.

.

غدیر خم و سقیفه بنى ساعده

برگزار کننده غدیر شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) با مأموریت و انگیزه اى الهى بود، لکن برگزار کنندگان اجتماع سقیفه برخى از بزرگان قبایل و با انگیزه تصاحب خلافت و براساس رقابت قبیله اى صورت گرفت.

خبرگزاری فارس: غدیر خم و سقیفه بنى ساعده

احتمال هاى عدم استناد به غدیر در سقیفه

 نایت اسکین 

موارد زیر مى توانند مبناى پاسخ هاى احتمالى به سؤال یاد شده باشند:

1 ظهور دوباره عصبیت هاى جاهلى: دور نیست که سنت هاى جاهلى و رقابت قدرت و عصبیت هاى قبیلگى در میان دسته هاى مدعى خلافت در سقیفه، مانع از استناد به واقعه غدیر درباره وصایت نبوى بوده است، زیرا در صورتى که غدیر مبنا قرار مى گرفت مجالى براى رقابت و حضور دیگر گروه ها در تصدى منصب خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) پدید نمى آمد; به بیان دیگر، تنها در صورت مخدوش ساختن و بى اعتبار کردن یا فراموشى غدیر، زمینه براى بهره بردارى هاى سیاسى مهیا مى شد.

عکس عید سعید غدیر

2 وسوسه رهبرى حکومت براى دنیا طلبان: مى دانیم که دعوى نبوت توسط حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) در جامعه جاهلى که از روى صدق و حقیقت بود سرانجام موجب شکل گیرى حکومتى واحد با آیین واحد و رهبرى واحد و با مرکزیت سیاسى در مدینه شد که بخش وسیعى از جزیرة العرب را در حوزه حاکمیت خویش قرار داد.

قرار گرفتن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در رأس چنین نظامى که عرب به خویش ندیده بود علاوه بر جنبه دینى و معنوى او، حشمت سیاسى ایشان را به عنوان رهبر در دیده ها برجسته مى کرد و بر اعتبار خاندان بنى هاشم که رسول الله(صلى الله علیه وآله) از آن خاندان بود مى افزود.

این موقعیت جدید در جزیرة العرب براى بزرگان قبایل که بزرگ ترین واحد سیاسى ایشان قبیله و بالاترین منصبى که مى توانستند بدان دست یابند «شیخ» قبیله بوده است، وسوسه کننده و اشتها آور بود، زیرا با طرح دعوى مشابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا دعوى عهده دارى خلیفگى او، مى توانستند در رأس نظامى سیاسى قرار گیرند که هم قدرت، هم شهرت و هم ثروت را براى آن ها به ارمغان مى آورد.

از این رو پس از موفقیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)در تأسیس حکومت اسلامى در جزیرة العرب، کسانى با دعوى پیامبرى، در میان قبایل ظاهر شده و در ارتداد مردم کوشیدند و جریان پیامبران دروغین یا متنبّى ها شکل گرفت این جریان از اواخر حیات پیامبر با حرکت اسود عَنْسى آغاز شد و ادامه این تحرکات پس از درگذشت ایشان اوضاع جزیرة العرب را دست خوش آشفتگى، و نظام خلافت را تهدید کرد. مُسیلمه، طُلیحه و سجاح از این نمونه پیامبران دروغین مى باشند. سرانجام این شورش ها که به اهل ردّه معروف اند در ایام خلافت خلیفه اول با نیروى نظامى سرکوب شدند و شکست خوردند.

اما تلاش دیگر از جانب بزرگانى صورت گرفت که امتیاز «صحابى» پیامبر را داشته و از اصحاب او به شمار مى رفتند. این گروه، موضوع «امارتِ» جامعه اسلامى و «خلیفه رسول الله» بودن را مطرح کرده و سعى در تصدى این منصب داشتند. بزرگانى از انصار چون سعد بن عباده خزرجى، تنى چند از مهاجران چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح در اجتماع سقیفه، نامشان مطرح شد و پس از گفت و گوها و مشاجره ها ابوبکر به عنوان اولین خلیفه برگزیده شد.

