خُزَیْمَة بن ثابِت بن فاکِه بن ثَعْلَبَةبن ساعده انصارى
از اصحاب برجسته پیامبر اسلام (ص) و از یاران مشهور حضرت على (ع) بود. او از اهالى مدینه، قبیله اوس و طایفه بنىخَطْمَه بود ومادرش، کَبْشَه دختر اَوْس، از بنىساعده بود.
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور استدرد دارد چه کند کز پی درمان نرود
یکی از شیوه های کار آمد برای آشنایی با آموزه های مکتب حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، شناختن اصحاب خاص و یاران راستین آن گرامی است. این قلم سعی دارد در ضمن سلسله نوشتارهایی به این مهم بپردازد. در این مرحله، یکی از یاران صدیق و خادمان راستین اسلامی و مروّج معارف وحیانی قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به مخاطبان گرانقدر معرفی می کنیم، به امید آنکه در پیمودن راه سعادت و کمال، روشنگر راهمان باشد.
ابو عماره خزیمة بن ثابت انصاری، از بنی خطمه (تیره ای از قبیله اوس و از گروه انصار) است. او که از شجاعان قبیله خود بود، به خاطر پاکی دل و صفای باطن به آیین توحیدی اسلام گروید و در اعتقادات خویش نسبت به ارزشهای الهی در میان خواص اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شهرتی بسزا یافت. او یگانه مردی است که حضرت محمد صلی الله علیه و آله شهادت و گواهی او را به جای دو شاهد قرار داد و او را به ذو الشهادتین ملّقب نمود. امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز با تجلیل بی نظیر از خزیمة بن ثابت، حزن و اندوه خود را از فقدان این بزرگمرد این گونه ابراز می دارد:
«أَیْنَ عَمَّارٌ وَأَینَ ابْنُ التَّیِّهانِ وَأَیْنَ ذُو الشَّهادَتَیْنِ وَاَیْنَ نُظَراؤُهُمْ مِنْ اِخْوانِهِمُ الَّذِینَ تَعاقَدُوا عَلَی الْمَنِیَّةِ وَاُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ اِلَی الْفَجَرَة؛ کجاست عمار؟ و کجاست ابن تیهان؟ و کجاست ذو الشّهادتین؟ و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند و سرهایشان را برای ستمگران هدیه فرستادند؟»
آنگاه امیر المؤمنین علیه السلام دست خویش را بر محاسن شریفش کشیده، در فراق این یاران مدتی طولانی اشک می ریزد و سپس عادات پسندیده و نیک آنان را بر می شمارد: «أوِّهِ عَلَی اِخْوانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَاَحْکَمُوهُ وَتَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَاَقَامُوهُ اُحْیَوُا السُّنَّةَ وَاَماتُوا الْبِدْعَةَ دُعُوا لِلْجِهادِ فَاَجَابُوا وَوَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ؛ دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند [و دستوراتش را به کار بستند]. آنان در واجبات الهی اندیشه کرده، آن را به پای می داشتند. سنّتها را زنده می کردند و بدعتها را از بین می بردند. دعوت به جهاد شدند و آن را پذیرفتند و به رهبر [خود [اطمینان داشتند و [صمیمانه] از او اطاعت کردند.»
مبارزه با بت پرستی و محو آثار آن، کمک در جمع آوری قرآن، حضور در مجلس خاتم بخشی علی علیه السلام ، روایت حدیث غدیر، سرافرازی در آزمونهای سخت صدر اسلام، حضور مستمر در صحنه های نبرد حق و باطل (از بدر تا صفین)، پیشتازی در جبهه های فرهنگی کفر و ایمان، درخشش در عرصه هنر، شعر و خطابه، ایستادگی در برابر انحراف رهبری مسلمانان، تربیت فرزندانی محدّث و هنرمند و بالاخره اهدای جان در پیشگاه جانان تحت لوای امیر مؤمنان علی علیه السلام ، تنها بخشی از صفحات تاریخ زرّین و صفات زیبای این راد مرد الهی است.
برای آشنایی بیش تر و بهتر با این چهره درخشان آسمان تشیّع و سیمای تابناک اسوه علم و عمل در میان یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، این نوشتار را تحت چهار عنوان به خوانندگان گرامی تقدیم می کنیم:
1. ویژگیهای زندگی؛
2. در کلام معصومین علیهم السلام ؛
3. از منظر اهل نظر؛
4. آثار و فرزندان.
مطمئنا شناخت این چهره های ارزشمند، آثار تربیتی و اخلاقی فراوانی را در پرورش نسل جوان و راهنمایی آنان به سوی ارزشهای والای انسانی و الهی به همراه خواهد داشت. ان شاء اللّه.
در میان عناوین فقهی اسلام، بابی تحت عنوان شهادت و گواهی دادن مطرح است. این باب مربوط به موضوع حقوق متقابل مردم در مسائل مالی و جانی و ناموسی می باشد. گواهی دو مرد عادل در احقاق حقوق مالی دیگران را در اصطلاح فقه و حقوق، شهادت یا بیّنه می گویند. داستانی که در ذیل می آید، مربوط به اثبات حقوق مالی توسط بیّنه می باشد که علمای فقه در زمینه اثبات حکم شرعی برای قاضی، از این روایت بهره می گیرند.
