.

.

پیامبر زنبیل باف !

سلیمان نبی نماینده خدا، پیامبر خدا به خدای متعال عرضه داشت خدایا ملک و سلطنتی به من بده که به احدی نداده باشی. «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً» (ص :35). خدا دعایش را مستجاب کرد حکومتی به حضرت سلیمان داد که جن، انس، شیاطین، فرشته‌ها، دیوها، بیابان‌ها، جنگل‌ها، حیوانات، باد، ابر همه در اختیار حضرت سلیمان بودند.

امام صادق علیه السلام فرمود: چرا حضرت سلیمان ملک دنیا خواست؟

    نایت اسکین

می‌خواست دو چیز را به مردم دنیا بفهماند، یکی این که بدون ظلم و آدم کشتن هم می‌شود حاکم شد. بدون خون ریزی و آدم کشتن هم می‌شود به حکومت رسید و بدون ظلم هم حکومت کرد. حضرت سلیمان حتی آزارش به یک مورچه هم نرسید. می‌خواست به اهل عالم بگوید که می‌شود آدم حاکم و عادل باشد. «یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ»(النمل : 18).

روزی حضرت سلیمان با دستگاه حکومتی حرکت می‌کرد که فرمانده مورچه‌ها گفت: به لانه‌هایتان بروید یک وقت حضرت سلیمان و لشکرش شما را پامال نکنند این‌ها شعور ندارند. این حرف فرمانده مورچه‌ها به گوش حضرت سلیمان رسید. حضرت سلیمان پهلوی این مورچه آمد و گفت: این چه حرفی است که گفتی؟ مگر ما ظلم می‌کنیم؟

حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد.

گفت: ای سلیمان مقصود من این بود (خیلی جالب است که سلیمان از حرف مورچه ناراحت نمی‌شود و با همه دستگاه سلطنتی می‌آید پای موعظه مورچه هم می‌نشیند، ما اگر یک کم پول و مقام بهمون برسد دیگر همه چیز را فراموش می‌کنیم ولی سلیمان همه امکانات دنیا در اختیارش است باز به یک مورچه احترام می‌گذارد) که ما را زیر کفش‌هایتان له نکنید. من دیدم مورچه‌ها چشمشان به تاج و تخت و سلطنت شما بیفتد هوس دنیا در آن‌ها ایجاد بشود. آدم چیزی را که نبیند هوسش هم به سرش نمی‌زند.

مورچه گفت: من دیدم مورچه‌ها چشمشان به سلطنت شما بیفتد هوس دنیا می‌کنند گفتم به لانه‌هایشان بروند.

سلیمان گفت: عجب موعظه قشنگی، مورچه از حضرت سلیمان سئوال کرد وسیله حمل نقل شما چیست؟

حضرت سلیمان گفت: باد، «سَخَّرْنَا لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ»(الأنبیاء : 81،79). باد دستگاه حکومتی سلیمان را جا به جا می‌کرد. مورچه گفت: می‌دانی چرا خدا به وسیله باد حکومت تو را جا به جا می‌کند؟

سلیمان گفت: نمی‌دانم. مورچه گفت: من می‌دانم، خداوند می‌خواهد به تو بگوید ای سلیمان حکومت و تختت بر باد است. یعنی تمام موجودات به باد بندند نفس یک موقع می‌آید یک موقع نمی‌آید، اگر اکسیژن نرسد تمام دنیا خاموش می‌شود، یعنی تمام عالم بر باد است یک وقت دلت بر این‌ها خوش نشود.

 

حضرت سلیمان علیه السلام و دربند کردن شیطان

حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد. حضرت سلیمان همه چیز در دنیا در اختیارش بود اما ابلیس در اختیارش نبود آزاد بود. یک روز به خدای متعال گفت: بار پرودگارا می‌شود آن ابلیس را هم در بند من کنی در اختیار من بگذاری؟ خدا گفت: نه صلاح نیست، بگذار ابلیس آزاد باشد. گفت: خدایا همه چیز در اختیار من است می‌خواهم او هم در اختیار من باشد بیاورم زندانش کنم که خیالم راحت باشد. خدا گفت: حالا که اسرار می‌کنی عیبی ندارد. مامورها را بفرست شیطان فلان جاست بگیرند در غول و زنجیرش کنند به زندان بندازند. رفتند شیطان را غول و زنجیر کردند و به زندان انداختند. سلیمان پیامبر زنبیلش را بافت داد به غلامش گفت: برو بازار به فروشش. غلام رفت دید که بازار خیلی کساد است هیچ کس نیست. دید هیچ کس نمی‌آید قیمت بکند بخرد، دیگر زن‌ها آرایش نمی‌کنند، دیگر زن‌ها بیرون نمی‌آیند. برگشت گفت: آقا بازار خیلی وضعش خراب شده، کسی این زنبیل‌ها را نخرید. حضرت سلیمان گفت: امروز کسی نبود فردا می‌فروشی. غلام فردا آمد دید وضع بدتر شده، پس فردا آمد دید وضع خراب‌تر شده است. حضرت سلیمان به خدا گفت: خدایا اوضاع مملکت خراب شده است. خطاب شد ای سلیمان رئیس بازاری‌ها را گرفتی زندانش کردی. اگر این برود بازار می‌خوابد دیگر کسی حرص دنیا ندارد. حضرت سلیمان گفت: خدایا اشتباه کردم. دستور داد بروید شیطان را آزاد کنید.

