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم از منزل خارج شد، کنیز فاطمه دو گرده
نان و مقداری گوشت نزد ایشان فرستاد، و حضرت آن را گرفت و زیر کاسهای نهاد
و رویش را پوشاند و فرمود:
«والله، لاوثرن بها رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم علی نفسی و غیری، و کانوا محتاجین الی شبعه طعام.»
-
به خدا قسم، در این غذا رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را بر خود و
دیگران مقدم خواهم داشت، در حالی که خود و اهل خانهشان حتی یک وعده غذای
خود را نداشتند و بدان محتاج بودند.
لذا حسن و حسین علیهماالسلام را نزد
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرستاد و ایشان مراجعت نمود. فاطمه
علیهاالسلام عرض کرد: خداوند چیزی به ما عطا فرمود، و من آن را برای شما
نگاه داشتهام. حضرت فرمود: دختر عزیزم، آن را بیاور. فاطمه علیهاالسلام
چون پوشش را برداشت، (با حیرت) دید پر از نان و گوشت است، فهمید که از جانب
پروردگار است، لذا حمد و سپاس الهی بجا آورد و بر پدرش پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم صلوات فرستاد و غذا را آورد. چون چشم رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم به آن افتاد، پس از حمد الهی پرسید:
[ صفحه 147]
«من این لک هذا؟»
- این غذا، از کجا برای تو فراهم شده است؟
(قالت هو من عند الله. ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب.) [238] .
عرض کرد: آن از جانب خداست، خداوند به هر کس که بخواهد بدون حساب روزی خواهد داد.
رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم کسی را فرستاد و علی علیهالسلام را حاضر کرد، و
آن بزرگوار و علی و فاطمه و حسن و حسین و تمام زنهای پیامبر از آن غذا
خوردند و سیر شدند، و فاطمه علیهاالسلام میفرماید: ظرف غذا به حال خود
باقی بود و به همه همسایهها نیز از آن دادم، و
«جعل الله فیها برکه و خیرا کثیرا.» [239] .
- خداوند، در آن برکت و خیر فراوان قرار داد.
ابوذر- رضوان الله تعالی علیه- میگوید: رسولالله صلی الله علیه و آله
مرا فرستاد تا علی علیهالسلام را بخوانم، به خانه ایشان آمدم و صدایش زدم،
کسی جواب نداد، (و دیدم که) آسیاب حرکت میکند و کسی کنار آن نیست و آن را
نمیگرداند. دوبار صدا زدم، وی بیرون آمد (تا اینکه به خدمت رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم رسیدیم، و) رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
متوجه علی علیهالسلام شد و به گوش وی سخنی فرمود که من نفهمیدم.
گفتم: تعجب میکنم از آسیاب خانه علی علیهالسلام که خود بخود میگردد.
حضرت فرمود:
«ان ابنتی فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ایمانا و یقینا.»
[ صفحه 148]
- خداوند، قلب و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را از ایمان و یقین پر کرده است.
خداوند
به ضعف و نحیفی او آگاه است، لذا او را کمک و کفایت میکند. مگر نمیدانی
که خداوند ملائکهای دارد که عهدهدار کمک و معونت آل محمد صلی الله علیه و
آله و سلم هستند؟! [240] .
شیخ طوسی در کتاب اختیار الرجال، از امام صادق علیهالسلام و سلمان
فارسی- رضوان الله تعالی علیه- نقل میکند: هنگامی که امیرالمومنین
علیهالسلام را از منزلش بیرون کشیدند، فاطمه علیهاالسلام خارج شد و به
مزار (رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و فرمود: دست از پسر عمویم
بردارید، قسم به آنکه محمد را بحق مبعوث نمود، اگر او را رها نکنید، موهای
سر خود را پریشان خواهم کرد، و پیراهن رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم را به سر خواهم گذاشت، و به پیشگاه الهی فریاد خواهم کشید. که ناقهی
صالح نزد خدا از بچههای من گرامیتر نبود.
سلمان میگوید: به خدا قسم،
دیدم پایهی دیوارهای مسجد از پایین برکنده شد و از زمین فاصله گرفت، به
حدی که اگر کسی میخواست از زیر آن رد شود، میتوانست.نزدیک حضرت رفتم و
عرض کردم: ای سیده و خانم من، خداوند- تبارک و تعالی- پدرت را به عنوان
رحمت (برای عالمیان) برانگیخت، شما نقمت مباشید. در این هنگام دیوارها به
جای خود بازگشت، و غبار از زیر دیوار برخاست تا حدی که داخل بینیهای ما
گردید. [241] .
[ صفحه 149]
این بود بخشی از احادیثی که بر زهد و ایثار استجابت دعا و سایر کرامات
آن بانوی بزرگوار علیهاالسلام دلالت میکرد، که ما به جهت اختصار و عدم
گنجایش این کتاب، قسمتی را در متن آورده و به بعضی دیگر در پاورقی اشاره
کردیم.
[ صفحه 151]
اصبغ بن نباته میگوید از امیرالمومنین علیهالسلام شنیدم که میفرمود:
«والله، لاتکلمن بکلام لا یتکلم به غیری الا کذاب، ورثت نبی الرحمه، و زوجتی خیر نساء الامه، و انا خیر الوصیین.» [242] .
-
به خدا قسم، سخنی را میگویم که هیچ کس غیر از من به آن سخن لب نمیگشاید،
مگر دروغگو: وراثت از پیامبر رحمت از آن من است، و همسر من بهترین زنان
امت است، و من نیز بهترین اوصیا هستم.
در حدیث سوید بن غفله آمده است که: چون علی علیهالسلام چشمش به فاطمه علیهاالسلام افتاد، فرمود:
«بابی انت و امی.» [243] .
- پدر و مادرم فدایت!
[ صفحه 152]
در ابتدای وصیت فاطمه علیهاالسلام در ایام کسالتش به امیرالمومنین علیهالسلام آمده است:
«یا ابن عم، ما عهدتنی کاذبه و لاخائنة، و لا خالفتک منذ عاشرتنی.»
- ای پسر عمو، هیچگاه مرا دروغگو و خیانتکار ندیدی، و از آن زمان که با من زندگی کردی، با تو مخالفت نکردهام.
حضرت علی علیهالسلام فرمود:
«معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقی و اکرم و اشد خوفا من الله (من) ان اوبخک بمخالفتی...» [244] .
-
پناه به خدا، تو عالمتر به خدا و نیکوکارتر و پرهیزگارتر و گرامیتر و
خوف تو از خدا بیشتر از آن است که من تو را به نافرمانی از خود سرزنش
کنم...
در حدیث تشریف فرمایی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در صبح زفاف
به خانه علی علیهالسلام آمده است: حضرت، از علی علیهالسلام پرسید:
«کیف وجدت اهلک؟»
- همسرت را چگونه یافتی؟
عرض کرد:
«نعم العون علی طاعه الله!»
- خوب یاوری است بر طاعت و بندگی خدا.
و از فاطمه علیهاالسلام نیز همین سوال را پرسید، عرض کرد:
«خیر بعل» [245] .
- بهترین شوهر است.
[ صفحه 153]
در قسمتی از کلمات حضرت زهرا علیهاالسلام در بستر بیماری، آنگاه که زنان مهاجر و انصار به عیادت وی آمده بوند، آمده است:
«و ما نقموا من ابی الحسن، نقموا والله منه نکیر سیفه، و شده و طئه، و نکال وقعته، و تنمره فی ذات الله- عزوجل-» [246] .
-
دشمنی با شخص ابیالحسن (امیرالمومنین علیهالسلام) نداشتند، (بلکه) به
خدا قسم از نهی و انکار شمشیرش و از شدت جنگ و کشتار، و از عقوبت ضربات پی
در پی او، و از خشم او در ذات (و خشنودی) خداوند- عزوجل- به شدت ناراحت
بودند.
این بود قسمتی کوتاه از کلمات این دو بزرگوار درباره یکدیگر. با آنکه
کلمات خیلی کوتاه است، ولی معانی بلندی را در بردارد و به خصوص آن که
بیانگر آن است که این دو بزرگوار چگونه به معنویت و مقام ولایت یکدیگر آشنا
بودند که حضرت علی علیهالسلام در مورد حضرت فاطمه علیهاالسلام تعبیر «خیر
نسآء الامة»و یا «بابی انت و امی» و یا «انت اعلم و ابر...» و یا «نعم
العون علی طاعه الله» را بکار میبرد. و حضرت زهرا علیهاالسلام از ایشان به
«خیر بعل» تعبیر مینماید.
کلمات [247] دیگر آن بانو درباره علی
علیهالسلام در ضمن خطبه و وصایای وی، و نیز کلمات علی علیهالسلام بعد از
وفات حضرتش خواهد آمد. انشاءالله.
[ صفحه 155]
حدیث چهارم از فصل هجدهم این رساله بیانگر شدت علاقهی آن دو بزرگوار است، مراجعه شود.
در کتاب فضائل و روضه کافی است: (روزی) رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم به خانه علی علیهالسلام وارد شد و دید که علی و فاطمه علیهاالسلام
مشغول آسیاب کردن هستند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کدام یک خستهتر هستید؟ علی علیهالسلام عرض کرد: یا رسولالله، فاطمه.
حضرت به فاطمه فرمود: برخیز دختر عزیزم، وی برخاست و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جای او نشستند.
«فواساه فی طحن الحب.» [248] .
- علی علیهالسلام را در آسیاب نمودن دانه (گندم یا جو یا غیره) یاری نمود.
ابیسعید خدری میگوید: علی بن ابیطالب علیهالسلام که یک روز را با گرسنگی
[ صفحه 156]
به
سر برده بود، (نزد فاطمه علیهاالسلام آمد) و پرسید: ای فاطمه، آیا نزد تو
خوردنی هست تا رفع گرسنگی کنم؟ عرض کرد: خیر، قسم به آنکه پدرم را به نبوت و
تو را به وصایت گرامی داشت، نزد من چیزی نیست، دو روز بود از غذایی که نزد
ما بود، تو را بر خود و بر دو پسرم حسن و حسین مقدم میداشتم. حضرت فرمود:
ای فاطمه: چرا به من نگفتی تا چیزی برای شما فراهم کنم. عرض کرد:
«یا اباالحسن، انی لاستحیی من الهی ان اکلف نفسک ما لاتقدر علیه.» [249] .
- ای اباالحسن، من از خدای خود شرم دارم که تو را در چیزی که توانش را نداری، به زحمت بیندازم...
در حدیثی آمده است که علی علیهالسلام فرمود:
«فوالله، ما اغضبتها و
لا اکرهتها علی امر، حتی قبضها الله- عزوجل-، و لا اغضبتنی و لا عصت لی
امرا، و لقد کنت انظر الیها، فتنکشف عنی الهموم و الاحزان.» [250] .
-
به خدا قسم، تا گرفته شدن روح او به وسیله خداوند- عزوجل- هرگز فاطمه را به
غضب در نیاوردم، و او را بر کاری مجبور نکردم. و او نیز هرگز مرا به غضب
در نیاورد و در هیچ امری از من نافرمانی نکرد. هرگاه به او نظر میکردم،
غصه ها و ناراحتیهایم برطرف میشد.
هشام بن سالم میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود:
«کان امیرالمومنین علیهالسلام یحتطب و یستقی و یکنس، و کانت فاطمه علیهاالسلام تطحن و
[ صفحه 157]
تعجن و تخبز.» [251] .