امام صادق علیه السلام در این مورد می فرماید: «حضرت رسول صلی الله علیه و آله روزی از مردِ عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را وسوسه کرده، به او گفتند: اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می خرند. مرد از این سخن تحریک شده، از روی طمعکاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده، اسب را پس بگیرم؟ گفتند: نه، چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر می خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته ام؛ بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او شخص نرم خو و صالحی است و آنچه را که ادّعا کنی، از تو خواهد پذیرفت.
مرد اسب فروش با این قصد به نزد پیامبر آمد و منکر قیمت قبلی شد. حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته، به همین مبلغ فروخته ای! در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسید و از ماجرا سؤال کرد. گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. خزیمة خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من شهادت می دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می گوید، این اسب را فروخته ای. اعرابی گفت: هنگام معامله کسی پیش ما نبود! پیامبر صلی الله علیه و آله به خزیمة فرمود: خزیمة! با آنکه تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می دهی؟
خزیمة گفت: یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند: خبر دادن از غیب و خداوند و وحی آسمانی تصدیق کرده، از جان و دل می پذیریم. چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟!
بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت خزیمة را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمة مفتخر به لقب ذو الشهادتین گردید.»
خزیمة بن ثابت انصاری تنها مردی است که بخاطر صفای باطن و اعتقادات عمیق خویش، از سوی اولین شخص عالم امکان به این لقب نام گرفت و در طول تاریخ تحت همین عنوان درخشش ویژه ای یافت.
یکی از ویژگیهایی که به شخصیت خزیمة امتیاز خاصی بخشیده است، حضور مستمر او در جبهه های نظامی و مبارزه بی امان با کفر و شرک می باشد. او مجاهدی است که برای احیای حق و پیروزی اسلام در حدود سی و پنج سال (از بدر تا صفین) در کنار پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و جانشین بلافصل آن حضرت، یعنی امام علی علیه السلام ثابت و استوار مبارزه کرده است. وی کفرستیزی است که هیچگاه از دشمنان خارجی و داخلی امت اسلام غفلت نورزید.
جمال الدین مزی، صاحب تهذیب الکمال، از نظریه پردازان علم رجال و یکی از دانشمندان برجسته اهل سنّت می نویسد: «خزیمة بن ثابت، معروف به ذوالشهادتین، در جنگ بدر و احد و سایر صحنه های نبرد در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است. وی در روز فتح مکه در میان پرچمداران لشکر اسلام بود و عَلَم بنی خطمة را با خود حمل می کرد.»
به اعتقاد بیش تر مورّخان، خزیمة در تمام نبردهای پیامبر در کنار آن حضرت حضور فعّال داشته است، از جمله در جنگهای بدر، احد، خیبر، موته، فتح مکه. بعد از رحلت رسول اللّه صلی الله علیه و آله نیز در کنار امام علی علیه السلام ماند و با اصحاب جمل و متجاوزان لشکر شام مبارزه کرد. او علاوه بر اینکه سمتهای مختلف نظامی را در این صحنه ها به عهده داشت، از هنر شعر و خطابه نیز بهره جسته، لشکر اسلام را با اشعار و سخنان شیوای خود تشویق می نمود و قوّت قلب می بخشید.
علاّمه مجلسی از جنگ خیبر، گزارشی را از زبان ابن عباس نقل می کند که در آن نقش مؤثّر خزیمة در جنگ خیبر به وضوح نمایان است. ابن عباس می گوید: «در نبرد خیبر بعد از آنکه لشکر اسلام به پیروزی رسید و نوبت تقسیم غنائم شد، جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و گفت: «یا محمّد صلی الله علیه و آله ! خداوند می فرماید: من در این جنگ جبرئیل را به کمک علی علیه السلام فرستادم تا او را یاری کند. به عزت و جلالم سوگند! علی در این جنگ به سوی کفّار خیبر سنگی پرتاب نکرد، مگر اینکه به همراه آن جبرئیل نیز سنگی به سوی مشرکین پرتاب نمود؛ پس یا محمد! از غنائم خیبر دو سهم به علی بده: یک سهم برای خودش و سهم دیگر برای همراهی جبرئیل با او.» در این هنگام خزیمة بن ثابت به پا خاسته، اشعاری را در منقبت و توصیف دلاوریهای علی علیه السلام سرود و برای حاضرین قرائت کرد:
وَکَانَ عَلیٌّ اَرْمَدَ الْعَیْنِ یَبْتَغِیدَوَاءً فَلَمَّا لَمْ یُحِسَّ مُدَاوِیا
شَفَاهُ رَسُولِ اللّه مِنْهُ بِتَفْلِهِفَبُورِکَ مَرقِیّا وَبُورِکَ رَاقِیا
وَقَالَ سَاُعْطی الرَأیَةَ الْیَوْمَ صَارِهکَمِیّا مُحِبّا لِلرَّسُولِ مُوَالِیا
یُحِبُّ الاِْلَهَ وَاَلاِْلَهُ یُحِبُّهُبِهِ یَفْتَحِ اللّهُ الْحُصَونَ الاَوابیا
«آن گاه که چشم علی ناراحت بود و درد می کرد، او دنبال دوایی می گشت؛ ولی آن را نمی یافت.
