ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پیر میدان دار عشق حبیب بن مظاهر
نام اصلی «حبیب بن مظاهر» «حبیب بن مظهر» (1) است، بزرگمردی از طایفه با شرافت و افتخارآفرین! «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام(ص) می باشد، وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام به دنیا آمد; دوران کودکی او همزمان با سالهایی بود که پیامبر(ص) در مکه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می نمود، فیض دیدار پیامبر، توفیقی بود که حبیب را، از همان اوان جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.
چهره بارز «حبیب » همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می درخشد; چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام به حساب می آمد، و از آن حضرت حدیثهای زیادی شنیده بود از سوی دیگر، شرکت او در سن 75 سالگی، در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریم ولایت از صحنه های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او می باشد.
بنابراین حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره اش زیبا و جمال معنوی او به حد کمال رسیده بود. (2) به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبانزد دیگران شده بود.
نقل شده که: پیغمبر خاتم(ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می کردند; ناگهان دیدند چند نفر از بچه ها، با یکدیگر بازی می کنند. پیامبر اکرم(ص) جلو رفتند و نزدیک یکی ازبچه ها نشست، و دست نوازش بر سر او کشید، سپس پیشانی او را بوسید. و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاند!
اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند. حضرت فرمود: روزی دیدم، که این طفل با حسینم بازی می کرد، و در حین بازی، خاک زیر پای «حسین » را برمی داشت و به صورت و چشمهایش می مالید. پس; من هم او را دوست می دارم. چون او فرزند مرا دوست می دارد، و جبرئیل خبر داده: او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود. (3)
در تقریرات، «مرحوم حاج شیخ جعفر تستری » احتمال داده که، آن طفل «حبیب بن مظاهر» بوده است.
پس از وفات جانسوز رسول گرامی(ص) حبیب بن مظاهر با حضرت علی(ع) بیعت نمود، و در خط ولایت علی بن ابیطالب(ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) شنیده بود: «انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد المدینة فلیات الباب ». یعنی «من شهر علمم و علی در آن شهر است، هر کس که علم می خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت علی(ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت (4) و دانشهای گرانبها و فراوانی از حضرت علی(ع) آموخت.
او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود. (5) یکی از دانشهای او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ.
«حبیب بن مظاهر» مردی شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طوری که در تمام جنگهایی که در دوران حکومت حضرت علی(ع) رخ داد; حضوری فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان بعنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران امام(ع) بود. (6)
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد; و شروع به نصیحت و اندرز کرد. بلکه، آن خفتگان و اسیران هوای نفس را، بیدار کند. خلاصه، «حبیب » شخصی بود که تنها از خدا می ترسید و با تمام وجود و شجاعت بسیار، کمر همت، به یاری و دفاع از حریم ولایت و امامت، بسته بود.
حبیب مردی عابد و پارسا بود. تقوی و حدود الهی را رعایت می کرد. حافظ کل قرآن کریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا می پرداخت. (7)
به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می کرد. (8)
مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپری کرد.
او حلال و حرام الهی را رعایت می نمود. زندگی پاک و ساده ای داشت. آن قدر به دنیا بی رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد; نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند». (9)
به تحقیق می توان گفت: «حبیب بن مظاهر» از جمله افرادی است که امیرالمؤمنین(ع) در باره آنان فرموده است:
«ارادتهم الدنیا فلم یریدوها» (10) یعنی: دنیا به آنان روی می آورد ولی آنها به دنیا پشت کرده، و با بی رغبتی و بی اعتنایی از کنار آن می گذرند.
بعد از شهادت امام حسین(ع) شیعیان به امام حسین نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن مریم خزاعی » - که از شیعیان مخلص بود - نوشته شد. این دعوتنامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبدالله بن مسمع همدانی » و «عبدالله بن وال » به مکه ارسال شد; که «حبیب بن ظاهر» یکی از امضاکنندگان این نامه بود. (11)
بنابراین می بینیم که حبیب، از همان اول فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع می کند، و همراه «مسلم بن عوسجه » که به طور پنهانی در کوفه برای «مسلم بن عقیل » از مردم بیعت می گرفتند; و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کردند. (12)
حبیب بن مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند; شب به راه می افتاد و روز استراحت می کرد تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین(ع) پیوست. (13)
به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام(ع) در میدان عمل به نمایش می گذارد. همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله ای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. (14)
او، عاشق شهادت بود. دلش برای شهادت می طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه شماری می کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جان فشانی فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه ای جوان و شاداب داشت; با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می گذراند. و این گونه رجز می خواند:
«من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.» (15)
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانی » به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سر نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن مریم » سر مطهرش را از تن جدا کرد.
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام(ع) و خود امام(ع) بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب » در امام اثر گذاشته بود که فرمود:
«احتسب نفسی و حماة اصحابی »: پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می برم. (16) ای حبیب! مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می کردی. (17)
سرانجام «حبیب بن مظاهر اسدی » یار باوفای اباعبدالله الحسین(ع) در سن 75 سالگی، در تاریخ دهم محرم الحرام، سال 61 هجری قمری، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.
تاریخ، معلم انسان هاست، بنابراین نباید تنها به مطالعه تاریخ بماهو تاریخ اکتفا کرد، بلکه باید از مطالعه زندگی بزرگان درس گرفته و آن را به کار بست.
درسی که از تاریخ زندگی این صحابی و یار دلاور امام حسین(ع) می توان گرفت در چند سظر به طور خلاصه بیان می کنم:
چرا افرادی همانند «حبیب » تا آخرین قطره خون از حریم ولایت دفاع می کنند و تمام هستی خود را، در راه هدفشان، نثار می نمایند؟ علت این است که:
«افراد امثال حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل بیت (علیهم السلام) بوده اند، اراده آنها تنها زبانی نبود; بلکه سعی می کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش سیاسی، زندگی فردی و اجتماعی به گونه ای رفتار نمایند که ائمه (علیهم السلام) دستور داده اند.
خداوند ما را جزء دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) قرار دهد.»