-
امیرالمومنین علیهالسلام هیزم میآورد و آب (از چاه) میکشید (و یا آب
میآورد و جاروب میکرد، و فاطمه علیهاالسلام آسیاب مینمود و خمیر درست
میکرد و نان میپخت.
در حدیث منقول از روضه الواعظین آمده است که: علی به فاطمه علیهاالسلام فرمود:
«قد
عز علی مفارقتک و تفقدک، الا انه امر لابد منه، والله جددت علی مصیبه
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، و قد عظمت وفاتک و فقدک، فانا لله و
انا الیه راجعون من مصیبة ما افجعها و المها و أمضها و احزنها، هذه والله
مصیبه لا عزاء لها، و رزیه لا خلف لها.» [252] .
[ صفحه 158]
-
جدایی و فقدان تو بر من بسیار سخت و ناگوار است، ولی چه میشود کرد که از
مرگ چارهای نیست. به خدا سوگند، مصیبت رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم را بر من تازه کردی، وفات و از دست دادن تو بر من سخت است، انا لله و
انا الیه راجعون از مصیبتی که چه دردناک و ناراحت کننده و مولم و محزون
کننده است! به خدا قسم، این مصیبتی است که صبری در آن نیست و نظیر ندارد.
با توجه به علم و مقام و معنویتی که هر یک از این دو بزرگوار دارند،
نمیتوان تصور کرد که علاقهی آنها به یکدیگر به خاطر محض ثواب اخروی و یا
علاقه زن و شوهری و امور مادی و دنیوی باشد، بلکه با توجه به روایات این
فصل، به خصوص روایت اول و چهارم و ششم و نیز روایات فصول قبلی، به خوبی
روشن میگردد که علاقهی ایشان نسبت به یکدیگر، به خاطر جهات معنوی بوده و
به تعبیر حضرت علی علیهالسلام، فاطمه علیهاالسلام «نعم العون علی طاعه
الله» بوده است.
[ صفحه 159]
در قسمتی از حدیث ابنعباس از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمود:
«و
اما ابنتی فاطمه، فانها سیده نساء العالمین، من الاولین و الاخرین... متی
قامت فی محرابها بین یدی ربها-جل جلاله-، زهر نورها لملائکة السماء، کما
یزهر نور الکواکب لأهل الارض، و یقول الله- عز و جل- لملائکة: یا ملائکتی،
انظروا الی امتی فاطمه، سیده امائی قائمه بین یدی، ترتعد فرائصها من خیفتی،
و قد اقبلت بقلبها علی عبادتی، اشهدکم انی قد آمنت شیعتها من النار...»
[253] .
- و اما دخترم فاطمه، سیده و سرور زنان عالم، از اولین و آخرین
آنهاست... هرگاه که در محراب عبادت در پیشگاه پروردگارش- جل جلاله- قرار
میگیرد، نورش برای ملائکه آسمان میدرخشید، چنانکه نور ستارگان برای اهل
زمین تلألؤ میکند، و خداوند- عزوجل- به ملائکه میفرماید: ای ملائکه من،
به کنیزم فاطمه، سیده کنیزانم تماشا کنید، که چگونه در پیشگاهم ایستاده، و
از ترس من بدنش به لرزه و اضطراب درآمده، و با دل به عبادت من رو آورده،
شما را شاهد میگیرم که شیعیانش را از آتش ایمن ساختم...
[ صفحه 160]
عبادهی کلبی از امام صادق، از پدر بزرگوارش، از امام سجاد، از فاطمه صغری، از امام حسین نقل میکند که امام حسن علیهمالسلام فرمود:
«رایت
امی فاطمة علیهاالسلام قامت فی محرابها لیله جمعتها، فلم تزل راکعة ساجده،
حتی اتضح عمود الصبح، و سمعتها تدعو للمومنین والمومنات و تسمیهم و تکثر
الدعاء لهم، و لا تدعو لنفسه بشی ء».
- شب جمعهای مادرم فاطمه
علیهاالسلام را دیدیم که در محراب عبادتش ایستاده و تا سپیدهی صبح پیوسته
در رکوع و سجود بود، و میشنیدم که برای مؤمنین و مومنات دعا مینمود و نام
آنها را میبرد و برای آنها بسیار دعا میکرد، ولی برای خود هیچ دعا
نمینمود.
گفتم: ای مادر، چرا همان گونه که برای دیگران دعا میکنی، برای خود دعا نمینمایی؟ فرمود:
«یا بنی، الجار ثم الدار.» [254] .
- فرزندم، اول همسایه، سپس خانه.
در حدیث عبدالله بن سلمان فارسی به نقل از پدرش منقول است که میگوید:
به فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: ای سیده من، آن کلام را (که رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم به شما تعلیم نمود و صبح و شام میخوانید) به من
تعلیم نمایید. فرمود: اگر دوست داری تا زمانی که در دار دنیا زندگی میکنی،
ناراحتی تب به تو نرسد، بر این (حرز) مواظبت کن.
سلمان میگوید: حضرت فاطمه علیهاالسلام آن حرز را به من تعلیم نموده و فرمود:
«بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور علی
[ صفحه 161]
نور،
بسم الله الذی هو مدبر الامور، بسم الله الذی خلق النور من النور،
الحمدلله الذی خلق النور من النور، و انزل النور علی الطور، فی کتاب مسطور،
فی رق منشور، بقدر مقدور، علی نبی محبور، الحمدلله الذی هو بالعز مذکور، و
بالفخر مشهور، و علی السراء والضراء مشکور. و صلی الله علی سیدنا محمد و
آله الطاهرین.» [255] .
- به نام خداوند رحمت گستر مهربان، به نام
خداوندی است که نور است، به نام خدایی که نور نور است. به نام خدایی که نور
بر بالای نور است، به نام خدایی که تدبیر کننده امور است، به نام خدایی که
نور را از نور خلق کرد، ستایش برای خدایی است که نور را از نور آفرید و
نور را بر (کوه) طور، در کتابی نوشته شده، در ورقی باز، در اندازهای معین،
برای پیامبری مسرور، نازل نمود. ستایش برای خدایی است که به عزت یاد شده و
به فخر مشهور است، هم او که در راحتیها و سختیها مورد سپاس میباشد. و
درود و رحمت خداوند بر سرور ما محمد و خاندان پاکیزهی او باد!
سوید بن غفله میگوید: علی علیهالسلام به شدت (گرسنگی و یا تنگدستی)
مبتلی شده بود، فاطمه علیهاالسلام خدمت رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم آمد و در خانه را کوبید. حضرت فرمود:
«اسمع حس حبیبی بالباب.»
- صدای پای محبوبم (فاطمه) را از پشت در میشنوم.
ای
امایمن، برخیز و نگاه کن. ام ایمن در را به روی فاطمه گشود، وی وارد شد،
حضرت فرمود: هیچ وقت در این ساعت نمیآمدی. فاطمه عرض کرد:
«یا رسولالله، صلی الله علیه و آله و سلم ما طعام الملائکه عند ربنا؟»
[ صفحه 162]
- ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم غذای ملائکه، نزد پروردگارمان چیست؟
فرمود: «التحمید.»
- ستایش خدا.
عرض کرد: غذای ما چیست؟
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«والذی نفسی بیده، ما اقتبس فی آلمحمد شهرا نارا.»
- قسم به آنکه جانم به دست اوست، یک ماه است در میان آلمحمد پاره آتش (جهت پختی نان و غذا) نمیبینم.
پنج کلام به تو تعلیم میدهم که جبرئیل علیهالسلام به من تعلیم نمود. عرض کرد: یا رسولالله، آن پنج کلام چیست؟ فرمود:
«یا رب الاولین و الاخرین، یا ذا القوه المتین، و یا راحم المساکین، و یا ارحم الراحمین.»
- ای پروردگار اولین و آخرین، ای صاحب نیروی متین و محکم، و ای رحم کننده بر مساکین، و ای رحیمترین رحمکنندگان.
فاطمه علیهاالسلام برگشت. چون علی علیهالسلام وی را دید، فرمود: پدر و مادرم فدایت، با خود چه آوردی، ای فاطمه؟ عرض کرد:
«ذهبت للدنیا و جئت للاخره.»
- برای دنیا رفتم، و برای آخرت آمدم.
علی علیهالسلام فرمود:
«خیر امامک، خیر امامک.» [256] .
- پیش رویت خیر است، پیش رویت خیر است.
[ صفحه 163]
در روایتی آمده است که امام باقر علیهالسلام فرمود:
«ماعبدالله
بشیء من التمجید أفضل من تسبیح فاطمة علیهاالسلام، و لو کان شیء افضل
منه، لنحله رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم.» [257] .
- خداوند، به
ثنایی با فضیلتتر از تسبیح فاطمه علیهاالسلام عبادت نشده است. و اگر چیزی
افضل از آن بود، رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمه هدیه
مینمود.
در حدیثی منقول است: رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به جای
فرستادن خادمی که فاطمه علیهاالسلام درخواست کرده بود تا او را در کارهایش
یاری کند، تسبیح مخصوص را به او و امیرالمومنین علیهماالسلام تعلیم نمود و
فرمود:
«افلا اعلمکما ما هو خیر لکما من الخادم؟»
- آیا به شما (علی و فاطمه علیهماالسلام) نیاموزم چیزی را که برای شما بهتر از خادم است؟
چون خواستید بخوابید، سی و سه بار «سبحانالله»، و سی سه بار «الحمدلله»، و سی و چهار بار «اللهاکبر» بگویید.
در ادامه حدیث آمد: فاطمه علیهاالسلام، سه مرتبه عرض کرد:
«رضیت عن الله و رسوله.» [258] .
- از خدا و رسولش راضی شدم.
در حدیث دیگری نیز رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم این تسبیح را در عوض خادم به
[ صفحه 164]
فاطمه
علیهاالسلام تعلیم نمود و سپس فرمود: اینها در گفتار صد مرتبه است، (ولی)
در میزان (اعمال)، هزار حسنه میشود. ای فاطمه، اگر این تسبیح را صبح هر
روز بگویی،
«کفاک الله ما اهمک من امر الدنیا و الاخره.» [259] .
- خداوند، امور لازم دنیوی و اخروی تو را کفایت میکند.
در کتاب مصباح کفعمیآمده است:... نقش انگشتری فاطمه علیهاالسلام این بود: «امن المتوکلون.»
- توکل کنندگان بر خدا ایمن هستند. [260] .
این بود بخشی از بیانات احادیث درباره عبادت و دعا و تسبیح آن حضرت
علیهاالسلام، بخش دیگر از دعاها و تسبیحات آن حضرت نیز در فصل بیست و سوم
خواهد آمد.
اما اینکه چگونه احادیث این فصل بر فضیلت معنوی آن حضرت
دلالت دارد؟ باید گفت که دلالت حدیث اول و دوم روشن است، و رد ابتدای حدیث
سوم نیز مطلبی هست که بیانگر عظمت وی است که به دلیل طولانی بودن از ذکر آن
خودداری شد. علاوه بر آنکه، توجه به معانی این حرز و ملاحظهی ماورای لفظ
آن، کار هر کس نیست و تنها از عهدهی معصومی چون فاطمه علیهاالسلام بر
میآید که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به وی تعلیم نموده است.
در حدیث چهارم نیز، جمله «ذهبت للدنیا و جئت للاخره» مبین عظمت
[ صفحه 165]
معنوی آن بانوی بزرگ است.