پس از مدتى، تعدادى دیگر از اصحاب چون عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابى وقاص در شوراى شش نفره نامزد این منصب شدند و در ادامه، امویان، کینه توزترین دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) در دوران نبوت، و از پس آن ها عباسیان، رداى خلافت را بر دوش کشیدند و با این منصب نه در رأس قبیله یا حکومتى در جزیرة العرب، بلکه بر امپراتورى گسترده اسلامى با جغرافیاى سیاسى وسیع در شرق و غرب، حکومت مى راندند. در این منصب، قدرت سیاسى، نظامى، اقتصادى و معنوى خلافت در دست شخصى به نام خلیفه قرار مى گرفت و مسلمانان ملزم به تبعیت و اطاعت از او به عنوان «اولوالامر» و «امیرالمؤمنین» بودند.

عکس عید سعید غدیر

3ـ اقدام حکومت هاى بعدى (معارضان با اندیشه شیعى) در حذف استناد به غدیر در سقیفه: این احتمال را از زاویه نگرش مذهبى نیز مى توان مطرح کرد و آن این که شاید در سقیفه، به غدیر استناد شده لکن بعدها که تاریخ نگارى اسلامى در سده دوم به نگارش در آمده، این استنادها توسط قدرت هاى حاکم که مبانى قدرت آن ها را مخدوش مى کرد، محو گردیده است; یعنى در واقع، این اقدام انگیزه اى بود به منظور مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه در سقیفه، و مشروع سازى و مقبول نمایى کل جریان خلافت در حیات سیاسى مسلمانان.

4 تعمّد مورّخان در مغفول گذاشتن استناد به غدیر در سقیفه: مبناى این احتمال بر آن است که مورخان را مقصر بپنداریم، با این توضیح که مورخان که گزارش گران رسمى وقایع تاریخ اسلام و سلسله هاى اسلامى بوده و از نظر مذهبى غالباً به تسنن گرایش داشته در حمایت از نظام غالب (نظام خلافت) و براى مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه، به عمد از نقل شفاف واقعه غدیر و نیز از اشاره به استناد به غدیر در سقیفه پرهیز کرده اند.

5 طرح شیوه شورایى یا انتخابى جانشین پیامبر در برابر شیوه نص (اجتهاد در برابر نص) به عنوان ترفندى براى دست یابى به قدرت و حکومت: با توجه به اهمیت رهبرى در اسلام و نظام دینى موجود که میراث ارزش مند پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود، گزینش برترین فرد براى تصدى آن، امرى ضرورى و بایسته بود. این گزینش مى بایست بر اساس ویژگى هاى قرآنى صورت مى گرفت.

بهترین انتخاب که خالى از هر گونه شک و ریب باشد همان تعیین الهى و ابلاغ توسط رسول خدا(صلى الله علیه وآله)بود که در دیدگاه شیعه در غدیر صورت گرفت (نظریه منصوص بودن امامت). اگر این نظریه نیز مبنا نباشد در آن نظام دینى که با معیارهاى خاص قرآنى رفتار مى شد بنا به شواهد و قراین متقن، برترین فرد جهت انتخاب، على(علیه السلام) بود، لکن ترفندى که مى توانست جامعه را از این انتخاب دور سازد، مبنا قرار دادن معیارهاى غیر قرآنى و منبعث از نظام قبیلگى (مانند شیخوخیت و...) و طرح شیوه انتخابى یا شورایى جانشین بود که در آن صورت با رقابت گروه ها براى برترى دادن خود بر دیگرى و میدان دارى شیوخ، نه مجالى براى استناد به غدیر و اقبال به على(علیه السلام) بود و نه شانسى براى شخص جوانى چون ایشان که در آن معرکه با آن رویکرد، امتیازى به دست آورد.