رسول اللّه با آب دهانش او را شفا داد، آفرین به شفایافته و مرحبا به شفادهنده.
پیامبر فرمود: امروز پرچم را به دست دلاورمردی خواهم داد، پهلوانی که عاشق حقیقی رسول اللّه است.
او حقیقتا خدا را دوست دارد و خداوند هم او را دوست دارد. خداوند به دست او دژهای محکم را می گشاید.»
هنگامی که ناکثینِ [عهدشکن[ پیمان خویش را با امام علی علیه السلام شکستند و عَلَم جنگ برافراشتند، علی علیه السلام برای دفع شرّ آنان از مدینه به سوی عراق حرکت کرد. جماعتی از انصار نیز در لشکر امیر المؤمنین علیه السلام حضور داشتند. خزیمة بن ثابت یکی از شاخص ترین افراد این گروه بود که داوطلبانه برای تثبیت و استقرار حکومت علوی تلاش می کرد و برای دفع دشمنان و مخالفین امر ولایت، سر از پا نمی شناخت. منذر بن جارود که از نزدیک شاهد ورود امام علی علیه السلام و لشکریانش به بصره و رویارویی دو لشکر بوده است، بعد از آنکه شاخص ترین یاران امام علیه السلام را توصیف کرد، در مورد حضور خزیمة در جنگ جمل می گوید: «آن گاه دلاور دیگری را دیدم که در صف لشکریان علی علیه السلام نمایان شد. او که لباسی سفید و عمامه ای زرد داشت. شمشیری به گردن آویخته و کمانی را به شانه انداخته بود. او در حالی که بر اسبی اَشْقَر سوار بود و علمی را با خود حمل می کرد، در بین لشکریان آن حضرت برجستگی خاصی داشت. پرسیدم این مرد با این تجهیزات جنگی و اراده ای مصمّم و فولادین، چه نام دارد؟ گفتند: او خزیمة بن ثابت انصاری، معروف به ذو الشهادتین است.»
وی همچنین می افزاید: «آن گاه که بنابه عللی امام علی علیه السلام پرچم را از محمد حنفیه باز پس گرفت، خزیمة بن ثابت به محضر امام علی علیه السلام آمد و گفت: یا امیر المؤمنین! امروز در این موقعیت حساس، محمد حنفیه را سرافکنده نفرمایید و همچنان او را پرچمدار لشکر حق باقی بگذارید. حضرت علی علیه السلام خزیمة را دعا کرد و دوباره عَلَم را به دست محمد حنفیّه سپرد.»
این قطعات حساس تاریخی در جنگ جمل، نشانگر نقش فوق العاده خزیمة در این صحنه های نبرد حق و باطل بوده است و حاکی از استقامت و پایداری او در جبهه حق و در کنار ولیّ مطلق و مولای متّقیان علی علیه السلام می باشد.
خزیمة در طول 26 سال که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله زندگانی کرد، لحظه ای از امیر المؤمنین علیه السلام جدا نشد. وی بر اساس پیمانی که در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله ، به ویژه در واقعه غدیر با علی علیه السلام بسته بود، همچنان تا آخرین لحظه زندگی ثابت قدم و استوار باقی ماند و در سخت ترین فرازهای تاریخی و در تندبادهای فتنه، خود را نباخت و در وصایت و ولایت امام علی علیه السلام ذرّه ای ترد ید و شک به دلش راه نداد.
هنگامی که امام علی علیه السلام تصمیم گرفت برای دفع شرّ معاویه به سوی شام حرکت کند، برجستگان مهاجر و انصار را که خزیمة بن ثابت انصاری نیز در بین آنها دیده می شد، در یک شورای نظامی دعوت کرد و با آنها به گفتگو و رایزنی در مورد جنگ با معاویه پرداخت. امام علیه السلام بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «شما فرهیختگان مهاجر و انصار، صاحب رأی و طرفدار حق می باشید. ما قصد داریم برای مقابله با دشمن به سوی شام برویم. با ارائه نظرات و راهنماییهای خود ما را یاری کنید.»
پس از اینکه مطالبی بین آنان ردّ و بدل شد، سهل بن حنیف به نمایندگی از همه آنان به پا خواسته، گفت: یا امیر المؤمنین! ما تابع محض شماییم. با هر کس صلح کنی، ما هم صلح خواهیم کرد و با هر کسی از در جنگ وارد شوی، ما هم می جنگیم. رأی ما رأی شماست و هستی ما در اختیار شماست. هرگاه ما را بخواهی، لبّیک خواهیم گفت و اطاعت خواهیم کرد.»