و جملهی «رضیت عن الله و رسوله» در احادیث تسبیح نیز کلامی نیست که از هر کس صادر شود. [261] .
[ صفحه 167]
عمرو بن دینار میگوید: امام باقر علیهالسلام فرمود:
«ما رویت فاطمه علیهاالسلام ضاحکه قط منذ قبض رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم حتی قبضت.» [262] .
- هرگز فاطمه علیهاالسلام بعد از رحلت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خندان دیده نشد تا اینکه خود رحلت نمود.
محمد بن سهیل بحرانی از امام صادق علیهالسلام نقل میکند که فرمود:
زیاد گریه کنندگان، پنج تن هستند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه دختر محمد، و
علی بن الحسین علیهمالسلام. تا اینکه میفرماید:
«و اما فاطمه فبکت علی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم حتی تاذی به اهل المدینه، فقالوا لها: قد آذیتنا بکثرة بکائک...» [263] .
-
و اما فاطمه، به حدی بر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم گریه نمود که
اهل مدینه نارحت شده و به او گفتند: ما را با گریه زیاد خود آزار
میدهی...
[ صفحه 168]
در قسمتی از حدیث ابنعباس از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمود:
«کانی بفاطمه بنتی و قد ظلمت بعدی، و هی تنادی: یا ابتاه، فلا یعینها احد من امتی.»
- گویا فاطمه دخترم را میبینم که بعد از من، به او ستم شده و ندا میکند: ای پدر، و کسی از امتم او را کمک نمیکند.
چون
فاطمه علیهاالسلام این کلام را شنید، گریست رسولالله صلی الله علیه و آله
و سلم فرمود: دختر عزیزم، گریه مکن. عرض کرد: من، برای ستمهایی که بعد از
شما میبینم، گریه نمیکنم،
«ولکنی ابکی لفراقک، یا رسولالله.» [264] .
- یا رسولالله، بلکه گریه من برای دوری شماست.
در کتاب مناقب آمده است: ام سلمه خدمت فاطمه علیهاالسلام رسید و پرسید:
«کیف اصبحت عن لیلتک یا بنت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم»
- چگونه شب را صبح کرد ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؟
فرمود:
«اصبحت
بین کمد و کرب فقد النبی و ظلم الوصی، هتک والله حجابه، من اصبحت امامته
مقبضة (مقتضبه) علی غیر ما شرع الله فی التنزیل، و سنها النبی صلی الله
علیه و آله و سلم فی التأویل ولکنها احقاد بدریه و ترات احدیه...» [265] .
-
صبح کردم در میان حزن شدید و غم و اندوه از دست دادن پیامبر و ستم به وصی
او. به خدا سوگند پردهی وصایت دریده شد، کسی که امامتش برخلاف آنچه
[ صفحه 169]
که
خداوند در قرآن مقرر فرموده و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در
تأویل قرآن بیان نموده بود، غضب شد. ولیکن این کار از روی کینههای باقی
مانده از جنگ بدر، و خونخواهی کشتههای جنگ احد بود.
در روایت طولانی ابنعباس از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی ستمهایی که به اهل بیتش میرود، آمده است:
«و
انی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی، کانی بها و قد دخل الذل بیتها، و
انتهکت حرمتها، و غصبت حقها، و منعت ارثها، و کسر جنبها، و اسقطت جنینها، و
هی تنادی: یا محمداه، فلا تجاب، و تستغیث فلا تغاث، فلا تزال بعدی محزونه،
مکروبة، باکیة، تتذکر انقطاع الوحی عن بیتها مره، و تتذکر فراقی اخری، و
تستوحش اذا جنها اللیل لفقد صوتی الذی کانت تستمع الیه اذا تهجدت بالقرآن،
ثم تری نفسها ذلیله عبد ان کانت فی ایام ابیها عزیزه...» [266] .
- من
هر وقت فاطمه را میبینم، مصیبتهایی را که بعد از من بسر او میآید به یاد
میآورم، گویا او را میبینم در حالی که ذلت و خواری به خانهاش راه
یافته،و حرمت و احترام او شکسته شده، و حقش غصب شده، و از تصرف در ارثش منع
گردیده، و پهلویش شکسته، و فرزندش سقط شده، و فریاد یا محمداه برمیآورد و
کسی جوابش را نمیدهد، و کمک میطلبد و کسی یاریش نمیکند، لذا بعد از من
همواره محزون و اندوهناک و گریان است، گاهی منقطع شدن وحی از خانهاش را به
یاد میآورد و گاهی فراق و دوری مرا. و هنگامی که شب میشود وحشت او را
فرامیگیرد، زیرا صدای مرا که در تهجد به قرآن میشنید، نمیشنود. سپس خود
را بعد از عزت ایام زندگانی پدرش ذلیل میبیند...
[ صفحه 170]
عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه بنت الحسین علیهالسلام نقل میکند که
فرمود: هنگامی که کسالت فاطمه دختر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
شدت گرفت و بر وی غلبه کرد، زنان مهاجر و انصار خدمتش جمع شده و عرض کردند:
ای دختر رسولالله، چگونه صبح کردی از این بیماری؟ حضرتش فرمود:
«اصبحت والله عائفه لدنیاکم، قالیه لرجالکم...» [267] .
- به خدا قسم، صبح کردم در حالی که از دنیای شما بیزارم و بر مردان شما خشمگین...
تا آخر بیانات شیوای آن حضرت که همه شکایت از انحرافات بعد از رسالت، و تنبهاتی است برای امت.
در کتاب خرائج آمده است: امام صادق علیهالسلام فرمود: فاطمه بعد از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم هفتاد و پنج روز در دنیا ماند. و حزن و اندوه شدیدی بخاطر دوری پدر بزرگوار به او روی آورده بود. جبرئیل خدمتش میرسید و او را تسکین داده و از پدرش و جایگاه وی در بهشت خبر میداد و از آنچه بعد از او برای ذریهاش پیش میآید، آگاه میکرد. و علی علیهالسلام آن را مینوشت. [268] .
غرض از ذکر این روایات، آن است که ما گریه و حزن فاطمه علیهاالسلام را مانند
[ صفحه 171]
اندوه
و گریه خود در فقدان پدر و یا عزیز دیگر به حساب نیاوریم، که این با شأن و
منزلت و لاییای که تاکنون در این رساله از زبان احادیث نسبت به آن حضرت
ذکر شد، منافات دارد.
بلکه گریه و حزن وی اولا در فراق رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم و به حساب مقام رسالت و منزلت الهی آن حضرت بود.
و
ثانیا به خاطر از دست رفتن زحمات وی و ضایع شدن فرمایشات او در بارهی
مقام وصایت و امامت بود، چنانکه مجموع احادیث این فصل، خصوصا بیانات مفصل
حدیث ششم بر آن دلالت دارد. بلکه تمام جملات خطبه غرای وی بیانگر این است
که غم و غصه و گریه او به خاطر پامال شدن زحمات رسول اکرم صلی الله علیه و
آله و سلم و احکام الهی بوده است، و حتی محاجهاش دربارهی غصب فدک و نیز
سخن وی با امیرالمومنین علیهالسلام بدین خاطر بوده، آنجا که عرض کرد:
«اشتملت شمله الجنین، و قعدت حجرة الظنین...» [269] .
- چگونه است که مانند جنین در رحم مادر پردهنشین شده، و چون کودک خانهنشین گشتهای؟
البته
این کلام ایهام اعتراض نسبت به خانهنشینی حضرت دارد، ولی با توجه به مقام
عصمت فاطمهی زهرا علیهاالسلام و شناختی که وی نسبت به مقام ولایت
امیرالمومنین علیهالسلام داشت، این جمله «اعتراض» نیست، بلکه در واقع
«استفسار» است که چگونه شما که در میدانهای کارزار چنین و چنان بودی، این
گونه خانهنشین گشتی؟ لذا هنگامی که پاسخ شنید، عرض کرد:
«حسبی الله».
- خداوند، مرا بس است.
مضافا بر اینکه، اگر «ظلم» بد است، «انظلام» نیز بد است، لذا علی علیهالسلام
[ صفحه 172]
مأموریت
دارد برای حفظ دین الهی چنان باشد، ولی فاطمه علیهاالسلام در این موقعیت
حساس این وظیفه را برای خود نمیبیند که بعد از آن همه جسارتها به خود و
شوهرش و غصب فدک سکوت کند و سخن نگوید، از این روی آن بیانات شیوا را
میفرماید، چنانکه وظیفهی دیگران غیر از علی علیهالسلام نیز همین بود.
[ صفحه 173]
در بخشی از حدیثی که حسن و شاء از امام رضا علیهالسلام نقل کرده، آمده
است: حضرت به زید بن موسی فرمود: ای زید، گفتار بقالهای کوفه تو را مغرور
نموده که میگویند:
«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذریتها علی النار.
- فاطمه، خود را از ناروایی حفظ کرد، لذا خداوند فرزندان وی را بر آتش حرام نمود.
بعد حضرت در رد این سخن فرمود:
«والله ما ذلک الا للحسن والحسین و ولد بطنها خاصة.»
به خدا قسم، این جز برای حسن و حسین و اولا بلافصل وی نیست.
لذا
امکان ندارد که موسی بن جعفر علیهماالسلام اطاعت پروردگار بکند، و روز
روزه بگیرد و شب را با عبادت بسر ببرد، و تو معصیت خدا را بکنی آنگاه روز
قیامت هر دو به یک نحو (در حضور پروردگار) حاضر شده و تو در پیشگاه خداوند-
عزوجل- عزیرتر از او باشی؟!... [270] .
[ صفحه 174]
حماد بن عثمان میگوید: به حضرت صادق علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم، فرمایش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
«ان فاطمه احصنت فرجها، فحرم الله ذریتها علی النار.»
چه معنایی دارد؟ حضرت فرمود:
«المعتقون من النار هم ولد بطنها: الحسن والحسین و زینب و ام کلثوم.» [271] .
- آزاد شدگان از آتش، تنها فرزندان بلا فصل اویند، یعنی: حسن و حسین و زینب و ام کلثوم علیهمالسلام.
در مناقب ابن شهرآشوب آمده است: امام حسن علیهالسلام، در حالی که فاطمه
علیهاالسلام دوازده ساله بود، متولد شد، و فرزندان ایشان عبارت بودند از
حسن و حسین و محسن و زینب و ام کلثوم، و در معارف قتیبی دربارهی محسن آمده
است:
«ان محسنا فسد من زخم قنفذ العدوی.» [272] .
- خلقت محسن (در شکم مادر)، به واسطهی ضربهی سخت پرت کردن قنفذ عدوی ناتمام ماند.
ابوبصیر میگوید: حضرت صادق به نقل از پدران بزرگوارش علیهمالسلام فرمود که امیرالمومنین علیهالسلام فرمود:
«ان اسقاطکم اذا لقوکم یوم القیامه و لم تسموهم، یقول السقط لابیه: الا
[ صفحه 175]
سمیتنی. و قد سمی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم محسنا قبل ان یولد.» [273] .
-
فرزندان سقط شده شما که برای آنها نام نگذاشتهاید در روز قیامت به شما
اعتراض میکنند و میگویند: چرا بر ما نام ننهادید. و رسولالله صلی الله
علیه و آله و سلم محسن را پیش از تولد نامگذاری کرده بودند.