6 رقابت قدرت در میان سران گروه هاى موجود در مدینه و تعمد آنان در غفلت از غدیر: در واقع، بعد از غدیر خم که امام على در آن به وصایت منصوب شد، تمام کسانى که آرزوى قدرت و حکومت داشتند به تدریج شروع به کار کردند تا بتوانند زمینه را آماده و پس از پیامبر، قدرت را قبضه کنند. این ها سخت تلاش مى کردند و زمینه هم آماده بود. اقدام پیامبر در نصب جانشین، براى عده اى دردسر ایجاد کرده بود. این ها پیامبر را تحمّل مى کردند، ولى کارها و نصب هاى او را براى دوام دین، خوش نداشتند.

عکس عید سعید غدیر

این بود که از سال آخر حیات پیامبر اسلام به تدریج، زمینه چنین حرکاتى آماده شد تا جایى که پیامبر برخى مسائل را به بعضى از همسرانش نمى گفت. حتى بعضى افراد با این تصور که پیامبر هم از هوا و تعصب و تمایلات خانوادگى و گرایش هاى قومى و فامیلى به دور نیست (بر خلاف نص قرآن: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الاوحىٌ یوحى»22 به این مسئله اعتراض داشتند که نبوت و امامت نباید هر دو در یک خانواده (بنى هاشم) جمع شود.

بنابراین، ابلاغ رهبرى را انکار و از محوّل شدن کار به شورا طرفدارى مى کردند. طبیعى است در چنین حالتى، حزبى که مى توانست تبلیغات را اداره کند، شورا را به دست مى گرفت و از نتیجه آن بهره مند مى شد.23مقارن وفات پیامبر در جامعه اسلامى، سه حزب و گروه براى به دست گرفتن قدرت و خلافت وجود داشت: 1 حزبى که با دو خلیفه اول و دوم و سعدبن ابى وقاص تشکیل مى شد. به این حزب یا گروه، حزب «تَیم» و «عَدى» هم مى گویند. شاخه نظامى این حزب را خالدبن ولید اداره مى کرد، 2 حزب ابوسفیان (طُلقاء)، 3 حزب انصار خزرجى به رهبرى سعد بن عباده که رئیس خزرج بود.

حزب اول که مقارن سال آخر حیات پیامبر تشکیل شد امکاناتش از دیگران بیشتر بود، زیرا در خانه خود پیامبر نیز خبرچین داشت و خیلى خوب مى توانست از مسائل و حوادث آگاه شود.حزب ابوسفیان که حزب امویان بود با نقطه ضعف هایى که داشت در آغاز به تنهایى نمى توانست مدعى قدرت شود مگر در پناه کسانى دیگر که وجهه اجتماعى داشتند.24 از این رو ابوسفیان ابتدا سراغ على(علیه السلام) و سپس عباس رفت، اما چون آنان بیعت و حمایت او را نپذیرفتند، تغییر عقیده داد و با ابوبکر بیعت کرد و از این جا این حزب به تدریج، زمینه چینى نمود تا آن گاه که خلافت اموى را پایه گذارى کرد.

حزب دیگر، یعنى انصار که قدرتش بیشتر بر مردم مدینه متکى بود، به ریاست سعد بن عباده براى فرداى رهبرى زمینه سازى مى کردند. اینان مى گفتند ما شما مهاجران را جا دادیم و امکانات و قدرت مالى در اختیارتان نهادیم، و چون در جامعه نفوذ داریم باید یکى از افراد ما قدرت رهبرى جامعه را به دست گیرد.

سعد بن عباده انصارى پس از این که دریافت قدرت رقیب (حزب تیم وعدى به اضافه سایر افراد متنفذ قریش) قوى است، به شکل تاکتیکى به امام على(علیه السلام) متمایل شد و به عنوان طرفدارى از او کنار رفت، اما بعد در حوارین ترور شد و مرگ او را به جن نسبت دادند! در واقع، حزب رقیب براى جلوگیرى از پیوستن حزب انصار به بنى هاشم با توطئه اى (ترور توسط خالد بن ولید) سعد را از میان برداشتند.

