.

.

حکایت های آموزنده و شیرین از عُرَفا و اُدَبا

یکی از عرفا به دیدن درویشی رفت که آوازه و شهرت او تا آبادی‌های دوردست رفته بود. شامگاه به خانه‌ی درویش رسید. خود را مسافری گم کرده راه معرفی کرد تا به این بهانه «و هم‌نشینی با او» به علّت شهرت او پی‌بَرَد. چندروزی گذشت. «در این مدت» عارف مشاهده کرد که غذای میزبان همیشه اندکی نان خشک با آب است؛ هرچندکه برای مهمان غذای چرب‌تری حاضر می‌کرد، خود همچنان ازنان خشک استفاده می‌نمود.


نایت اسکین

ادامه مطلب ...

حکایت های شیرین و آموزنده از عُرَفا و اُدَبا

حکایتی از بهارستان جامی، قرن نهم ه.ق
در مجلس کسری سه کس از حکماء جمع آمدند: فیلسوف روم، حکیم هند، بوزجمهر.سخن به اینجا رسید که سخت‌ترین چیزها چیست؟

رومی گفت: پیری و سستی با ناداری و تنگدستی.
هندی گفت: تن بیمار با اندوه بسیار.


نایت اسکین

ادامه مطلب ...