زمانی که امام علی علیه السلام و یارانش برای جنگ صفّین حرکت کردند، در نزدیکی منطقه صفّین و در نزدیکی دامنه کوهی وقت نماز مغرب رسید. آن حضرت با صدای دلنشین خویش اذان مغرب را گفت. زمانی که اذان تمام شد، پیرمردی با چهره ای نورانی و در حالی که موهای سر و صورتش به سفیدی گراییده بود از دامنه کوه ظاهر شده و گفت: «ای امیر مؤمنان! سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد. مرحبا بر جانشین خاتم پیامبران و رهبر سعادتمندان و سرور اوصیای پیامبران!» علی علیه السلام پاسخ داد: بر تو باد سلام و درود خدا! حالت چطور است؟ پیرمرد نورانی گفت: «حالم خوب است. من منتظر روح القدس هستم.» سپس افزود: «من کسی را از تو سنگین بلاتر نمی دانم. امتحان تو از همه سخت تر است و در مقابل، پاداش هیچ کس به اندازه تو نیست و در مقام و مرتبت، کسی به تو نخواهد رسید. ای برادرم! صبر کن و در برابر تمام ناملایمات و سختیهایی که به تو می رسد، بردباری پیشه ساز، تا به ملاقات دوست بروی.» پیرمرد در حالی که به اهل شام اشاره می کرد، اضافه نمود: «اگر این روسیاهان می دانستند که چه کیفر و عذابی در جنگ با تو به آنان خواهد رسید و چه عاقبت زشتی خواهند داشت، هر آینه دست از جنگ برداشته، در مقابل تو مقاومت نمی کردند.» سپس به اهل عراق و یاران علی علیه السلام اشاره نمود و گفت: «و اگر این چهره های نورانی و یاران روسفید تو می دانستند چه پاداش و ثوابی در اطاعت فرامین تو دریافت خواهند نمود، آرزو می کردند که آنان را در راه تو قطعه قطعه کنند. و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو باد!»
سپس پیرمرد در همان جای خودش در دامنه کوه از دیده ناپدید شد. بعد از این واقعه، عمار بن یاسر، ابو الهیثم بن التیّهان، ابو ایوب انصاری، عبادة بن الصامت، هاشم مرقال و خزیمة بن ثابت انصاری از شیعیان خالص امیر المؤمنین علیه السلام با مشاهده این واقعه و شنیدن آن سخنان شیوا و رسا گفتند: «یا امیر المؤمنین! این مرد که بود؟» حضرت فرمود: «او شمعون جانشین حضرت عیسی علیه السلام بود. خداوند متعال او را برانگیخت تا مرا در مقاومت و پایداری در جنگ با دشمنان به صبر و تحمل مشکلات توصیه کند.» آنان گفتند: «پدران و مادران ما فدای تو ای جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله ! به خدا قسم تو را همانند رسول خدا یاری خواهیم کرد و از فرمان تو کسی سرپیچی نخواهد کرد، جز افراد شقی و بدبخت.» علی علیه السلام از آنان تشکّر نمود و آنان را دعا کرد.
در اینجا هم خزیمة بن ثابت به همراه دوستان و هم پیمانان خویش بر وفای به عهد با علی علیه السلام تأکید کرده، بر ثبات قدم و استواری در راه حق مجددا پیمان بست.
از آنجایی که خزیمة یکی از رشیدترین مردان مدینه بود، مورّخان قطعه هایی از حضور او را در خطوط مقدّم جبهه های نبرد گزارش کرده اند. عبد الرحمن بن ابی لیلی می گوید: «من در جنگ صفّین حضور داشتم. مردی را دیدم که با محاسن سفید خویش در خطّ مقدّم جنگ حضور یافته است. او در حالی که عمّامه بر سر بسته و نقابی انداخته بود و به غیر از اطراف محاسن سفید او دیده نمی شد، به لشکر معاویه هجوم برده، با شدّت تمام می جنگید. گفتم: ای شیخ! آیا با مسلمانان این چنین مبارزه می کنی؟ او متوجّه من شده نقاب صورتش را کنار زد و به من گفت: من خزیمة بن ثابت انصاری هستم. از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: در کنار علی علیه السلام با تمام کسانی که به جنگ او برخیزند، مبارزه کن.»
آن چنان که از گزارشات تاریخی برمی آید، در جنگ صفّین خزیمة بن ثابت بعد از عمّار به شهادت رسید. او قبل از شهادت عمّار به طور عادی جنگ می کرد؛ امّا هنگامی که عمّار به شهادت رسید، او به خیمه آمده، غسل شهادت نمود و سپس با جدّیت فوق العاده راه مبارزه در پیش گرفت و با حملات شهادت طلبانه خویش، مبارزه را تا آخرین نفس ادامه داد و بالاخره در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسید.
بعد از شهادت وی، دخترش ضبیعه با سرودن اشعاری در شهادت پدرش گریست و اهداف بلند او را تشریح نمود.
یکی از مهم ترین ویژگیهای شیعیان حقیقی، دفاع از ولایت و رهبری امام علی علیه السلام و ائمّه اطهار علیهم السلام می باشد. خزیمة بن ثابت در مراحل مختلف زندگیش، بارها این موضوع را به اثبات رساند و سخت ترین تندبادهای فتنه ها را با سربلندی و پیروزی پشت سر گذاشت.