در روایت آمده است که سلمان- رضوان الله علیه- فرمود: فاطمه علیهاالسلام
نشسته بود و با آسیابی که در کنارش بود، جو آرد میکرد، و این در حالی بود
که از دستهی آسیاب خون سرازیر بود و حسین علیهالسلام هم از گرسنگی ناله
میکرد. عرض کردم: ای دختر رسولالله، با وجود فضه، چرا دستهایت مجروح شده
است؟ فرمود:
«اوصانی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ان تکون الخدمة لها یوما، فکان امس یوم خدمتها...» [274] .
-
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به من سفارش نموده که یک روز انجام
کار خانه با او باشد (و یک روز از آن من)، و دیروز نوبت او بود...
در مصباح کفعمیآمده است:
«و کان.. بوابها فضه امتها.» [275] .
- دربان و خدمتکار فاطمه علیهاالسلام، کنیزش فضه بود.
ابو القاسم قشیری به نقل از کسی حکایت میکند که فضه را در راه مکه
[ صفحه 176]
ملاقات
نمودم و هر چه با وی گفتگو کردم، جز با آیهی قرآن جواب نشنیدم، تا اینکه
سرانجام با فرزندان او ملاقات کردم و از آنان پرسیدم که این زن کیست؟
گفتند: این مادر ما، کنیز زهرا علیهاالسلام است، که بیست سال است با هیچ کس
جز با قرآن سخن نگفته است. [276] .
[ صفحه 177]
در حدیثی طولانی [277] نقل شده است: ورقه بن عبدالله ازدی، فضه را در
مکه ملاقات میکند، و از اظهار اخلاص وی به خاندان عصمت، او را میشناسد، و
از حالات حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله
علیه و آله و سلم از او میپرسد، فضه مفصلا حالات آن حضرت را نقل میکند،
که مناسب است تمام این حدیث شریف دیده شود.
[ صفحه 178]
هر
چند مرحوم مجلسی میفرماید: این حدیث را در بعضی از کتابها یافتهام و از
کتاب روایی مورد اعتمادی اخذ نکردهام، ولی اگر با دقت ملاحظه شود، این
حدیث تفصیل مجملات احادیثی است که دربارهی حالات فاطمهی زهرا علیهاالسلام
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است. [278] .
علی بن معمر میگوید: چون فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت نمود، ام ایمن
به مکه رفت و گفت: بعد از فاطمه علیهاالسلام توان دیدن مدینه را ندارم، به
جحفه که رسید، تشنگی شدیدی بر او چیره شد به حدی که ترسید تلف شود، لذا
چشمهای خود را به طرف آسمان گشود و عرض کرد: پروردگارا، مرا تشنه میگذاری
با آنکه من خادمهی دختر پیامبرت هستم؟
سپس علی بن معمر میگوید:
«فنزل الیها دلو من ماء الجنه، فشربت، و لم تجع و لم تطعم سبع سنین.» [279] .
- دلویی از آب بهشت به سوی او فرود آمد و وی از آن آشامید، و تا هفت سال نه احساس گرسنگی کرد و نه طعامی خورد.
از احادیث این فصل چند نکته استفاده میشود:
اولا: آنچه که موجب
نسوختن اولاد بلافصل فاطمه علیهاالسلام به آتش جهنم است،در درجهی اول
معنویت و طهارت روحی او است که در روایت به «احصنت فرجها» تعبیر شده است.
[ صفحه 179]
ثانیا: اولاد آن حضرت که خداوند بر آتش جهنم حرام نموده، اختصاصی به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ندارد.
ثالثا:
روشن گردید که چگونه انوار معنوی فاطمه علیهاالسلام در اطرافیان ایشان، از
جمله در دو نفر از خدمتگزارانش اثر گذارده، به حدی که آن حالات و کرامات
خاص از آنان ظاهر میگردد. خلاصه هر کس با آن حضرت مانوس بوده، از معنویتش
بیبهره نبوده است.
[ صفحه 181]
«ان الله هو السلام، و منه السلام، والیه السلام» [280] .
- خداوند خود، سلام است و سلام از او میباشد، و به سوی اوست.
این کلام را فاطمه علیهاالسلام در سن کودکی، در جواب سلام الهی- که
جبرئیل به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم گفت تا به فاطمه
علیهاالسلام ابلاغ نماید- عرض کرد.
با دقت در این سه جمله، میتوان به
شناخت والای آن حضرت نسبت به حق تبارک و تعالی پی برد، زیرا تا کسی به فنای
خود راه نیافته و شهود توحیدی نداشته باشد، ممکن نیست مبادرت به این گونه
جواب کند. [281] .
و لذا صدور این گونه کلمات جز از معصوم ممکن نیست،
مگر به عنوان تبعیت از دستورات معصومین علیهمالسلام، چنانکه شبیه به این
جملات در تعقیبات نمازهای پنجگانه [282] وارد است.
[ صفحه 182]
«الجار ثم الدار.» [283] .
- اول همسایه، سپس خانه.
وقتی که امام حسن علیهالسلام شب جمعه میشنود مادرش برای مومنین و
مومنات با ذکر نام آنها دعا نموده و برای خود دعا نمیکند، سوال میکند: ای
مادر، چرا برای خود دعا نمیکنید؟ جواب میشنود: «الجار ثم الدار».
آیا این کلام جز به عظمت روحی و بزرگواری حضرتش، میتواند اشاره داشته باشد؟!
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از فاطمه علیهاالسلام پرسید: چه چیز برای زن بهتر است؟ عرض کرد:
«ان لا تری رجلا، و لا یراها رجل.» [284] .
- نه او مردی را ببیند و نه مردی او را.
اینجا بود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم او را در آغوش گرفت و فرمود:
[ صفحه 183]
«ذریه بعضها من بعض.» [285] .
- ذریه و فرزندانی که مشابه یکدیگر هستند.
خداوند میفرماید:
(ان الله اصطفی آدم و نوحا و آلابراهیم و آلعمران علی العالمین، ذریة بعضها من بعض، والله سمیع علیم.) [286] .
- خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و عمران را بر جهانیان برگزید، ذریه و نسلی که مشابه یکدیگر هستند، و خداوند شنوا و داناست.
گویا
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با استشهاد به این کلام الهی، به
بزرگی مقام و منزلت معنوی حضرت زهرا علیهاالسلام به واسطه کلام ارزشمند وی
اشاره مینماید. یعنی فاطمه علیهاالسلام از ذریهی پیامبران است، و مانند
ایشان بر عالمیان برتری دارد.
موسی بن جعفر به نقل از پدران بزرگوارش علیهمالسلام فرمود علی
علیهالسلام فرمود: نابینایی از فاطمه علیهاالسلام اجازه خواست (تا وارد
خانه او شود) حضرت خود را از وی پنهان کرد (و یا پوشانید). رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم فرمودند: چرا خود را پنهان کردی؟ او که تو را
نمیبیند. عرض کرد:
«ان لم یکن یرانی، فانی اراه و هو یشم الریح.»
- اگر او مرا نمیبیند، من او را میبینم و او بوی مرا استشمام میکند.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اشهد انک بضعة منی.» [287] .
[ صفحه 184]
- شهادت میدهم که تو پارهی تن منی.
این کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم از عظمت روحی و منزلت معنوی حضرت فاطمه علیهاالسلام حکایت میکند.
با سند روایت گذشته نقل شده است که علی علیهالسلام فرمود: رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: زن چیست؟ آنها عرض کردند:
«عورة»: (چیزی است که باید پوشیده شود). فرمود:
«فمتی تکون ادنی من ربها؟»
- چه زمانی به پروردگار نزدیکتر است؟
اصحاب نتوانستند جواب دهند، فاطمه علیهاالسلام چون این سوال را شنید، فرمود:«ادنی ما تکون من ربها ان تلزم قعر بیتها.»
- زمانی به پروردگارش نزدیکتر است که در قعر خانهاش قرار گیرد.
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«ان فاطمة بضعة منی.» [288] .
- فاطمه، پارهی تن من است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با این کلام، در عین بیان عظمت روحی
فاطمه زهرا علیهاالسلام میخواهد بفرماید: کلام او، کلام من است.
نکتهای
که در کلمات حضرتش وجود دارد این است که آن حضرت در عبارت «ادنی ما تکون
من ربها ان تلزم قعر بیتها»، به غرض غایی خلقت که قرب
[ صفحه 185]
به
پروردگار است اشاره نموده و میفرماید: این امر فقط با حفظ عفت که جز در
موارد ضروری با ملازمت در خانه حاصل میشود، میسر نخواهد بود.
و اما با
توجه به گرایشی که اکنون در بین بانون جامعه ما نسبت به فعالیتهای اجتماعی
وجود دارد، ممکن است یک نحو غرابتی در این احادیث احساس شود، خصوصا آنکه در
زندگی خود فاطمه زهرا و نیز دخترش زینب کبری و ام کلثوم، و نیز فاطمه
صغری- سلام الله علیهن- مواردی یافت میشود که با مردان گفتگو و محاجه
نموده و یا در جمع کثیری از مرد و زن سخنرانی و بیاناتی ایراد نمودهاند.
از قبیل خطبه غراء حضرت فاطمه علیهاالسلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و
آله و سلم و احتجاج با خلیفه اول و دوم در امر استرداد فدک [289] ، و نیز
سخنرانی حضرت زینب کبری و امکلثوم و فاطمه صغری (سلام الله علیهن) در کوفه
[290] و سخنرانی حضرت زینب علیهاالسلام در مجلس یزید [291] لذا لازم است
مختصری این بحث را دنبال کنیم تا روح سه حدیث مذکور و نظایر آن معلوم گردد.
مقدمتا
باید عرض کنیم که: هر امر و نهی وجوبی، یا استحبابی، و یا ارشادی شارع
مقدس، راهنماییهای دقیقی است که سعادت دنیوی و اخروی و معنوی انسانها را در
پی دارد. و خداوندی که خالق زن و مرد و همه نیازمندیهای زندگی دنیوی آنان
میباشد، خود بهتر میداند چه چیز برای آنها زیان بخش و چه چیز مفید است،و
از طریق کتاب و سنت توسط انبیا و اولیا آنان را راهنمایی نموده است. لذا
هیچگاه نمیتوان گفت چون عقول کامل شده، پس نیازی به راهنمایی آنان
نداریم، زیرا عقول ما یک طرف سکه را میخواند و طرف دیگر به اقرار همه، بر
ما پوشیده است.
اکنون میگوییم: اگر این سه حدیث (حدیث 3 و 4 و 5) را هم نداشتیم، قرآن
[ صفحه 186]
کریم،
این سند قطعی اسلام، در آیات زیادی که در امور مرد و زن در مقاطع مختلف
دارد خواه الزامی، و یا استحبابی، و یا ارشادی و برای پیشگیری در مرحلهی
اول به منظور ترقی معنوی آنان، و در مرحله دوم به جهت نتایج اخروی و در
مرحلهی سوم به جهت زندگی دنیوی آنان (چنانکه از همان آیات استفاده
میشود)بر شبیه همان نکتهای که فاطمهی زهرا علیهاالسلام در این سه حدیث
بیان نموده،تأکید میورزد. از آن جمله سه آیهی ذیل است:
1- خداوند میفرماید:
(و لا یضربن بارجلهن، لیعلم ما یخفین من زینتهن.) [292] .
- زنان نباید با کوبیدن پا به زمین، به گونهای راه بروند که زینتهای پنهان آنها آشکار شود.