از سوى دیگر، بنى هاشم نیز به عنوان یک گروه مطرح بودند و کسانى چون عبدالله بن عباس، سهل بن حنیف، مقداد، عمار، عثمان بن حنیف، سلمان فارسى و ابوذر، از صحابى هاى شکنجه دیده و مبارز در آن میان بودند. این گروه، نیروى کمترى داشتند، اما از نظر مکانت اجتماعى و سابقه اسلامیت بالاتر بودند.25

تفسیر برخى از این گروه ها از دین و حکومت اسلامى، تفسیرى قومى و قبیله اى بود و با هدف قدرت راندن بر جامعه، درصدد به دست گیرى حکومت بودند; در واقع در پى تقسیم قدرت بودند، نه اعتلاى کلمة الله و دوام دین. از این رو با طرح ایرادهایى چون جوان بودن على، عدم آشنایى به سیاست، شوخ بودن، از میان برنده نسل عرب (در جنگ ها) و مخالفت قبایل با امارت او و... ، بر معیارهاى شیخوخیت، سیاست مدار بودن (اهل مماشات و سازش و مداهنه بودن)، و پذیرش نزد قبایل، تکیه کردند تا بتوانند با حذف منصوب پیامبر(صلى الله علیه وآله) قدرت و حکومت را در اختیار خویش گیرند.

بنابراین، بروز عصبیت هاى جاهلى، رقابت قدرت براى دست یابى به حکومت، وسوسه رهبرى براى دنیاطلبان، کینه ورزى قریش در حذف بنى هاشم، در طرح شیوه دیگرى براى تعیین زمام دار جامعه اسلامى و نادیده گرفتن نص و تعیین (در غدیر) مؤثر بود و بعدها نیز در خلافت اسلامى، هم از جانب حاکمیت و هم از جانب مورخان رسمى به غفلت یا به عمد، استناد به غدیر در سقیفه به فراموشى سپرده شد.

عکس عید سعید غدیر

استنادهاى شیعه

در آثار شیعه به مواردى استناد مى شود که بر رخداد واقعه غدیر در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)دلالت دارد و نمى توان آن را جریانى ساختگى توسط شیعیان در دوره هاى بعد قلمداد کرد. اهم این استنادها به شرح زیر است:

1 عدم بیعت حضرت على(علیه السلام) با خلیفه برگزیده در اجتماع سقیفه;

2 سخنان ایشان در اعتراض به تصمیم شوراى سقیفه و دفاع از حق خود که گزیده هایى از آن در نهج البلاغه آمده است;

3 موضع گیرى بنى هاشم و برخى یاران حضرت على(علیه السلام) در برابر جریان سقیفه و عدم بیعت آنان با خلیفه تا مدتى;

4 پیشنهاد عباس عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و حتى ابوسفیان به حضرت على(علیه السلام) براى پذیرش بیعت آنان به خلافت با وى و حمایت از او;

5 سخنان حضرت فاطمه(علیها السلام) و دفاع او از حق حضرت على(علیه السلام) در خطبه فدکیه در حضور خلیفه و بزرگان انصار و مهاجر در مسجد مدینه و در دیدار با زنان انصار در منزل و... ;

6 سخن حضرت على(علیه السلام) با ابن عباس در مورد گفتوگو با زبیر و خوارج در خصوص یادآورى واقعه غدیر، بهویژه قسمت آخر حدیث غدیر: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»;

7 مناشده (سوگندیه)هاى حضرت على(علیه السلام) در جمع بزرگان در مواقع مختلف و تأیید آنان بر بیان حدیث غدیر توسط پیامبر(صلى الله علیه وآله) در شأن آن حضرت;

8 نقل واقعه غدیر و حدیث غدیر در بسیارى از متون تاریخى، حدیثى و تفسیرى توسط مورخان، محدثان و مفسران در دوره هاى مختلف;

9 به نظم کشیدن غدیر توسط شاعران از زمان وقوع حادثه (نظیر حسان بن ثابت) تا دوره هاى بعد;

10 شهرت غدیر نزد شیعه و سنى با توجه به نقل آن توسط اصحاب، تابعان و دیگر شخصیت هاى اسلامى در ادوار بعد.