روزی عدّه ای در حضور خزیمة و یارانش از روی جهل و نادانی و یا به خاطر حسد، علیه حضرت علی علیه السلام بدگویی کرده، سخنان ناروایی بر زبان می راندند. خزیمة به همراه عدّه ای از یاران خویش، مانند: سلمان فارسی، ابوذر، مقداد بن اسود، عمّار یاسر، ابو هیثم بن تیّهان و عامر بن واثله به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند. ابو سعید خدری که در آن لحظه در محضر پیامبر بود، می گوید: «من در مجلس پیامبر صلی الله علیه و آله بودم که خزیمة و دوستانش با حالتی غمگین و ناراحت به حضور پیامبر وارد شده، در مقابل آن حضرت نشسته، به گفتگو پرداختند:
ـ یا رسول اللّه! پدران و مادران ما فدای تو باد! ما در مورد برادر و پسرعموی شما از عدّه ای سست ایمان مطالبی می شنویم که شدیدا ما را ناراحت می کند. اجازه فرمایید با آنان برخورد کنیم.
ـ آنان درباره برادر و پسرعمویم علی بن ابیطالب چه می گویند؟
ـ مثلاً آنان می گویند: «اینکه علی علیه السلام اوّلین مردی است که به اسلام ایمان آورده، برای او هیچ گونه امتیازی محسوب نمی شود؛ زیرا او در کودکی به دین اسلام گرویده است و این گونه سبقت گرفتن برای او فضیلتی نیست.» و امثال این مطالب را اظهار می کنند.
ـ آیا این سخن شما را ناراحت کرده است؟
ـ بلی، به خدا قسم ما از این گونه سخنان غیر منصفانه در مورد مولایمان علی علیه السلام ناراحت و دل آزرده هستیم.
پیامبر صلی الله علیه و آله آن گاه که ناراحتی آنان را دید، برای آنان داستان حضرت ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را متذکّر شد و تلاشهای اهل باطل را در مبارزه با آنان بیان کرد و سپس در رابطه با تحقّق یافتن وعده الهی در پیروزی مردان حقّ بر اهل باطل، مطالبی را مفصّلاً به آ نان گوشزد نمود و در ادامه به فضایل و مناقب علی علیه السلام قبل از تولّد و بعد از آن اشاره فرمود و سخنان مبسوطی در فضیلت و برتری اهل بیت علیهم السلام ایراد کرد.
بعد از شنیدن این سخنان، سلمان فارسی و همراهان او ـ که خزیمة بن ثابت انصاری در میان آنان بود ـ در حالی که با خوشحالی از محضر پیامبر بلند می شدند، یک صدا می گفتند: ما پیروز و سربلند خواهیم بود. پیامبر فرمود: بلی، شما سعادتمند و سربلند هستید و بهشت برای شما و امثال شما آفریده شده و جهنّم برای دشمنان شما و ما آماده شده است.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد مسئله مهم جانشینی خویش بارها اقدام نموده، ولایت و وصایت علی علیه السلام را بعد از خویش به مسلمانان گوشزد می کردند و چون عده ای منافق در بین یاران آن حضرت وجود داشت، حضرت در جلسات مختلف مسئله مهم ولایت را طرح می فرمودند و برای علی علیه السلام از مسلمانان بیعت می گرفتند. در این زمینه بعضی از روایات را که حاکی از حضور خزیمة بن ثابت در آن جلسات است، در اینجا می آوریم:
روزی بریدة بن حصیب اسلمی به حذیفة بن یمان گفت: «ای پسر یمان! به خدا سوگند! در یک مجلسی که خودم شاهد بودم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحاب خود دستور داد که به علی علیه السلام به عنوان امیر المؤمنین سلام کنند. [و امامت او را بعد از پیامبر به رسمیت بشناسند.] آن روز من و برادرم عمّار به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله در نخیل بنی نجار بودیم که علی بن ابی طالب علیه السلام به آنجا آمد. او سلام گفت و ما هم جواب دادیم. آن گاه پیامبر گوشه ای را به علی علیه السلام نشان داد و فرمود: ای علی! آنجا بنشین! و او چنین کرد. سپس مردان دیگری از مسلمانان آمدند و پیامبر به آنان امر کرد که به علی علیه السلام به عنوان امیر مؤمنان سلام کنند و آنان چنین کردند تا اینکه ابو بکر و عمر داخل شدند. پیامبر همان سخن را به آنان یادآور شد. آن دو به عنوان اعتراض گفتند: آیا این فرمان خدا و رسول است؟ حضرت فرمود: آری. آنان نیز چنین کردند. سپس سلمان و ابوذر داخل شدند و پیامبر به آنان نیز همان سخن را فرمود و آنان بدون چون و چرا سخن پیامبر را اجرا کردند. تا اینکه خزیمة بن ثابت و ابو هیثم بن تیّهان آمده، سلام گفتند. آنان بعد از شنیدن امر پیامبر صلی الله علیه و آله بدون اینکه حرفی بزنند یا سؤالی بکنند، به علی علیه السلام در حضور پیامبر و یاران به عنوان امیر مؤمنان سلام دادند. سپس سایر مسلمانان از مهاجر و انصار آمدند و طبق دستور پیامبر عمل نمودند.»
