داستان و ماجرای قوم اُخدود
اُخدود بمعنی شکاف بزرگ در زمین است و اصحاب اُخدود قوم جبار و ستمگری بودند در سرزمین نجران ( یمن امروزی) که مسیحیان واقعی را در گودالهای بزرگی از آتش می اندانختند تا از دین خود دست بردارند و به دین یهود در آیند.
داستان این قوم در سوره بروج آیات 4 الی 8 بیان شده است.
قُتِلَ
أَصْحابُ الأُخْدُودِ * النّارِ ذاتِ الوَقُود * إِذ هُمْ عَلَیْها
قُعُودٌ * وَهُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ
کشته شدند یاران گودال (خندق)؛ همان آتش مایه دار و انبوه. آن گاه که
آنان بالاى آن خندق به تماشا نشسته بودند. و خود بر آنچه بر سر مؤمنان مى
آوردند، گواه بودند.
و اما شرح واقع چنین است:
و در تفسیر قمى در ذیل جمله ((قتل اصحاب الاخدود)) آمده که : علت نزول این آیه چنین بود، که ((ذونواس ))، مردم حبشه را براى جنگ با یمن به هیجان آورد، و او آخرین پادشاه از دودمان ((حمیر))
و از یهودیان بود، و به همین جهت همه مردم ، دین او را گرفتند و یهودى
شدند، او خود را یوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت کرده بود تا در آخر
شنید که در نجران بقایایى از مسیحیان باقى مانده اند که بر دین عیسى و حکم
انجیلند، و بزرگ دینشان عبد اللّه بن بریامن است ، اطرافیانش او را تحریک
کردند که به سوى قوم نجران لشکر بکشد و آنان را به قبول دین یهود وادار
سازد، ذونواس با لشکرش حرکت کرده به نجران آمد و همه مسیحى مذهبان را جمع
کرده پیشنهاد کرد تا به دین یهود درآیند، مردم نپذیرفتند، با آنان مجادله
کرد و باز پیشنهاد خود را تکرار و مردم را به قبول آن تحریک نمود، و تا
جایى که توانست بر این کار حرص ورزید، اما نپذیرفتند، حاضر شدند کشته بشوند
ولى به دین یهود در نیایند، پس ذونواس براى از بین بردنشان گودالى پر از
هیزم درست کرد، و آتشى عظیم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و
بعضى را با شمشیر کشت و مثله کرد، یعنى بینى و انگشت و عورتشان و... را
برید تا جایى که عدد کشتگان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید، یک نفر از
آنان به نام ((دوش ذو ثعلبان ))
بر اسب تیزتکى سوار شد و گریخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را
بیابند، چون او راه رمل را پیش گرفت که افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند،
ذونواس با لشکر خود برگشت و همچنان به کشتن آن مردم پرداخت و آیه شریفه ((قتل اصحاب الاخدود... العزیز الحمید)) مربوط به این جریان است .