2- و نیز میفرماید:
(و لا تخضعن بالقول، فیطمع الذی فی قلبه مرض، و قلن قولا معروفا، و قرن فی بیوتکن، و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی) [293] .
-
و با مردان نرم و نازک سخن مگویید تا کسی که در قلبش مرض است، طمع ورزد.
بلکه نیکو سخن گویید، و در خانههایتان بمایند، و مانند زمان جاهلیت قدیم،
خود را نمایان نکنید.
3- همچنین میفرماید:
(واذا سالتموهن متاعا، فاسئلوهن من وراء حجاب، ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن.) [294] .
-
و اگر چیزی را از آنان (زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) خواستید،
از پشت حجابی بخواهید، که این برای قلبهای شما و آنان پاکیزهتر است.
چنانکه از آیات دیگری که مربوط به زنان و مردان است، و نیز از احادیث
[ صفحه 187]
فراوانی که دربارهی زن و مرد و روابط اجتماعی آنها در جوامع روایی [295] . ذکر شده، این معنا استفاده میشود.
به
طور خلاصه، روح اصلی این آیات و روایات، بیانگر اصلی کلی است که باید به
عنوان مبناییترین اصل در معاشرت و روابط اجتماعی زن و مرد مورد توجه قرار
گیرد و آن، حفظ عفت و حیای زن در همه شرایط و حالات است. بدیهی است حفظ این
ارزش جز با حداقل معاشرت زن و مرد نامحرم، و نیز اهتمام به وظیفهی اصلی
که پروردگار برعهده او نهاده، یعنی خانهداری و تربیت فرزند و پرورش نسلهای
آینده جوامع بشری که مسئولیت خطیر و سنگینی است، میسر نیست.
البته
انجام این مهم (با شرائطی که ذیلا به آن اشاره میشود) هیچ منافاتی با رشد
علمی و معنوی و فعالیتهای اجتماعی زن ندارد، بلکه مؤید آن نیز هست، چرا که
تجربه نشان داده اختلاط بدون حد و مرز زن و مرد، به بهانهی رشد اجتماعی و
علمی، عوارض نامطلوبی دارد که مانع شکوفایی استعدادهای بانوان است. اگر بنا
باشد به بهانهی کسب علم و تخصص، فضائل انسانی و عفت زن که ارزش اصلی اوست
قربانی شود، جهل بهتر از این علم است. حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«رب جاهل نجاته جهله.» [296] .
- چه بسیار جاهلی که نجاتش در جهل اوست.
و
نیز عبارت «ادنی ما تکون من ربها، ان تلزم قعر بیتها» در روایت مورد بحث
از کلام حضرت زهرا علیهاالسلام هم تنها راه کمال معنوی و تقرب الی الله زن
را که هدف اصلی از کسب علوم و تخصصها است، در پرتو عفت و پاکدامنی او
میداند، لذا کمتر زنی را در تاریخ اسلام میبینیم که جز به ضرورت، شغل
اولی
[ صفحه 188]
خود را در فعالیتهای اجتماعی قرار داده
باشد. و در سراسر زندگی پر ثمر فاطمهی زهرا علیهاالسلام و زینب کبری
علیهاالسلام تنها چند مورد محاجه با خلیفهی اول و دوم و یا با یزید و ابن
زیاد است که آن هم به لحاظ مساله مهمتر و وظیفه بالاتر، یعنی حفظ اساس
اسلام از تحریف نااهلان، با حفظ تمامی اصول صیانت نفس و حفظ عفت بوده است.
لذا
اگر زمانی امر مهم و لازمی برای اسلام پیش بیاید که نیاز به دخالت زنان
باشد، باید با حفظ تمام موازین و دستورات و حدود شرعی و با صلاح دید ولی
فقیه وقت، وظیفه خود را با کمال احتیاط (نه زیاده و نه کم) انجام دهند،
چنانکه این امر را در جریان خطبه خواندن و محاجه این بزرگواران، و یا در
جریان مداوای مجروحین جنگی توسط زنان در بعضی از جنگها مشاهده میکنیم.
آری،
چنانچه به این پیشگیریهای کتاب و سنت گوش فرا داده میشد، دنیای اسلام
امروز این گونه گرفتار هرزهگیها و بیعفتیها و از هم پاشیده شدن
خانوادهها نمیشد.
این سخن که ما باید خود را با اجتماع امروز ولو خلاف
کتاب و سنت باشد تطبیق دهیم، سخنی است بیهوده، و خلاف نظر اسلام و قرآن
شریف و احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام.
در تنبیه الخواطر آمده است: فاطمه علیهاالسلام فرمود:
«من أصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله- عز و جل- له افضل مصلحته.» [297] .
- هر کس عبادت خالص خود را به سوی خدا بالا فرستد، خداوند- عزوجل- با فضیلتترین مصحلت خود را برای او نازل میکند.
[ صفحه 189]
از بیانات عجیب و تالی تلو کلمات امیرالمومنین علیهالسلام همان خطبه
غراء [298] حضرت فاطمه علیهاالسلام است که ابعاد مختلفی از حقایق را در بر
دارد، و ما قسمتهایی از آن را ذکر میکنیم:
الف) بخش اول آن حمد و ثنای الهی است که حضرتش پرده از حقایق توحیدی مشهود خود برداشته و میفرماید:
«الحمد
لله علی ما انعم، و له الشکر علی ما الهم، والثناء بما قدم، من عموم نعم
ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها. جم عن الإحصاء عددها، و
نای عن الجزاء امدها، و تفاوت عن الادارک ابدها. و ندبهم لاستزادتها بالشکر
لاتصالها، و استحمد الی الخلائق باجزالها، و ثنی بالندب الی امثالها.و
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له، کلمه جعل الاخلاص تاویلها، و ضمن
القلوب موصولها، و انار فی الفکر معقولها، الممتنع من الابصار رویته، و من
الالسن صفته، و من الاوها کیفیته. ابتدع الاشیاء لا من شیء کان قبلها، و
انشاها بلا احتذاء امثله امتثلها، کونها بقدرته و ذراها بمشیته، من غیر
حاجة منه الی تکوینها، و لا فائدة له فی تصویرها، الا تثبیتا لحکمته، و
تنبیها علی طاعته، و اظهارا لقدرته، و تعبدا لبریته، و اعزازا لدعوته. ثم
جعل الثواب علی طاعته، و وضع العقاب علی معصیته، زیاده لعباده عن نقمته، و
حیاشه منه الی جنته.» [299] .
ب) بخش دیگر این خطبه، معرفی رسولالله
صلی الله علیه و آله و سلم است، که متضمن معانی بسیار بلندی است و در خور
فهم هر کس نیست، چنانکه میفرماید:
[ صفحه 190]
«و اشهد ان
ابی محمدا عبده و رسوله، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله، و سماه قبل ان
احتبله (اجتباه)، و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغیب مکنونه،و بسر
الأهاویل مصنونه، و بنهایه العدم مقرونة، علما من الله بمال (بمایل)
الامور، و احاطه بحوادث الدهور، و معرفه بمواقع المقدور. ابتعثه الله تعالی
اتماماً لامره، و عزیمه (عظیمة) علی امضاء حکمه، و انفاذا لمقادیر رحمته،
فرای الامم فرقا فی ادیانها، عکفا علی نیرانها، عابده لاوثانها، منکرة لله
مع عرفانها. فانار الله بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم ظلمها، و کشف عن
القلوب بهمها، و جلی عن الابصار غممها، و قام فی الناس بالهدایه، و انقذهم
من الغوایه، و بصرهم من العمایه، و هداهم الی الدین مریم و الطریق
المستقیم.» [300] .
این جملات اشاره دارد به خلقت نوری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
پیش از خلقت مادی وی، بلکه پیش از خلقت نوری خلایق، که توضیح آن در فصل
اول گذشت.
ج) درباره کیفیت جریان قبض روح رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«ثم
قبضه الله الیه قبض رافه و اختیار، و رغبه و ایثار، فمحمد صلی الله علیه و
آله و سلم فی راحه من تعب هذه الدار (بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم عن
تعب هذه الدار فی راحه) قد حف بالملائکة الابرار، و رضوان الرب الغفار، و
مجاورة الملک الجبار. صلی الله علی ابی نبیه، و امینه علی الوحی، و صفیه و
خیرته من الخلق و رضیه، والسلام علیه و رحمه الله و برکاته.» [301] .
این چند جملهی مختصر به کدامین مقام و منزلت حضرتش صلی الله علیه و آله و سلم اشاره میفرماید؟ تامل شود.
[ صفحه 191]
د) دربارهی تکلیف مردم نسبت به دین و اوامر الهی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«انتم عباد الله، نصب امره و نهیه، و حملة دینه و وحیه، و امناء الله علی انفسکم، و بلغائه الی الامم.» [302] .
در واقع حضرت فاطمه علیهاالسلام با این بیان میفرماید: اوامر و نواهی
الهی مخصوص زمان حیات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم نبوده، و دین و
وحی و احکام الهی با رفتن حضرتش منقرض نمیگردد. این شمایید که باید حافظ و
حامل دین بوده و امین حق- سبحانه- بر نفس خود و حافظ آن از انحرافات باشید
و بدان عمل نمایید، و با ابلاغ آن به امتهای آینده در بقاء و حفظ امانت
الهی بکوشید، آن چیزی که شما باید از آن محافظت کرده و گوش به فرمان آن
باشید، یکی: عترت است، و دیگری: قرآن.
ه-) «زعمتم حق لکم لله فیکم، عهد
قدمه الیکم، و بقیه استخلفها علیکم، کتاب الله الناطق، و القرآن الصادق و
النور الساطع، و الضیاء اللامع.» [303] .
بعید نیست (به قرینه جملات گذشته) منظور از جمله «زعمتم حق لکم لله
فیکم» نفی تعیین خلافت و غیره به دست امت باشد، و دو جمله «عهد قدمه الیکم»
و «بقیه استخلفها علیکم» نیز اشاره به سفارشهای رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم درباره ثقلین داشته باشد، و اینکه این امر را رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم باید تعیین نماید (که نمود).
و) در تعریف قرآن میفرماید:
[ صفحه 192]
«بینه
بصائره، منکشفه سرائره، متجلیه ظواهره، مغتبط به اشیاعه، قائد الی الرضوان
اتباعه، مود الی النجاه استماعه (اسماعه)، به تنال حجح الله المنورة، و
عزائمه المفسرة، و محارمه المخدره، و بیناته الجالیه، و براهینه الکافیة، و
فضائله المندوبه، و رخصه الموهوبه، و شرائعه المکتوبه.» [304] .
آیا میتوان گفت این فرمایشات زیبا و پر محتوی راجع به قرآن و عترت و
غیره که در این خطبه بیان شده، تنها عبارت پردازی است و گوینده آن معانیش
را نیافته است؟ حاشا از ساحت مقدس حضرتش که بیانات نایافته را باز گوید، و
حال آنکه در قسمتی از همین خطبه میفرماید:
«اقول عودا و بدءا، و لا اقول ما اقول غلطا، و لا افعل ما افعل شططا.» [305] .
- آنچه اول گفتهام، آخر هم همان را میگویم، و آنچه میگویم به اشتباه نمیگویم، و آنچه بجا میآورم، بیهوده بجا نمیآورم.
خلیفهی اول هم در دو مورد، در جواب کلمات حضرت فاطمه علیهاالسلام اقرار به عظمت و بزرگی آن بانو میکند، در یکجا میگوید:
«و انت یا خیرة النساء و ابنة خیر الانبیاء، صادقه فی قولک و...» [306] .