2. داستان غدیر خم نقطه عطفی در تاریخ اسلام و اوج ابلاغ رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله به شمار می رود و همه فرقه ها و گروههای مسلمانان، در اصل این قضیه اتفاق نظر دارند. خزیمة بن ثابت در آن روز به یادماندنی نیز فرصت یافت که آن حادثه با عظمت را از نزدیک نظاره کرده، با مولای خویش تجدید عهد نماید و آن واقعه عظیم را به ذهن خود بسپارد. زمان به سرعت سپری شد و روز مظلومیت علی علیه السلام رسید. آن حضرت آن روز از مردم مسلمان شهادت خواسته، گواهی طلبید. در حالی که بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله آن روز شهادت خود را کتمان کرده، بر روی حقایق مسلّم تاریخی پرده نسیان کشیدند، خزیمة بن ثابت در ردیف اولین کسانی بود که با شجاعت و صلابت به واقعه غدیر گواهی داد و بر حقانیت علی علیه السلام و خطبه معروف پیامبر تأکید ورزید.
البته اظهار عشق و محبت و بیعت خزیمة با جانشین حقیقی پیامبر، به این موارد ختم نمی شود؛ زیرا به شهادت تاریخ، او نه تنها در گفتار و بیعت ظاهری با آن حضرت همراهی می نمود، بلکه از هر فرصت به دست آمده استفاده کرده، ارادت خویش را در عمل اثبات می کرد.
در احتجاج طبرسی آمده است: زمانی که بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله امواج فتنه ها برخاست و جریان ولایت از امیر مؤمنان علیه السلام به سوی دیگران منحرف شد، دوازده نفر از بزرگان مهاجر و انصار مصمّم شدند که از این انحراف جلوگیری نموده، مسیر رهبری اسلام را به محور واقعی آن، یعنی علی علیه السلام منتقل نمایند. امام صادق علیه السلام ضمن اشاره به آن واقعه مطالبی فرموده اند که ما با تکیه بر گفتار آن حضرت، خلاصه ای از آن را که مربوط به موضوع مورد بحث می باشد، نقل می کنیم: «دوازده نفر از نخبگان مهاجر و انصار (شش نفر آنان از مهاجرین به نامهای خالد بن سعید بن العاص (از بنی امیه)، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود کندی، بریده اسلمی، عمّار بن یاسیر و شش نفر دیگر از انصار به نامهای ابو هیثم بن التیّهان، سهل و عثمان فرزندان حنیف، خزیمة بن ثابت معروف به ذو الشّهادتین، ابی بن کعب و ابو ایّوب انصاری) تصمیم گرفتند که در برابر این جریان منحرف ایستادگی نموده، از آن جلوگیری کنند. وقتی با علی علیه السلام مشورت نمودند، حضرت آنان را از توسّل به زور برحذر داشت و به آنان توصیه کرد که این کار را در پرتو سیره و سخن رسول خدا با دلیل و منطق انجام دهند و آن همه احادیث و گفتار و رفتار پیامبر را به منحرفین گوشزد نمایند. آنان طبق رهنمودهای علی علیه السلام از مبارزه مسلّحانه دست کشیدند و در روز جمعه به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند و آن گاه که ابو بکر بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود، آنها در مقابل او نشستند و به گفتگو و مناظره مشغول شدند. آنان هر کدام با منطق و سخنان ویژه ای به احتجاج پرداخته، توصیه های خداوند و پیامبرش را در رابطه با ولایت و جانشینی علی علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بیان نمودند.
هشتمین شخص، جناب خزیمة بن ثابت بود. هنگامی که نوبت به وی رسید، به پا خواسته، گفت: ای مردم! آیا می دانید که رسول خدا شهادت مرا به تنهایی می پذیرفت و پذیرش شهادت من، نیاز به گواهِ دیگری نداشت؟ گفتند: بلی، [همه از این موضوع اطلاع دارند.] سپس افزود: پس شاهد باشید من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «اهل بیت من معیار جدایی حق و باطل هستند. و آنان پیشوایانی هستند که شایستگی پیروی دارند.» من آنچه را که شنیده بودم و می دانستم اعلان کردم. «ما عَلَی الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ». و سپس دیگران به پا خواسته، سخنان خود را مطرح نمودند.»
همچنان که ملاحظه می شود، خزیمة بن ثابت در مبارزه با انحرافات و جریانهای نفاق آمیز، جدّیت تمام داشت و با تمام وجود تلاش می نمود. در روایت دیگری آمده است که خزیمة این جمله را نیز افزود: «ای مردم! گواهی می دهم که من از پیامبر شنیدم که فرمود: بعد از من، امام شما علی علیه السلام است؛ زیرا او داناترین و دلسوزترین فرد برای امت من می باشد.»