دفاعیه هاى حضرت على(علیه السلام)

وقتى اخبار سقیفه بنى ساعده به حضرت على(علیه السلام) رسید، از مشاجره ها و استدلال هاى طرفین (مهاجر و انصار) در دعوى خود بر امر خلافت جویا شد. حضرت فرمود: انصار چه گفتند: پاسخ دادند: آن ها گفتند از ما امیرى باشد و از شما (مهاجر) هم امیرى. حضرت فرمود: چرا با آن ها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که آن حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نیکان آن ها به نیکى رفتار کنید و از بدکاران آن ها درگذرید.

پرسیدند چگونه این حدیث انصار را از زمام دارى دور مى کند؟ پاسخ داد: اگر زمام دارى و حکومت در آنان بود، سفارش کردن درباره آن ها معنایى نداشت. سپس پرسید قریش در سقیفه چه گفتند؟ جواب دادند: قریش گفتند ما از درخت رسالتیم. امام فرمود: به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند.26

آرى، قریش به این اصل که با رسول خدا قرابت و خویشى دارند استناد کردند و انصار را کنار زدند، اما فارغ از این که اگر این امر، امتیاز و ملاکى جهت برگزیده شدن به خلافت باشد که امام على(علیه السلام) از همه به رسول خدا نزدیک تر بود، زیرا هم پسر عمو و هم داماد اوست و هم چنین از یک خانواده (بنى هاشم) هستند.

حضرت به این گفتار نیز در جواب نامه معاویه اشاره مى کند. ایشان پس از شمردن فضایل متعدد بنى هاشم و رسوایى هاى بنى امیه27 مى فرماید:دپس ما یک بار به خاطر خویشاوندى با پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بار دیگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت سزاوارتریم، و آن گاه که مهاجرین در روز سقیفه با انصار گفتوگو و اختلاف داشتند، تنها با ذکر خویشاوندى با پیامبر(صلى الله علیه وآله)بر آنان پیروز گردیدند، اگر این، دلیل برترى است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دلیل دیگرى داشتند ادعاى انصار به جاى خود باقى است.28

عکس عید سعید غدیر

در سخنى دیگر درباره استدلال به مصاحبت با پیامبر که در ویژگى هاى ابوبکر مطرح شد و آن را معیارى براى تصدى خلافت مطرح کردند، مى فرماید: شگفتا! آیا معیار خلافت، صحابى پیامبر بودن است؟ اما صحابى بودن و خویشاوندى ملاک نیست؟ ]و به ابوبکر فرمود:[ اگر ادعا مى کنى با شوراى مسلمین به خلافت رسیدى، چه شورایى بود که رأى دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خویشاوندى را حجّت مى آورى، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر و سزاوارترند.29

حضرت على(علیه السلام) در بیان ویژگى هاى اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: عترت پیامبر(صلى الله علیه وآله) جایگاه اسرار خداوندى و پناه گاه فرمان الهى و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامى و نگهبان کتاب هاى آسمانى و کوه هاى همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت... کسى را با خاندان رسالت نمى شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود.

عترت پیامبر(صلى الله علیه وآله) اساس دین، و ستون هاى استوار یقین مى باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندند، زیرا ویژگى هاى حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهى که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.30

حضرت در این خطبه با ذکر فضایل معنوى اهل بیت، این فضایل و نیز وصیت پیامبر(صلى الله علیه وآله)را درباره جانشینى او معیارهاى حق رهبرى و ولایت اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذکر مى کند و آن گاه که به خلافت دست یافت آن را بازگشت حق به جایگاه خود عنوان مى کند.