- و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران، در گفته خود صادقی و... در جایی دیگر میگوید:
«انت معدن الحکمه، و موطن الهدی والرحمه، و رکن الدین، و عین الحجه...» [307] .
- تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و پایه دین و سرچشمه حجت و برهان هستی...
[ صفحه 193]
ز)
سپس حضرت فاطمه علیهاالسلام هفده امر از اوامر الهی، از قبیل نماز، روزه،
حج و غیره را میشمرد و علت تشریع آنها را بیان مینماید. و در ضمن خطبهی
خود، بطور اشاره به قسمت دیگر حدیث ثقلین، یعنی عترت پرداخته و میفرماید:
«فجعل الله... طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقه و...» [308] .
-
پس خداوند... طاعت و پیروی از ما را عامل برپایی و قوام دین و جامعه قرار
داد، و نیز امامت و رهبری ما را ایمنی از تفرقه قرار داد و...
این بود قسمتهایی از خطبه حضرت فاطمه علیهاالسلام که در مسجد پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم ایراد نمودهاند، ولی- چنانکه در فصل 21 اشاره شد-
نمیتوان گفت: این همه مطالب بلند و خطبهای چنین غراء و زیبا تنها به خاطر
غصب فدک ایراد شده باشد، بلکه غرض اصلی از ایراد آن، هشدار به پامال شدن
احکام الهی و زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده، البته موضوع
فدک نیز یکی از آنها به شمار میرود، علاوه بر آن که گفتیم: «انظلام» نیز
چون «ظلم» مذموم است، چنانکه آن حضرت خود نیز در قسمتی از این خطبه به آن
اشاره نموده، و میفرماید:
«فلما اختار الله لنبیه دار انبیائه و ماوی اصفیائه، ظهر فیکم حسیکه النفاق و سمل جلباب الدین...» [309] .
-
و چون خداوند، خانه پیامبران و جایگاه برگزیدگانش را برای پیامبرش اختیار
نمود، کینهی نفاق در بین شما ظاهر گشت، و پیراهن و لباس دین کهنه شد...
و در جای دیگر با اشاره به کنار گذاردن علی علیهالسلام از خلافت میفرماید:
«الا قد اری ان اخلدتم الی الخفض، و ابعدتم من هو احق بالبسط والقبض...» [310] .
- آگاه باشید! میبینم که به پستی روی آوردهاید و کسی را که به بسط و قبض
[ صفحه 194]
امر (خلافت) شایسته است، دور کردهاید.
از
همه گذشته، مگر میشود بانویی چون فاطمه علیهاالسلام که سخنانی نظیر
احادیث 3 و 4 و 5 این فصل را بیان نموده، تنها به خاطر گرفتن ارثش، خود را
در میان مردان حاضر سازد و خطبه ایراد فرماید، و آیا توجیهی جز پیش آمدن
مسئله مهمتر و احساس خطر برای اصل اسلام و از بین رفتن زحمات رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم دارد؟
به این ترتیب، به خوبی میتوان بین این حرکت سیاسی و دینی حضرت و کلمات سابق وی که سفارش به خانهنشینی زنان داشت جمع نمود.
این بود قسمتی از کلمات ایشان، خوب است سایر بیانات آن بزرگوار خصوصا کلمات آن حضرت با زنان مهاجر و انصار نیز ملاحظه شود [311] .
در آخر این فصل، تعدادی از دعاها و تسبیحات آن حضرت را که در تعقیبات
نمازها و غیر آن وارد شده و بیاناتی لطیف توحیدی و غیره را دارد، ذکر
میکنیم:
1- در کتاب دعوات راوندی در ضمن تسبیحهای پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم و ائمه علیهمالسلام آمده است: تسبیح فاطمه علیهاالسلام در
روز سوم (هر ماه) بدین قرار است:
«سبحان من استنار بالحول والقوه، سبحان
من احتجب فی سبع سماوات فلا عین تراه، سبحان من اذل الخلائق بالموت و اعز
نفسه بالحیاة، سبحان من یبقی و یفنی کل شیء سواه، سبحان من استخلص الحمد
لنفسه و ارتضاه، سبحان الحی العلیم، سبحان الحلیم الکریم، سبحان الملک
القدوس، سبحان العلی العظیم، سبحان
[ صفحه 195]
الله و بحمده» [312] .
-
منزه است خدایی که با تحول و نیرو بخشی (خود و افعالش) نور خود را آشکار
ساخت، پاکیزه است خداوندی که در آسمانهای هفتگانه محجوب گشته است لذا هیچ
چشمی او را نمیبیند، منزه است خدایی که خلایق را با مرگ ذلیل ساخته، و
خویش را با حیات (جاودانی) سرافراز نموده، پاک است خداوندی که پایدار
میماند و هر چیز جز او نابود میگردد، منزه است خدایی که ستایش را برای
خویش برگزیده و پسندیده است. منزه است خداوند زنده و آگاه، پاک است خداوند
بردبار کریم، پاکیزه است پادشاه بسیار بیآلایش، منزه است خداوند بلند پایه
و باعظمت، و من با ستایش او، او را به پاکیزگی میستایم.
2- در کتاب اختیار ابن الباقی دعایی از آن حضرت به این صورت آمده است:
«اللهم،
بعلمک الغیب و قدرتک علی الخلق، احینی ما علمت الحیاه خیرا لی، و توفنی
اذا کانت الوفاه خیرا لی. اللهم، انی اسالک کلمه الاخلاص، و خشیتک فی الرضا
والغضب، والقصد فی الغنی والفقر. و اسالک نعیما لا ینفد، و اسالک قره عین
لا تنقطع، و اسالک الرضا بالقضاء، و اسالک برد العیش بعد الموت، و اسالک
النظر الی وجهک، والشوق الی لقائک من غیر ضراء مضرة و لا فتنه مظلمه.
اللهم، زینا بزینه الایمان و اجعلنا هداه مهدیین. یا رب العالمین» [313] .
-
خداوندا، با علم غیب و قدرتی که بر مخلوقات داری، تا زمانی که زندگانی را
به خیر من میدانی، زندهام بدار، و هر گاه که مرگ را به خیر من دانستی
جانم را بستان. خدایا، من از تو (اعتقاد راسخ و یقین به) کلمهی اخلاص و
توحید (لا اله الا الله) و بیم از عظمت را در حال خشنودی و خشم، و
میانهروی در حال غنی و ناداری را خواستارم، و از تو نعمت معنوی (ولایت را)
که پایانناپذیر است
[ صفحه 196]
میخواهم، و نیز از تو آن
نور چشمی ناگسستنی را آرزو دارم، و همچنین خشنودی به قضا و ارادهی
حتمیات را میخواهم، و از تو خنکی زندگانی بعد از مرگ را مسألت دارم، و
نگریستن به روی و جمالت و اشتیاق به ملاقاتت را بدون سختی آسیب رسان و یا
گرفتاری تاریک درخواست میکنم. خداوندا، مرا به آرایش ایمان زینت ده، و ما
را از هدایت شدگان راه یافته قرار ده، ای پروردگار عالمیان.
3- تسبیحات و
دعاهای مبسوط آن حضرت در تعقیب نمازهای پنجگانه واجب مشتمل بر حقایق
توحیدی در تسبیح و تحمید و... درخواستهایی بلند برای دنیا و آخرت است،که به
جهت عدم گنجایش این رساله، از ذکر آن معذوریم. [314] .
[ صفحه 197]
در روایتی آمده است: فاطمه علیهاالسلام در حال احتضار، علی علیهالسلام را به حضور طلبید، و عرض کرد:
«اوصیک باشیاء فی قلبی.»
- تو را به اموری که در دل دارم، سفارش میکنم.
تا اینکه علی علیهالسلام فرمود: هر چه میخواهی وصیت کن که به دستورهایت عمل خواهم کرد. و فرمود:
«و اختار امرک علی امری.»
- و خواسته تو را بر خواسته خود مقدم میدارم.
فاطمه علیهاالسلام نیز وی را دعا نمود:
«جزاک الله عنی خیر الجزاء، یابن عم رسولالله.»
- خداوند، دربارهی من بهترین پاداش را به تو دهد، ای پسر عموی رسول خدا.
سپس
عرض کرد: سفارش اولم این است: بعد از من، امامه را به همسری اختیار کن که
وی نسبت به فرزندانم مانند من است، زیرا مرد نمیتواند بدون زن باشد.
تا اینکه میفرماید: سفارش میکنم تو را به اینکه:
«لا یشهد احد جنازتی من هولاء الذین ظلمونی و اخذوا حقی، فانهم عدوی و
[ صفحه 198]
عدو
رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، و لا تترک ان یصلی علی احد منهم و
لا من اتباعهم، و ادفنی فی اللیل اذا هدات العیون و نامت الابصار...» [315]
.
- هیچ یک از کسانی که بر من ستم روا داشتند و حق مرا غضب کردند، در
(تشییع) جنازه من حاضر نشوند، زیرا آنها دشمن من و دشمن پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله و سلم هستند، و نیز اجازه مده هیچ کدام از آنها و
پیروانشان بر جنازه من نماز گذارند، و همچنین مرا رد شب به خاک بسپار، آن
زمان که چشمها آرام میگیرد و به خواب میرود...
در حدیث ابنعباس آمده است: علی علیهالسلام پس از فوت فاطمه علیهاالسلام وصیت نامهای را در کنار سرش دید که در آن نوشته بود:
«بسم
الله الرحمن الرحیم، هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم، اوصت و هی تشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و
ان الجنه حق، والنار حق، و ان الساعه آتیة لا ریب فیها، و ان الله یبعث من
فی القبور.
یا علی، انا فاطمه بنت محمد، زوجنی الله منک لا کون لک فی
الدنیا والاخرة، انت اولی بی من غیری، حنطنی، و غسلنی، و کفنی باللیل، وصل
علی، و ادفنی باللیل، و لا تعلم احدا، و استودعک الله، و اقرء علی ولدی
السلام الی یوم القیامه.» [316] .
- بسم الله الرحمن الرحیم، این
وصیتنامهی فاطمه، دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. وصیت
میکند در حالی که شهادت میدهد که معبودی جز خدا نیست و حضرت محمد بنده و
فرستادهی خداست، و بهشت و آتش جهنم حق است، و قیامت خواهد آمد و شکی در آن
نیست، و مسلماً خداوند اهل قبور را بر خواهد انگیخت.
[ صفحه 199]
ای
علی، من فاطمه، دختر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستم که خداوند
مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت برای تو باشم. تو به من از
دیگران سزاوارتر هستی، مرا شب حنوط کن و غسل بده و کفن کن، و شب بر من نماز
بگزار و دفن کن و به هیچ کس اطلاع مده. تو را به خدا میسپارم و بر
فرزندانم تا روز قیامت سلام میفرستم.
امام سجاد به نقل از پدر بزرگوارش امام حسین علیهماالسلام فرمود: هنگامی
که فاطمه، دختر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بیمار شد، به علی بن
ابیطالب علیهالسلام وصیت کرد که خبر کسالتش را مخفی داشته و به کسی
نگوید. حضرت نیز چنین کرد و همان گونه که فاطمه علیهاالسلام سفارش نموده
بود، مخفیانه خود از او پرستاری مینمود و اسماء بنت عمیس (رحمها الله) نیز
او را کمک میکرد.