 

عزرائیل و قبض روح سلیمان پیامبر

حضرت سلیمان بعد از این که حکومتش را بر پا کرد و بعد از این که خیلی زحمت کشید برای رفع خستگی خواست یک نفس تازه کند به مامورین گفت: من می‌خواهم خستگی در کنم به پشت بام می‌روم نفسی تازه کنم و نگاهی به وضع مملکت بندازم هیچ کسی را راه ندهید ملاقات ممنوع می‌خواهم تنها باشم. رفت بالای پشت بام تا به مملکت وسیعی که درست کرده نگاه بیندازد تا خواست نگاهی کند دید جوانی وارد شد. حضرت سلیمان گفت: آقا من قدغن کردم من وقت ملاقات ندارم کی به شما گفت بیایی؟ (انشاءالله قدمش برای ما خوش یوم باشد. رفیقی داشتم خدا رحمتش کند می‌گفت من روزی بیست تا صلوات برای عزرائل می‌فرستم. روایت داریم مستحب است برای عزرائیل طواف هم کنید. عزرائل قفس دنیا را باز می‌کند و ما را با خدا،با حضرت علی آشنا می‌کند. عزرائیل خودش فرموده: «فَإِنِّی به کل مُؤْمِنٍ رَفِیقٌ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج56/ ص:245). من با هر مومنی رفیقم. بدها که اهل گناهند از عزرائیل می‌ترسند و الا اولیاء الله به استقبال عزرائیل هم می‌روند خیلی هم با او خوش و بش دارند.) جوان گفت: من کسی هستم که از کسی اجازه نمی‌گیرم. تا گفت: اجازه نمی‌گیرم فهمید ملک الموت است. گفت: آمدم قبض روحت کنم. سلیمان حبیب خداست معصوم است العیاذ بالله طاغوت نبود معصیت کار نبود بسیار هم خوب بود تجملات دنیایی را پشت پا زده بود. به سلیمان اجازه نداند بیاید با خانواده‌اش خدا حافظی کند، اجازه نداند دراز بکشد یا بنشیند در همان حال، ایستاده و به عصا تکیه داده روی پشت بام قبض روحش کرد. تا این عبرت باشد برای اهل عالم که اگر چه اختیار عالم در دستتان هم باشد ایستاده قبض روحت می‌کنند. این قدر به این دنیا دل نبندید.

سلیمان علیه السلام آخرین پیامبری که به بهشت می‌رود.

قرآن می‌فرماید: جن و شیاطین جرات نمی‌کردند جلو بروند فکر می‌کردند ایستاده دارد نگاهشان می‌کند.

گفتند این چقدر قدرتمند است چند روزه نه غذا خورده و نه خوابیده است.

قرآن می‌گوید: ما موریانه‌ها را فرستادیم عصای سلیمان را خوردند عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ»(سبأ : 14).

وقتی که سلیمان به زمین افتاد گفتند این چند روز مرده است ما فکر کردیم ایستاده دارد ما را نگاه می‌کند.

امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سِلْماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه‌السلام » (عبدالحمیدبن ابی الحدیدمعتزلی/ شرح نهج البلاغة/ ج10/ ص: 77).

اگر کسی می‌توانست کاری بکند در این دنیا بماند سلیمان بود. جن و انس و شیاطین وو پرنده‌ها و جنگل‌ها همه در اختیارش بودند. آیا دنیا به سلیمان وفا کرد.

آن‌هایی که می‌خواهند به پست و مقام و دنبال برسند سلیمان پیامبر آخرین پیامبری است که به بهشت می‌رود. بعضی روایات داریم که حساب کتاب قیامت سیصد هزار سال طول می‌کشد می‌پرسند این ملک و مقامی که دادیم چه کار کردی؟ «فَقَالَ الدُّنْیَا حلال‌ها حِسَابٌ»(شیخ کلینی/ الکافی/ ج2/ ص : 453).

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ     در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 23:00 http://www.download-book.ir

سلام
ممنون خیلی مطلب مفیدی بود.خدا خیرت بده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.