حدود 30 سال بعد، دیگر نفت نخواهیم داشت؛ یا دستکم نفتی برای «صادرات»
نخواهیم داشت. این زمان، مقارن است با زمانی که جمعیت دانشآموزی امروز
کشور (6 تا 18 سال) در رده سنی 36 تا 48 سال قرار دارد. به بیان دیگر، بخش
عمده موتور محرکه اقتصاد ایران در زمان خشک شدن چاههای نفت، در دست جمعیت
دانشآموزی فعلی قرار دارد.
اما آیا کیفیت فعلی مدارس ما، چه به لحاظ
نرمافزاری و چه سختافزاری، میتواند کودکانی را تربیت کند که بتوانند یک
اقتصاد بدون نفت را اداره کنند؟ آیا وضعیت مدارس ایرانی به لحاظ غنیسازی
«سرمایه انسانی» کودکان و نوجوانان، در سطحی هست که بتوانیم به جایگزینی
«سرمایه انسانی» بهجای «سرمایه نفتی» امیدوار باشیم؟ آیا در عصری که توسعه
اینترنت باعث شده انواع «اطلاعات» را بتوان با هزینه نزدیک به صفر و در
کمترین زمان ممکن به دست آورد، به دانشآموزانمان فن «فرآوری اطلاعات» را
میآموزیم؟ آیا در کنار آموختن انواع محفوظات و اطلاعات عمومی و امثالهم،
برنامههایی برای ارتقای قوه خلاقیت آنان، افزایش شم اقتصادی و هوش
تجاریشان، ارتقای مهارت آنها برای کار تیمی، افزایش اعتمادبهنفس، توسعه
مهارتهای ارتباطی و خلاصه آموختن ضرورتهای کسب توانایی طراحی و توسعه یک
کسبوکار پویای «مستقل از رانت نفتی»، تدارک دیدهایم؟ این پرسشها، هم
برای ایران بسیار کلیدی است و هم برای دهها کشور نفتی دیگری که کمابیش
همگی در بازه زمانی 30 الی 40 سال آینده، دیگر نفتی برای صادرات نخواهند
داشت.
مدارس، درگیر رقابت جهانی برای توسعه «سرمایه انسانی»
اما ظاهراً در بخش دیگری از جهان، یعنی در میان کشورهایی که از قضا عموماً
هم «غیرنفتی» هستند، نگرانی به مراتب بیشتری درباره توسعه مهارتهای
کاربردی کودکان و نوجوانان وجود دارد. مصداق بارز آنکه، در دو دهه اخیر،
اقتصادهای توسعهیافته عضو OECD پایهگذار سه طرح وسیع در زمینه ایجاد
سیستم سنجش یکپارچه توسعه آموزشی کودکان و نوجوانان بودهاند. هماکنون
کشورهای متعدد خارج از OECD هم در این طرحها مشارکت داشته و بهطور منظم
به سنجش ابعاد مختلف توسعه آموزشی در ردههای سنی پایه میپردازند (جدول).
یکی از سه طرح کلیدی سنجش آموزش، موسوم به Piza، هر سه سال یک بار برگزار
شده و به سنجش یکپارچه مهارتهای دانشآموزان 15ساله دهها کشور جهان در
حوزههای «ریاضیات»، «علوم»، «درک مطلب» و «خلاقیت» میپردازد. در آخرین
دوره آزمون Piza که در سال 2012 برگزار شد، علاوه بر 34 کشور عضو OECD، 31
کشور دیگر نیز شرکت داشتند؛ به نحوی که مجموع 65 کشور شرکتکننده در این
آزمون، حدود 66 درصد جمعیت جهان را شامل میشدند. این کشورها، علاقهمند
هستند که در ساختاری یکپارچه، به مقایسه کیفیت آموزشی مدارس خود با سایر
کشورها بپردازند. در هر کشور، مدارسی که آزمون یکپارچه Piza در آنها برگزار
میشود، در مناطق مختلف کشور توزیع شدهاند. بهعلاوه، مشخصات اجمالی
درباره سطح تحصیلات پدر و مادر، وضعیت عمومی اقتصادی خانواده، قومیت و
امثالهم هم از دانشآموزان پرسیده میشود تا نتایج مربوطه، بتواند ماده خام
مناسبی را در اختیار پژوهشگران قرار دهد. نتایج این آزمون، توانسته است
خوراک مناسبی را برای پژوهشهای متعددی در زمینه شیوههای بهبود ساختار
آموزشی و تبدیل مدارس به موتورهای محرکه توسعه اقتصادی و نیز
توانمندسازی-محرومیتزدایی، فراهم کند. خلاصه آنکه فراگیر شدن مشارکت
کشورها در آزمون Piza، نمادی از توجه روزافزون کشورهای مختلف به اهمیت
کیفیسازی آموزش کودکان و نوجوانان و علاقهمندی آنها به ارزیابی مستمر
جایگاه خود در این زمینه در سطح جهان است. 66 درصد کودکان جهان، تحت پوشش
سنجش یکپارچه «سواد مالی» آزمون Piza، سال 2015، در 65 کشور جهان برگزار
خواهد شد که جمعیت این کشورها، دربرگیرنده حدود 66 درصد جمعیت جهان است.
اما یکی از نکات ویژه این آزمون در سال 2015، آن است که برای نخستین بار
آزمون «سواد مالی» (financial literacy) هم در میان موارد مورد سنجش قرار
خواهد داشت. طراحان آزمون Piza با شعار «ارزیابی دقیق آنچه نوجوانان
15ساله میدانند؛ و آنچه میتوانند با دانستههای خود انجام دهند» معتقدند
در فضای رقابت اقتصادی شدید جهانی، آشنایی با کلیات اقتصاد در دوره سنی
شکلگیری پایههای شخصیتی نوجوانان، جزو اجزای مهم تقویتکننده قدرت اقتصاد
کشورهای مختلف است. لازم به ذکر است که در دوره پیشآزمون Piza (سال 2012)
هم، آزمون «سواد مالی» در برخی از کشورهای شرکتکننده بهطور اختیاری
برگزار شد.
توسعه «اقتصادآموزی» در مدارس ایرانی؟
دست آخر اینکه، برای نسلی که «مجبور است» موتور محرکه یک «اقتصاد فاقد نفت»
باشد، مجهز شدن به اندکی «شم اقتصادی و سواد مالی» در کلیدیترین سالهای
شکلگیری شخصیت، بسیار ضروری است. بسیار ضروریتر از حفظ کردن پایتخت
کشورها یا چیزهایی از این دست.
اما آیا در ماههای اندک باقیمانده تا برگزاری آزمون جهانی Piza، مایل
هستیم که ایران هم به جمع کشورهای شرکتکننده بپیوندد تا تخمین مناسبی از
وضعیت «شم مالی» کودکان و نوجوانانمان در مقایسه با دیگر کشورها داشته
باشیم؟ اگر پاسخ منفی است، آیا علاقهمند هستیم خودمان سیستم سنجش مشابهی
را در داخل کشور طراحی کنیم تا تغییرات وضعیت سواد مالی را بسنجیم؟