صداقت در گفتار و کردار، استقامت و پایداری در ایمان و عقیده، جان نثاری در راه حق، آشنایی با قرآن و حفظ آن و داشتن سایر صفات پسندیده، از جمله عواملی است که خزیمة را در منظر خاندان عصمت و طهارت جایگاه ویژه ای بخشیده بود. مقام و منزلت او در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بر هیچ یک از دانشمندان و مورّخین شیعه و سنّی پوشیده نیست. حتی مورّخین متعصّب و مخالف نتوانسته اند علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را به او نادیده بگیرند. ما در اینجا به مواردی از این عشق و علاقه متقابل اشاره می کنیم:
خزیمة در نزد پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله از موقعیت خاصی برخوردار بود؛ چنان که از داستان گواهی دادن وی برمی آید، وی تنها کسی است که پیامبر لقب ذو الشهادتین به او داد. او از این امتیاز در موارد مختلفی، از جمله در مناظره با ابی بکر و در جمع قرآن و گواهی دادن به حدیث غدیر و غیره به خوبی استفاده می کرد. همچنین از بعضی روایاتی که نقل کردیم، معلوم می شود که او در ردیف یاران درجه اوّل پیامبر، همچون سلمان، ابوذر و مقداد بود که حضرت ختمی مرتبت بارها به آنان مژده بهشت داد. در خطبه 182 نهج البلاغه، حضرت علی علیه السلام از وی به عنوان برادر، قاری قرآن، مطیع فرمان حق، عامل به دستورات شریعت، احیا کننده سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله ، نابود کننده بدعتها و پیرو صمیمی رهبر و مقتدای خویش نام برده و در فراق او و یارانش تأسّف می خورد و در جدایی آنان اشک می ریزد.
امام صادق علیه السلام در یک روایتی ضمن شمارش احکام دین و دستورات شریعت اسلام می فرماید: «دوست داشتن مؤمنین حقیقی (آنان که بعد از پیامبر تغییر عقیده نداده، از راه حق منحرف نشدند)، مانند: سلمان فارسی، ابی ذر غفاری، مقداد بن اسود کندی، عمار بن یاسر، جابر بن عبد اللّه انصاری، حذیفة بن یمان، ابو هیثم بن تیّهان، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، عبد اللّه بن صامت، عبادة بن صامت، خزیمة بن ثابت معروف به ذو الشهادتین، ابی سعید خدری و کسانی که مثل اینها بوده یا دنباله رو آنان باشند، بر همگان واجب است.»
همچنین شیخ صدوق رحمه الله در عیون الاخبار روایتی را قریب به این مضمون از حضرت امام رضا علیه السلام نقل می کند که در آن روایت هم امام هشتم علیه السلام دوست داشتن خزیمة و یارانش را جزء دین و از مرام اهل یقین و ائمه معصومین علیهم السلام می داند.
1. مرحوم علاّمه مامقانی بعد از نقل شمّه ای از فضایل و روایات وارده در مورد خزیمة بن ثابت می گوید: «اگر این همه روایات و دلایل در مورد خزیمة نبود، در اثبات عدالت او تنها کلام پیامبر صلی الله علیه و آله کافی بود که او را ذو الشهادتین نام نهاد. بدیهی است که قبول شهادت بدون احراز عدالت میسّر نخواهد بود.»
2. شیخ طوسی، خزیمة بن ثابت را از یاران نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام به شمار آورده است.
3. فضل بن شاذان می گوید: «او از مسلمانان سابقه داری است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله پیوسته در کنار امیر المؤمنین علیه السلام باقی ماند.»
4. خیر الدین زرکلی، از دانشمندان اهل سنّت، در کتاب الاعلام می نویسد: «خزیمة بن ثابت بن فاکه بن ثعلبه انصاری مکنّی به ابو عمّاره از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد. او در ایّام جاهلیت و بعد از ظهور اسلام، از اشراف قبیله اوس و از قهرمانان پیشتاز آن قبیله بوده است. خزیمة که در مدینه سکونت داشت، در روز فتح مکه علمدار بنی خطمة (تیره ای از قبیله اوس) بود. او در زمان حکومت علی بن ابی طالب علیه السلام زنده بود و به همراه او در جنگ صفّین حاضر گردید و در همان جنگ کشته شد.»
بخاری، مسلم و دیگران در مورد خزیمة بن ثابت در حدود 38 حدیث نقل کرده اند.
5. جمال الدین المزی، (654 ـ 742 ق)، از شخصیّت نگاران اهل سنّت، در تهذیب الکمال آورده است: «خزیمة بن ثابت از اهالی مدینه و از قبیله خطمة (شاخه ای از اوس) می باشد. کنیه او ابو عمّاره و معروف به ذو الشهادتین است. خزیمة در جنگهای بدر و اُحُد و بعد از آن در تمام صحنه های مبارزه به همراه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حاضر شده و در روز فتح مکه حضور فعال و چشمگیری داشته است.»
