.

.

حکایت روباه و خروس از کتاب مرزبان نامه

یکی از آثار ارزندۀ نثر فارسی کتاب ارزشمند مرزبان‌نامه، بازنگاشتۀ خامۀ نویسنده و گوینده و ادیب توانا سعدالدین وراوینی است که در نیمۀ اول قرن هفتم هجری، میان سال‌های 617 - 622 از گویش طبری باستان به زبان پارسی دری، آراسته به صنایع لفظی و معنوی و اشعار تازی و پارسی و امثال و حکم و اخبار ترجمه شد. این ترجمه در حالی انجام می‌شد که دویست و اند سال از تاریخ تألیف متن طبری آن توسط مرزبان بن رستم، یکی از شاهزادگان طبرستان می‌گذشت. مرزبان‌نامه از لحاظ شیوۀ نثرنویسی پیرو سبک نصرالله بن عبدالحمید منشی، مترجم کلیله و دمنه از عربی به فارسی است و وراوینی خود صریحاً در مقدمۀ آن به تأثیری که از این اثر ارجمند پذیرفته، اشاره کرده است.
داستان زیر حکایتی شیرین از این کتاب است که بارها به بیان‌های مختلف روایت شده است. این حکایات از جنبه‌های مختلف از جمله شیوۀ قصه‌نویسی و داستان‌گویی قابل توجه است:

نایت اسکین

 زیرک گفت: شنیدم که خروسی بود، جهان‌گردیده و دام‌های مکر دریده و بسیار دستان‌های روباهان دیده و داستان‌های حیل ایشان شنیده، روزی پیرامن دیه به تماشای بوستانی می‌گشت، پیشتر رفت و بر سر راهی بایستاد، چون گل و لاله شکفته، کلالۀ جعد مشگین از فرق و تارک بر دوش و گردن افشانده «قوقۀ لعل بر کلاه گوشه نشانده، در کسوت منقش و قبای مبرقش، چون عروسان در حجله، و طاوسان در جلوه، دامن رعنائی در پای‌کشان می‌گردید بانگی بکرد، روباهی در آن حوالی بشنید، طمع در خروس کرد، و به حرصی تمام می‌دوید تا به نزدیک خروس رسید، خروس از بیم بر دیوار جست. روباه گفت: از من چرا می‌ترسی؟ من این ساعت درین پیرامن می‌گشتم، ناگاه آواز بانک نماز تو به گوش من آمد، و از نغمات حنجرۀ تو دل در پنجرۀ سینۀ من طپیدن گرفت، و اگرچه تو مردی رومی‌نژادی، اَرِحنا که با بلالِ حبشی رفت در پردۀ ذوق و سماع به سمع من رسانیدند، سلسلۀ وجد من بجنبانید همچون بلال را از حبشه و صَهیب را از روم. دواعیِ محبت و جواذبِ نزاع تو مرا اینجا کشید.
من گرد سر کوی تو از بهر تو گردم
بلبل ز پی گل به کنار چمن آید
اینک بر عزم این تبرک آمدم تا برکات انفاس و استیناس تو دریابم، و لحظه‌ای به محاوَرَت و مجاوَرَت تو بیاسایم، و ترا آگاه کنم که پادشاه وقت منادی فرمودست که هیچ کس مبادا که برکس بیداد کند، یا اندیشۀ جور و ستم در دل بگذارند. تا از اقویا بر ضعفا دست تطاول دراز نبوَد و جز به تطول احسان با یکدیگر زندگانی نکنند، چنانک کبوتر هم‌آشیان عقاب باشد، و میش همخوابۀ ذئاب، شیر در بیشه به تعرضشغال مشغول نشود، و یوز دندان طمع از مذبح آهو برکند، و سگ در پوستین روباه نیفتد، و بازکلاه خروس نرباید، اکنون باید که از میان من و تو تَناکُر و تنافی برخیزد، و به عهده وافی از جانبین استظهار تمام افزاید.
خروس در میانۀ سخن او گردن دراز کرد و سوی راه می‌نگرید.
روباه گفت: چه می‌نگری؟
گفت جانوری می‌بینم که از جانب این دشت می‌آید، به تن چند گرگی، با دم و گوش‌های بزرگ روی به ما نهاده، چنان می‌آید که باد به گوش نرسد.
روباه را ازین سخن سنگ نومیدی در دندان آمد و تب و لرزه از هول بر اعضا اوفتاد، از قصد خروس باز ماند، ناپروا و سراسیمه پناهگاهی می‌طلبید که مگر به جائی متحصن تواند شد.
خروس گفت: ببیا تا بنگریم که این حیوان باری کیست؟
روباه گفت: این امارت و علامات که تو شرح می‌دهی دلیل آن می‌کند که آن سگ تازیست و مرا از دیدار او بس خرمی نباشد.
خروس گفت: پس نه تو می‌گویی که منادی از عدل پادشاه ندا در دادست در جهان که کسی را بر کس عدوان و تغلب نرسد، و امروز همه باطل جویان جور پیشه از بیم قهر و سیاست او آزار خلق رها کردند؟
روباه گفت: بلی اما امکان دارد که این سگ این منادی نشنیده باشد، بیش از این مقام توقف نیست... از آن‌جا بگریخت و به سوراخی فرو شد.

(از ص 271- 371 – طبع لیدن)

دستان: نیرنگ و فریب
کلاله: زلف و کاکل
قوقه: تکمه کلاه و پیراهن
کلاه گوشه: گوشه تاج
مبرقش: رنگارنگ گردانیده
دامن رعنایی: دامن زیبایی و دلبری. استعاره مکنیه – دامن رعنایی در پای کشان: خرامان و نازان
ارحنا: اشاره است به سخن پیامبر (ص) در خطاب به موذن خود: ارحنا یا بلال (ای بلال ما را آسایش بخش)
صهیب: مقصود ابویحیی صهیب بن سنان الرومی از یاران رسول اکرم
جواذب: کشش ها ،جمع جاذبه
نزاع: آرزومند شدن و اشتیاق داشتن
استیناس: انس و آرام یافتن
تطول: عطا و نعمت بخشیدن
ذئاب: گرگ ها ، جمع ذئب
تناکر: ناشناختن و با یکدیگر دشمنی ورزیدن
تنافی: یکدیگر را دور کردن و راندن و نفی کردن
عهد وافی: پیمان انجام پذیر و درست
چند گرگی: برابر و به اندام یک گرگ
متحصن: پناه برنده به جای استوار
تغلب: چیرگی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.