او در خطبه معروف شقشقیه، آشکارا درد دل ها و شکوه هاى خود را از مسئله سقیفه و کنار گذاشتن وى از خلافت مسلمانان مطرح کرده است: آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى کند.

او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار ]شخصیت[ من جارى است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن، کناره گیرى کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکى که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى دارد!

پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم، در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى نگریستم که میراث مرا به غارت مى برند!... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگرى درآورد؟ و هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.


عکس عید سعید غدیر

... و من در این مدت طولانى محنت زا و عذاب آور (خلافت عمر) چاره اى جز شکیبایى نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپرى شد. سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد که پنداشت من هم سنگ آنان مى باشم. پناه بر خدا از این شورا. در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آن ها پندارند؟ و در صف آن ها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آن هماهنگ گردیدم...31

وقتى در شوراى شش نفره فردى که ظاهراً باید سعد بن ابى وقاص باشد به حضرت مى گوید: اى پسر ابوطالب! تو به خلافت حریص هستى، حضرت جواب دندان شکنى به او مى دهد که از حرف خود عقب مى نشیند: به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورترید، حریص تر مى باشید، اما من شایسته تر و نزدیک تر به پیامبر اسلامم. همانا من تنها حق خود را مطالبه مى کنم که شما بین من و آن حایل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.

سپس در ادامه همین خطبه، از قریش به سبب غصب حق خویش شکوه مى کند: بار خدایا! از قریش و از تمامى آن ها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت مى کنم، زیرا قریش پیوند خویشاوندى مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند. سپس گفتند: برخى از حق را باید گرفت و برخى را باید رها کرد.32 (یعنى خلافت حقى است که باید رهایش کنى).

این شکوه در خطبه اى دیگر بدین صورت بیان شده است: خدایا! براى پیروزى بر قریش و یارانشان از تو کمک مى خواهم که پیوند خویشاوندى مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگى براى مبارزه با من در حقى که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند و گفتند:

«حق را اگر توانى بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن، و یا با حسرت بمیر!» به اطرافم نگریستم دیدم که نه یاورى دارم و نه کسى از من دفاع و حمایت مى کند، جز خانواده ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم، و با گلوى استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو خوردن خشم در امرى که تلخ تر از گیاه حنظل، و دردناک تر از فرو رفتن تیزى شمشیر در دل بود شکیبایى کردم.33

آن حضرت در سخنرانى دیگرى درباره ویژگى هاى رهبر اسلامى بر نکته هایى تأکید مىورزد که نشان مى دهد دیگران این خصوصیات را نداشته اند: اى مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسى است که در تحقق حکومت نیرومندتر، و در آگاهى از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر آشوب گرى به فتنه انگیزى برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد با او مبارزه شود. به جانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامى مردم باشد هرگز راهى براى تحقق آن وجود نخواهد داشت.34

اشتغال آن حضرت به کفن و دفن پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که در سخنى به آن اشاره کرده، موجب شد که دیگران از فرصت عدم حضور ایشان، استفاده نموده و در سقیفه، سرنوشت خلافت را آن گونه که خواستند رقم بزنند.