هنگامی که وفات حضرتش نزدیک شد به امیرالمومنین علیهالسلام وصیت نمود که امر تجهیز او را خود به عهده بگیرد،
«و یدفنها لیلا، و یعفی قبرها.»
- و او را شبانه به خاک بسپارد و مزارش را پنهان کند.
امیرالمومنین علیهالسلام نیز امر تجهیز وی را خود به عهده گرفت و او را به خاک سپرد و مزارش را مخفی داشت... [317] .
با توجه به روایات این فصل و نیز سخنان وی با زنان مهاجر و انصار [318] و
سایر سفارشهایی که در وصیت نامه اشاره شد، آیا میتوان گفت: گریه فاطمه
علیهاالسلام و سایر کارهایی که بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و
سلم تا زمان وفات خود انجام
[ صفحه 200]
داده صرفا به خاطر
از دست دادن پدر، و به اقتضای عالم بشریت، و عاطفی بوده است؟ حاشا و کلا
که اگر کسی چنین قضاوت کند، حقیقتا فاطمه علیهاالسلام را نشناخته است.
گریه
و اظهار ناراحتی حضرتش، در واقع اظهار تولی و تبری، و جنگ سردی بود با همه
کسانی که اسلام را از مسیر اصلیاش منحرف کردند، و همه زحمات پدر
بزرگوارش، بلکه تمام احکام الهی و قرآن کریم را به بازی گرفتند.
اگر
ممکن بود برخی از مغرضین، امیرالمومنین علیهالسلام را در مبارزه با انحراف
از مسیر خلافت مسلمین، متهم به مقام خواهی کنند، ولی هرگز کسی نمیتوانست
تنها دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با همه سفارشهایی که
آن حضرت در حق وی نموده بود، متهم به مقامخواهی و دنیادوستی نماید، تا
آنجا که فرموده بود:
«فاطمه بضعه منی و انا منها، فمن آذاها فقد آذانی.» [319] .
- فاطمه، پارهی تن من است و من از اویم، هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت کرده است.
بنابراین،
محور اصلی اعمال آن حضرت بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
از خطبهی غرای وی در مسجد النبی، تا محاجه با زنان مهاجر و انصار،و
بالاخره وصایای هنگام ارتحالش نیز به این معنی برمیگردد. [320] و این خود
فضیلتی است افزون بر سایر فضائل ایشان.
جملهی «لا تعلم أحدا» در
وصیتنامه آن حضرت در حدیث دوم این فصل اظهاری تبری از دشمنان اسلام،
جملهی «و اقرا علی ولدی السلام الی یوم القیامه» اظهار تولی به علی
علیهالسلام و اولاد طاهرینش میباشد و بیانگر حقانیت ایشان میباشد، و
ضمنا به ما میآموزد که در زمانهای بعد در این گونه مواقع با دشمنان
[ صفحه 201]
و
دوستان اسلام چگونه باشید: اگر میسر شد جنگ گرم همچون فرزندش ابا عبدالله
الحسین علیهالسلام و گرنه همچون خود وی و سایر فرزندان مظلومش با جنگ سرد
به حفظ اسلام و احکام آن بپا خیزید، که لحظهای تامل و درنگ جایز نیست.
امشبت
که شب عاشورای سال 1408 هجری قمری است و در حال نگارش این سطور هستم، سی و
سه روز از شهادت مظلومانه حجاج بیت الله الحرام در مکهی مکرمه در جنگ
سردشان علیه کفار به دست عمال سعودی، میگذرد. به جرم اینکه چرا از کسانی
که هشت سال به متجاوزان بعثی کمک کرده، و شهرهای ایران را با خاک یکسان
نموده، و صدها هزار کشته و مجروح و یتیم بجا گذاردهاند و هر جا شکایت
بردند، جواب نشنیدند، برائت جستند؟
اگر مسلمانان در خانهی امن الهی نتوانند فریاد مظلومیت خود را برآوردند، پس در کجا فریاد دادخواهی سردهند؟
در
این واقعه مصیبت بار که صدها شهید و مجروح به جای گذاشت، و اغلب حجاج
مظلوم، ایرانی بودند، مسلمانان به دو سوگ، بلکه سه سوگ عزادار شدند: یکی،
بیاحترامی به حرم امن الهی، و دیگر کشتار وحشیانهی حجاج حرم الهی، و سوم
سوگ سرور شهیدان، سیدالشهداء ابا عبدالله الحسین علیهالسلام. اللهم
العنهم، و خذهم اخذ عزیز مقتدر، انک انت العزیز القهار.
[ صفحه 203]
حماد بن عیسی میگوید که امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش علیهماالسلام
فرمود: جابر بن عبدالله گفت: شنیدم که رسولالله صلی الله علیه و آله و
سلم سه روز قبل از رحلتش به علی بن ابیطالب علیهالسلام فرمود:
«سلام علیک یا ابا الریحانتین، اوصیک بریحانتی من الدنیا، فعن قلیل ینهد رکناک، والله خلیفتی علیک.»
-
سلام بر تو ای پدر دو ریحانه (و دو گل خوشبوی من)، تو را سفارش به آن دو
میکنم، بزودی دو رکن و پایه تو فرو میریزند. و بعد از من خداوند جانشین
من است (و اگر من نیستم خداوند هست).
هنگامی که رسولالله صلی الله علیه
و آله و سلم از دنیا رحلت نمود، علی علیهالسلام فرمود: این یکی از دو
رکنی بود که رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده بود. و وقتی که
فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفت، فرمود: این رکن دومی است که رسولالله صلی
الله علیه و آله و سلم خبر داد. [321] .
در حدیث وهب بن منبه، از ابنعباس منقول است:... حسن و حسین علیهماالسلام
[ صفحه 204]
خبر (رحلت فاطمه علیهاالسلام) را در مسجد به علی علیهالسلام دادند،
«فغشی علیه حتی رش علیه الماء، ثم افاق، فحملهما حتی ادخلهما بیت فاطمه...» [322] .
- حضرت بیهوش شد، به وی آب پاشیدند، به هوش آمد. سپس حسن و حسین علیهماالسلام را در بغل گرفت و به خانه فاطمه علیهاالسلام برد...
ابیبصیر میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود:
«... و کان سبب وفاتها ان قنفذا مولی عمر لکزها بنعل السیف بامره، فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلک مرضا شدیداً...» [323] .
-
علت فوت فاطمه این بود که قنفذ، غلام عمر، به دستور وی با غلاف شمشیر،
فاطمه را بزد و در نتیجه فرزندش محسن سقط شد و در اثر آن سخت بیمار شد...
عبدالله بن حسن، از پدر بزرگوارش (امام حسن علیهالسلام) از جد بزرگوارش
نقل میکند: فاطمه دختر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در حال
احتضار، پس از نگاه تندی فرمود:
«السلام علی جبرئیل، السلام علی رسولالله، اللهم مع رسولک، اللهم فی رضوانک و جوارک و دارک، دار السلام.»
-
سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا، خداوندا مرا با پیامبرت قرار ده،
خداوندا مرا در رضوان و همسایگی و خانهات که دار السلام و ایمنی مطلق است
قرار ده.
[ صفحه 205]
سپس فرمود: آیا میبینید آنچه من میبینم؟ عرض شد: چه میبیند؟ فرمود:
«هذه مواکب اهل السماوات، و هذا جبرئیل، و هذا رسولالله، و یقول: یا بنیه، اقدمی فما امامک خیر لک.» [324] .
- این جمعیتهای آسمانها و این جبرئیل و این رسول خدا است که میگوید: ای دختر عزیزم، بیا. آنچه در پیش روی تو است، برایت بهتر است.
مفضل میگوید به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: فدایت شوم، چه کسی فاطمه را غسل داد؟ فرمود:
«ذاک امیرالمومنین علیهالسلام.»
-
این حق مخصوص امیرالمومنین علیهالسلام بود و ایشان بود که وی را غسل داد.
مفضل میگوید: گویا این امر به نظر من سنگین آمد، حضرت فرمود: مثل اینکه
این کلام به نظرت سنگین آمد؟ عرض کردم: همینطور بود، فدایت شوم، فرمود: به
نظرت سنگین نیاید،
«فانها صدیقه، لا یغسلها الا صدیق، اما علمت ان مریم لم یغسلها الا عیسی علیهالسلام؟!» [325] .
- فاطمه، صدیقه است، و او را جز صدیق غسل نمیدهد. مگر نمیدانی که مریم را کسی جز عیسی علیهالسلام غسل نداد؟!
در حدیثی از حضرت صادق علیهالسلام آمده است: فاطمهی زهرا علیهاالسلام به علی علیهالسلام عرض کرد:
[ صفحه 206]
«... و اعمل نعشا رایت الملائکه قد صورته لی.»
-...
برای من تابوتی بساز که ملائکه را دیدم برای من تصویر آن را کشیدند. علی
علیهالسلام فرمود: به من نشان بده چگونه تصویر کردند؟ وی، همانطوری که
ملائکه توصیف کرده و گفته بودند، به علی علیهالسلام عرضه داشت. [326] .
ابن عبدالرحمن حذاء میگوید: امام صادق علیهالسلام فرمود:
«اول نعش احدث فی الاسلام نعش فاطمه.»
- اولین تابوتی که در اسلام شناخته شد، تابوت فاطمه علیهاالسلام بود.
وی در بیماریی که در آن وفات نمود، به اسماء فرمود:
«انی نحلت و ذهب لحمی، الا تجعلین لی شیئا یسترنی؟»
- من لاغر شدهام و گوشت در بدنم نمانده، آیا برای من چیزی فراهم نمیکنی که مرا بپوشاند؟
اسما عرض کرد: زمانی که در حبشه بود چیزی را دیدم، آیا میخواهید شبیه آن را برایتان بسازم؟
تا اینکه چیزی مانند تابوت را درست میکند. و حضرت علیهاالسلام میفرماید:
«اصنعی لی مثله، استرینی سترک الله من النار.» [327] .
- مثل این را برای من بساز. مرا بپوشان، خداوند تو را از آتش جهنم حفظ کند.
و در حدیث دیگری قریب به این روایت فرمود:
«ما احسن هذا و اجمله! لا تعرف به المراه من الرجل.» [328] .
[ صفحه 207]
- چقدر این نیکو و زیباست، زیرا در این صورت زن از مرد شناخته نمیشود.
وهب بن منبه از ابنعباس نقل میکند:... چون تاریکی شب را فرا گرفت، علی
علیهالسلام حضرتش را غسل داد و بر تختهای گذاشت و به امام حسن
علیهالسلام فرمود: ابوذر را خبر کن. و حضرت چنین کرد، سپس علی علیهالسلام
و ابوذر وی را به مصلی حمل کردند و علی علیهالسلام بر او نماز میت خواند،
بعد دو رکعت نماز گزارد و دستهایش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«هذه بنت نبیک فاطمه، اخرجتها من الظلمات الی النور، فاضاءت الارض میلا فی میل».
-
این دختر پیامبر تو، فاطمه است که وی را از تاریکیها خارج کرده و به سوی
نور بردی. در این هنگام، زمین به اندازه یک میل در یک میل (به نور فاطمه
علیهاالسلام) روشن شد.
و چون خواستند او را به خاک بسپرند، از قطعه زمینی از بقیع صدایی شنیدند که:
«الی، الی، فقد رفع تربتها منی.»