6. ابن حجر عسقلانی ضمن اشاره به مطالب یاد شده، می نویسد: «او از پیامبر روایاتی نقل کرده است و فرزندش عماره و جابر بن عبد اللّه انصاری و دیگران نیز از او نقل روایت کرده اند. بعد از ظهور دین مبین اسلام، او به همراه عمیر بن عدی با بُت پرستی مبارزه می کرد و بتها را می شکستند. خزیمة در جنگ صفّین و در سال 37 بعد از قتل عمّار یاسر کشته شد.» چنان که از اظهار نظر این شخصیتهای دانشمند ـ اعم از شیعه و سنّی ـ برمی آید، خزیمة بن ثابت در طول ده سال زندگی پیامبر در مدینه، همواره در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران با وفای ایشان بوده و در مواقع حساس و ضروری با تمام وجود از سنگر اسلام حمایت کرده است؛ امّا نکته ای که در اینجا قابل دقت می باشد، این است که عده ای از دانشمندان اهل تسنّن سعی کرده اند تلاشهای خزیمة را بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از اهل بیت و رهبری علی علیه السلام نادیده گرفته و یا کم رنگ جلوه دهند.
خزیمة بن ثابت در طول زندگانی پرافتخار خویش حماسه های جاویدانی را آفرید. او علاوه بر فعالیتهای یاد شده در زمینه های سیاسی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی، به تربیت و تعلیم فرزندان شایسته ای نیز همّت گماشت.
عماره، بزرگ ترین فرزند وی، در ردیف محدّثین محسوب می شود و روایات متعدّدی را در موضوعات حقوق، دعا، تاریخ و... به واسطه پدرش و سایر اصحاب از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل نموده است.
در کتاب معرفة الثقات می گوید: «عمارة بن خزیمة بن ثابت، مدنی و از تابعین می باشد. او مورد اعتماد است.» ابن حیان در مشاهیر علماء الامصار آورده است: «ابو محمد عمارة بن خزیمة بن ثابت در سال 105 درگذشت.» بخاری در تاریخ الکبیر از فرزند دیگر خزیمة، بنام یزید بن خزیمة روایت نقل کرده است. نصر بن مزاحم (متوفی 212 ه ق) در کتاب وقعة الصفین از دختر خزیمة نام برده و اشعاری را از او در رثای پدر بزرگوارش نقل می کند. این دختر که ضبیعة بنت خزیمة بن ثابت نام دارد، در شهادت پدرش در جنگ صفین اشعاری سروده است که حکایت از آگاهی و فضیلت او دارد. بخشهایی از ترجمه سروده وی چنین است:
«چشمهای من! در فراق خزیمة کشته احزاب با باریدن اشکها به من نیکی کنید. آنان ذو الشهادتین را از روی ظلم و ستم کشتند. او و یارانش در یاری مولای عادل خویش، تا کام مرگ پیش رفتند. خداوند لعنت کند گروهی را که او را به شهادت رساندند و آنان را دچار ذلّت و بلاها بگرداند.»
خزیمة براساس علاقه ای که به نشر و گسترش معارف و احکام شریعت اسلام داشت، یکی از محورهای فعالیتهای خود را در این زمینه قرار داده بود. او مشتاقانه در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شده، معارف الهی را فرا می گرفت و آن را به دیگران می آموخت. اسامی افرادی که از او حدیث فرا گرفته اند، در منابع مختلف ذکر شده است. جابر بن عبد اللّه انصاری، عمّارة بن عثمان بن حنیف، عمرو بن میمون ازدی، ابراهیم بن سعد، ابو عبد اللّه جدلی، عبد اللّه بن یزید، عبد الرحمن بن ابی لیلی، ابن یسار و دو فرزندش، عمّارة بن خزیمة و یزید بن خزیمة از جمله کسانی هستند که از او حدیث آموخته، نقل کرده اند. علاّمه مجلسی او را در شمار تعداد بسیاری از راویان حدیث غدیر یاد کرده است. علاوه بر حدیث غدیر، دانشمندان علم حدیث روایات متعدّدی را هم از او در موضوعات مختلفی همچون: تجارت، حقوق، عبادات، مسائل خانواده، احکام حج، موضوعات قرآنی، حدود، آداب معاشرت و سایر زمینه ها نقل کرده اند. در خاتمه این مقاله اشاره به یک نمونه از روایات خزیمة مناسب می نماید:
عَنْ خُزَیْمَةِ بْنِ ثابِتٍ قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «اِتَّقُوا دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ فَاِنَّها تَحْصُلُ عَلَی الْغَمامِ لِقَولِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعِزَّتِی وَجَلالِی لاََنْصُرَنَّکَ وَلَوْ بَعْدَ حِینٍ؛ خزیمة بن ثابت از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل کرده است: از نفرین مظلوم بترسید، چون که آه و دعای او در روی ابر حمل می شود. [و هر لحظه ممکن است اثر آن بر ستمکار فرود آید.] برای اینکه خداوند عزیز و جلیل فرمود: به عزّت و جلالم سوگند! تو را یاری خواهم کرد؛ گرچه بعد از مدتی باشد.»
خزیمة بن ثابت، بعد از عمری تلاش و کوشش در راه استقرار حکومت حیات بخش اسلام و ایثار و فداکاری در گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام ، در سال 37 ه ق در جنگ صفّین و در رکاب مولایش امیر مؤمنان علی علیه السلام جان خویش را فدای اسلام و قرآن نمود و به فیض عظمای شهادت رسید.