 تصور حضرت بر آن بود که مردم به این زودى وصایاى پیغمبرشان را فراموش نمى کنند: خداوند سبحان محمد(صلى الله علیه وآله) را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آن گاه که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا نه در فکرم مى گذشت، و نه در خاطرم مى آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وى از عهده دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزى که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص بود که با او بیعت کردند.35

از دیدگاه حضرت على(علیه السلام)، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) همانند سایر پیامبران براى امت خود جانشین معین نموده بود، بنابراین، درگذشت او از این بابت جاى نگرانى نداشت: رسول گرامى اسلام، در میان شما مردم جانشینانى برگزید که تمام پیامبران گذشته براى امت هاى خود برگزیدند، زیرا آن ها هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفىِ راهى روشن و نشانه هاى استوار، از میان مردم نرفتند.36

عکس عید سعید غدیر


با این وصف، چرا قریش مانع از حق ایشان شدند، این اقدام را به کینه ورزى و حسادت آنان نسبت مى دهد: به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمى گیرد جز به آن علت که خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامى داشت.37

با همه کینه ورزى ها و جفاها، براى حفظ وحدت جامعه اسلامى و عدم تنش در میان مسلمانان، به امرى که واقع شد گردن گذاشت و بر رنج جانکاه بى مهرى ها بردبارانه صبر نمود: همانا مى دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا به آن چه انجام داده اید گردن مى نهم تا هنگامى که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگرى ستم نشود.38

پی نوشت:

22 . نجم(53) آیات 3 4.

23 . ر. ک: صادق آیینه وند، تاریخ سیاسى اسلام، ص 91 92.

24 . همان، ص 92 93.

25 . همان، ص 96.

26 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 67، ص 117.

27 . «اى معاویه... آیا نمى بینى جمعى از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر کدام داراى فضیلتى بودند؟ اما آنگاه که شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید، او را سیدالشهداء خواندند و پیامبر(صلى الله علیه وآله) در نماز بر پیکر او به جاى پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت؟ آیا نمى بینى گروهى که دستشان در جهاد قطع شد و هر کدام فضیلتى داشتند، اما چون بر یکى از ما ضربتى وارد شد و دستش قطع گردید طیارش خواندند که با دو بال در آسمان بهشت پرواز مى کند! و اگر خدا نهى نمى فرمود که انسان، خود را بستاید، فضایل فراوانى را بر مى شمردم که دل هاى آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوش هاى شنوندگان با آن آشناست.

معاویه! دست از این ادعاها بردار که تیرت به خطا رفته است، همانا ما، دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم و مردم، تربیت شدگان و پرورده هاى مایند... شما چگونه با ما برابرید که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از ماست و دروغ گوى رسوا از شما، حمزه شیر خدا (اسدالله) از ماست، و ابوسفیان (اسدالاحلاف) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شما از شما، و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم کش دوزخیان از شما، از ما این همه فضیلت ها و از شما آن همه رسوایى هاست. اسلامِ ما را همه شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا براى ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده...».

28 . نهج البلاغه، نامه شماره 28، ص 515.

29 . همان، حکمت 190، ص 669.

30 . همان، خطبه 2، ص 45.

31 . همان، خطبه 3، ص 43 47.

32 . همان، خطبه 172، ص 325 327.

33 . همان، خطبه 217، ص 445 447.

34 . همان، خطبه 173، ص 327.

35 . همان، نامه 62، ص 601.

36 . همان، خطبه 1، ص 39.

37 . همان، خطبه 33، ص 85.

38 . همان، خطبه 74، ص 123. آن حضرت سخنان ارزنده اى در فضایل خود در خطبه هاى 4، 37، 87، 131، 192 و 197 دارد و نیز ویژگى هاى خاندان رسالت را در خطبه هاى 2، 4، 109، 144، 147، 154، 239 و... بیان کرده است که همه برشایستگى آن ها جهت زمام دارى و رهبرى جامعه اسلامى دلالت دارد.

جهانبخش ثواقب/ دکترى تاریخ ایران اسلامى، استادیار .

منبع:فصلنامه تاریخ در آیینه پژوهش شماره5

نظرات 2 + ارسال نظر
ایمان چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:36

مطالب تان روی هم رفته خوب است خسته نباشید.

علی کرمیان چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 10:31

عید ولایت بر شما مدیر وبلگ نیز میارک بد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.