- به سوی من آیید، به سوی من آیید. مزار فاطمه علیهاالسلام از من اختیار شده (و یا خاک فاطمه علیهاالسلام از من برداشته شده) است.
چون
نگاه کردند، قبر آمادهای را دیدند، تابوت را به آن طرف بردند و فاطمه
علیهاالسلام را در قبر گذاشتند. علی علیهالسلام در کنار قبر نشست و فرمود:
«یا ارض، استودعتک ودیعتی، هذه بنت رسولالله.»
- ای زمین، ودیعه خود را به تو میسپارم، این دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. در این هنگام از زمین صدایی شنید که:
[ صفحه 208]
«یا علی، انا ارفق بها منک، فارجع ولاتهتم.»
- ای علی، من با او بیشتر از تو مدارا میکنم. برگرد و غم مخور.
حضرت برگشت و روی قبر را پوشاند و با زمین مساوی قرار داد.
«فلم یعلم این کان الی یوم القیامه.» [329] .
- لذا تا روز قیامت کسی نمیداند که مزارش کجاست.
کراماتی مانند روشن شدن زمین و امثال آن در حال حیات و یا بعد از رحلت
این بزرگواران، از امور مادی و کوچک ایشان است، و احتیاج به بیان و توضیح
ندارد.سراسر عمر پر برکتشان پر از این کرامات و خوارق عادت است.
و شاید منظور از قیامت در این حدیث، قیامت صغری یعنی: قیام ولی الله اعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد.
در روایتی آمده است که علی علیهالسلام فرمود: زمین برای هفت نفر آفریده
شده است، و به واسطه ایشان به مردم روزی داده میشود، و نیز باران میبارد
و مورد نصرت و یاری (خداوند) قرار میگیرند. و آنان عبارتند از ابوذر و
سلمان و مقداد و عمار و حذیفه و عبدالله بن مسعود.
«و انا امامهم، و هم الذین شهدوا الصلاه علی فاطمه.» [330] .
- و من امام آنها هستم، و ایشان کسانی بودند که بر فاطمه علیهاالسلام نماز خواندند.
[ صفحه 209]
برخی از نکاتی که در روایات در این فصل پیرامون مقام و منزلت آن حضرت، و اشاره به معنویت و مقام والای ایشان دارد، عبارتند از:
1- جملهی «رکناک» در حدیث اول
2- عبارت «غشی علیه» در حدیث دوم.
3- شهادت آن حضرت در حدیث سوم
4- مشاهده نمودن سلامهای جبرئیل و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث چهارم
5- غسل دادن صدیقه توسط صدیق در حدیث پنجم
6- دیدن تابوتی که ملائکه تصویر نمودند در حدیث ششم.
7- توجه به مخفی بودن حجم بدن نحیف خود با آنکه در تاریکی حمل میشد در حدیث هفتم.
8- روشن شدن و صدا زدن و مدارا کردن زمین و حاضر بودن قبر در حدیث هشتم.
9- نماز خواندن بهترین خلق بر وی در حدیث نهم.
ممکن است در احادیث دیگر جملاتی شبیه به این معانی باشد که ما در این فصل به همین مقدار اکتفا میکنیم.
[ صفحه 211]
علی بن محمد هرمزانی به نقل از ابیعبدالله حسین بن علی علیهماالسلام
آورده است: چون فاطمه علیهاالسلام رحلت نمود، امیرالمومنین علیهالسلام او
را به خاک سپرد و علامتی بر مزارش نگذاشت، سپس برخاست،
«فحول وجهه الی قبر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم، ثم قال:»
- و روی به طرف مزار رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم برگرداند و عرض کرد:
الف)
«السلام علیک یا رسولالله عنی، والسلام علیک عن ابنتک، و زائرتک، و
البائته فی الثری ببقعتک، والمختار الله لها سرعه اللحاق بک.
قل یا
رسولالله، عن صفیتک صبری، و عفا عن سیده نساء العالمین تجلدی، الا ان فی
التاسی لی بسنتک فی فرقتک موضع تعز، فلقد وسدتک فی ملحوده قبرک، و فاضت
نفسک بین نحری و صدری.» [331] .
- سلام من بر تو ای رسول خدا، و سلام بر
تو از جانب دختر و زائرت و کسی که در بقعه تو بر تو فرود آمد و خداوند
چنین خواست که او زود به تو ملحق شود.
ای رسول خدا، صبرم از فراق دختر
برگزیده تو به سر آمده، و توان و استقامتم از دوری سیده و سرور زنان عالم
از بین رفت، ولی در تأسی به سنت
[ صفحه 212]
جدایی تو، جای
صبر است (یعنی: چنانکه در مصیبت دوری تو که سنگینتر بود صبر کردم، در این
مصیبت نیز صابر خواهم بود)، زیرا من خود، تو را در قبر گذاشتم،و جان مقدس
تو در میان گلو و سینهام خارج شد.
این بود قسمتی از بیانات حضرت علی علیهالسلام، اکنون اشارهوار
توضیحاتی عرض میشود تا خواننده با توجه بیشتر به تفاصیل بالاتر برسد.
1-
دو جملهی «فحول وجهه...» و «البائته فی الثری ببقعتک» نشاندهندهی آن
است که حضرت فاطمه علیهاالسلام در کنار مزار پیغمبر صلی الله علیه و آله و
سلم دفن شده است، که حضرت علی علیهالسلام روی خود را برگرداند و با پیغمبر
صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفت این بیان، قول به اینکه قبر آن حضرت
بین قبر و منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم قرار دارد را تقویت
میکند، چنانکه در فصل 27 (روایت 1 و 2) به آن اشاره میشود.
2- شاید
منظور از «السلام... عنی» و «السلام... عن ابنتک» همان تجدید عهد ازلی نسبت
به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم باشد، و الا برای تحیت، همان سلام
اول از جانب خود کفایت میکرد. و معنا ندارد از طرف حضرت زهرا علیهاالسلام
سلام بنماید، زیرا وی خود بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده و
از طرف خود بر پدر سلام میکند و نیازی به سلام حضرت علی علیهالسلام از
طرف وی نیست.
به طور کلی، سلام و صلوات در هر جا بر این بزرگواران واقع
شود، در حقیقت همان تجدید عهد ازلی است که خداوند در ازل «اخذ میثاق» نسبت
به ولایت و رسالت آنان اخذ نموده است. در اینجا نیز گویا حضرت با اظهار
سلام از ناحیه خود و حضرت زهرا علیهاالسلام به رسولالله صلی الله علیه و
آله و سلم به آن معنا اشاره مینماید.
در حدیثی از حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام آمده است که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«من صلی علی النبی و آله، فمعناه انی علی المیثاق والوفاء الذی قلت حین
[ صفحه 213]
قوله (الست بربکم؟ قالوا: بلی) [332] .» [333] .
-
هر کس بر پیامبر اکرم و اهل بیتش صلوات فرستد، معنایش این است: من بر عهد و
وفایی که هنگام فرمایش الهی (که فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند:
آری.) داشتم، استوار هستم.
3- جملهی «والمختار الله.» میفهماند که
الحاق حضرت زهرا علیهاالسلام به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به
انتخاب پروردگار بوده، که انتخاب زیبایی است، زیرا اولا به اختیار الهی
است، و ثانیا به رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ملحق شده است.
4-
جمله «قل یا رسولالله عن صفیتک صبری...» هم اشاره به صفیه بودن و برگزیدگی
و سیده زنان عالم بودن حضرت زهرا علیهاالسلام دارد، و هم اشاره به شدت
مصیبتی که بر حضرت علی علیهالسلام وارد شده است. در واقع میخواهد
بفرماید: ای رسول خدا، با آنکه در مشکلات صابر بودم، اینجا تحملم کم شده
است. نه بدین جهت که همسری را از دست دادهام، بلکه از آن جهت که فاطمه،
برگزیده خداست و سرور زنان عالم است. چگونه میتوانم دوریش را تحمل کنم،
اما چه کنم؟ که باید به تو ای رسول خدا اقتدا کنم، همان گونه که تو در
فقدان عزیزانت چون حمزه و ابراهیم و خدیجه و دیگران صبر و بردباری نمودی.
و
یا آنکه: من دوری و فراق چون تویی را تحمل کردم و تو را با دستهای خود به
خاک سپردم، و جان مقدست در میان سینه و گلویم خارج شد. و گویا که جان من
گرفته میشد، و با این حال صبر کردم، چگونه در فراق فاطمه علیهاالسلام صابر
نباشم؟
ب) «بلی، و فی کتاب الله لی انعم القبول: (و انا لله و انا الیه
راجعون.) [334] قد استرجعت الودیعه، و اخذت الرهینه، و اخسلت الزهراء، فما
اقبح الخضراء
[ صفحه 214]
والغبراء! یا رسولالله.» [335] .
در این قسمت، در عین اینکه خود را به بهترین وجه مورد قبول، تسلیت
میدهد، و میفرماید: ما از خداییم و به سوی او بازمیگردیم، و سپس
میفرماید: فاطمه علیهاالسلام امانتی بود که موقتا به من سپرده شده بود و
به صاحبش بازگرداندم، ولی در عین حال شدت سختی و مصیبت را این چنین بیان
مینماید: چه اندازه آسمان نیلگون و زمین، که در نظر دیگران زیباست، نزد من
زشت است. یعنی: تا فاطمه بود، همه چیز به محبت او نیکو و زیبا مینمود،
ولی بعد از وی هیچ چیز در نظرم زیبا نمیآید.
لذا به دنبال آن میفرماید:
ج)
«اما حزنی فسرمد، و ما لیلی فمسهد، و هم لا یبرح من قلبی او یختار الله لی
دارک التی انت فیها مقیم، کمد مقیح، و هم مهیج، سرعان ما فرق بیننا، و الی
الله اشکو.» [336] .
آری، این چنین است حال محب و عاشق دلباختهای که عشق و محبتش، عین شوق و
محبت به خداست، که میفرماید: حزن و اندوه من، دیگر همیشگی است، و شبهایم
بدون فاطمه به بیداری بسر میرود، و اندوه فراق او، نه اندوهی است که از
دلم بیرون رود، بلکه همواره در این غصه بسر میبرم تا خداوند مرا در
خانهای که تو ای رسول خدا، در آن جای داری، اقامت دهد.
[ صفحه 215]
زخم دل من، زخمی عمیق، و اندوه من، اندوهی است شدت یافته. چقدر زود بین من و فاطمه فاصله افتاد! و به خدا شکوه میبرم.
«انما اشکوا بثی و حزنی الی الله.» [337] .
- شکوهی غم و اندوه خود را تنها به خدا میبرم.
آیا
بیان چنین کلماتی از اسوهی تقوا و صبر و مقاومت در برابر آن همه مشکلات
بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، بیانگر جایگاه والای
فاطمه زهرا علیهاالسلام نیست؟ که همچون علی علیهالسلام که ممسوس در ذات
الهی است، [338] . شکوه کند و بفرماید: صبر و تحملم تمام شده؟ و آیا بیانات
مبالغه آمیز از معصوم ممکن است؟ هرگز، بلکه این کلمات نشانگر مقام و منزلت
معنوی آن بانو است که در رحلتش شخصیتی چون امیرالمومنین علیهالسلام به
فغان آمده و به خدا پناه میآورد.
د) «و ستنبئک ابنتک بتظافر امتک علی
هضمها، فاحفها السوال، و استخبرها الحال. فکم من �